شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بوده‌اند؟ قسمت نخست، صص 73-105

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.




ص 73

 

0 didgahe dowwom

 

آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بوده‌اند؟

آیا بهاییان و در رأس آنها رهبران‌شان به این تعلیم، عامل بوده‌اند؟

متاسفانه متون بهایی آکنده از سخنانی است که هیچ سنخیتی با وحدت عالم انسانی ندارند. حال به نمونه‌هایی از نقض این تعلیم توسط بزرگان بهایی اشاره می کنیم:

 

1- سیاهان آفریقایی همگی مانند حیوانات وحشی و بی و عقل و دانشند!

عبدالبهاء درباره‌ی ‌سیاهان آفریقایی نظرات جالب توجهی دارد. به طور مثال، نظر خود را درباره‌ی مردم آفریقا از زبان اکثریت عقلا چنین گفته است:

«اهالی مملکتی نظیر افریقا جمیع مانند وحوش ضاریه و حیوانات برّیه بی‌عقل و دانشند و کلّ متوحّش. یک نفس دانا و متمدّن در ما بین آنان موجود نه.»[1]




ص 74

 

b074

شاید برخی، این اشکال را وارد نمایند که این جمله، اعتقاد شخصی عبدالبهاء نیست و او تنها از عقلا نقل قول کرده است. اولا، مگر ایشان خود از عقلا محسوب نمی‌شده که وقتی از عقلا نقل قول می‌کند خودش را در بر نگیرد؟ ثانیا، اگر عبارت فوق را اشتباه می‌دانسته چرا به اشتباه بودن آن اشاره نکرده بلکه برعکس از آن برای اثبات اهمیت تربیت استفاده می‌کند و در انتها می‌گوید: «پس معلوم و محقّق شد که علوّ و دنوّ عقولو ادراکات از تربیت و تعلیم و عدم آنست»؟ آیا عبدالبهاء با یک فرض نادرست می‌خواسته به حکم درست برسد؟! ثالثا، با مشاهده‌ی ‌نمونه‌های متعدد دیگر از ابراز عقیده‌ی ‌ایشان درباره‌ی ‌آفریقاییان، جای هیچ شبهه‌ای نمی‌ماند که عبدالبهاء، آفریقاییان را حیوان و بلکه پست‌تر از حیوان می‌داند:

«اگر انسان را به طبیعت خود ترک کنیم از حیوان بدتر می شود جاهل و نادان می ماند مثل اهالی اواسط افریقا ... هیچ شبهه ئی نیست انسان بدون تربیت از حیوان بدتر است ... اگر طفلی متولّد شود او را تربیت نکنیم بر حال طبیعی بگذاریم چه می شود شبهه ئی نیست بی ادراک و جاهل می ماند و حیوان خواهد بود. در اواسط افریقا ملاحظه کنید که مثل حیوانات بلکه پست تر از حیوانند[2]

او حتی معتقد است سیاهان آفریقایی تربیت نشده، صرفا به خاطر اینکه تربیت نشده‌اند، گاوهایی هستند که خدا چهره‌ی ‌ایشان را شبیه به انسان خلق کرده است:

«اقوام متوحّشه بهیچوجه از حیوان امتیازی ندارند. مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک. اینها (سیاهان آفریقایی) خلق الله البقر علی صورة البشرند (گاوهایی هستند که خدا با چهره‌ی ‌انسان خلق نموده است). ‏آنان (سیاهان آمریکایی) متمدن و با هوش




ص 75

 

و فرهنگ و حتی در این سفر در مجامع و مدارس و کنائس سیاهان در ‏واشنگتن صحبت‌های مفصل شد، مانند هوشمندان اروپ به تمام نکته‌ها پی می‌برند. پس چه فرق است میان این دو نوع سیاه یکی در اسفل جهل و دیگری در اوج مدنیت جز تربیت؟»[3]

b075

جای بسی تأسف است؛ آنان که ادعای وحدت عالم انسانی و برادری و برابری می‌کردند، درباره‌ی ‌همنوعان خویش چنین طرز تفکری داشته‌اند. آن هم نه در عصر جاهلیت، بلکه در قرن بیستم!

هرچند این طرز تفکر و لحن گفتار، به هیچ وجه قابل دفاع نیست، اما ممکن است برخی بگویند مقصود عبدالبهاء، تذکر به اهمیت تربیت بوده و گفته سیاهان آفریقا به این دلیل که تربیت نشده‌اند، گاو هستند، وگرنه اگر تربیت شوند، آنها نیز مانند سیاهان آمریکایی و هوشمندان اروپایی، انسان‌های متمدنی می‌شوند. لذا باید خاطر نشان کنیم عبدالبهاء بحث خلقت ویژه‌ی ‌سیاهان آفریقایی را مطرح می‌کند و می‌گوید: «خلق الله البقر». یعنی خدا آنها را گاو خلق کرده و تنها چهره‌شان شبیه انسان است. با این حساب، آیا عبدالبهاء چنین ادعا می‌کند که با تربیت، می‌توان حتی حیواناتی مانند گاو را مانند اروپاییان، متمدن و هوشمند ساخت؟ و باز باید این سوال را پرسید که اگر بحث تربیت مد نظر است، چرا عبدالبهاء هیچ وقت دربارهی برخی اروپاییان بی تربیت این عبارات را بکار نمی‌برد؟ مثلا نمی‌گوید آمریکا و فرانسه به علت قتل عام مردم کشورهایی که آن‌ها را استعمار کرده‌اند، فاقد تربیت و بلکه گاو و خر هستند؟




ص 76

   

البته برای دلداری سیاهان آفریقایی باید بگوییم عبدالبهاء آنجا که تبلیغ وحدت عالم انسانی کرده، چنین سخن گفته:

«خداوند عالم جمیع را از تراب خلق فرمود و جمیع را از یک عناصر خلق کرده کلّ را از یک سلاله خلق نموده جمیع را در یک زمین خلق کرده و در ظلّ یک آسمان خلق نموده و در جمیع احساسات مشترک خلق فرموده و هیچ تفاوتی نگذاشته. جمیع را یکسان خلق کرده جمیع را رزق میدهد جمیع را می‌پروراند جمیع را حفظ میفرماید بجمیع مهربان است. در هیچ فضل و رحمتی تفاوتی بین بشر نگذاشته.»[4]

چگونه است که عبدالبهاء یک جا می‌گوید خدا در هیچ فضل و رحمتی بین بشر تفاوت نگذاشته و در جای دیگر می‌گوید اقوام متوحّشه (مانند سیاهان آفریقایی) تفاوتی با حیوان ندارند؟[5]

از مقایسه‌ی ‌این دو جمله با یکدیگر، به این نتیجه می‌رسیم که عبدالبهاء، اصولا سیاهان تربیت نشده آفریقایی را انسان نمی‌دانسته؛ وگرنه ایشان را از آنچه بشر در آن یکسان و مشترک هستند (انسانیت) محروم نمی‌شمرد و آفریقاییان را هم تراز با حیوان نمی‌خواند.

سوالی که مطرح می‌شود، این است که آیا آفریقاییان و سیاهانی که به بهاییت گرویده‌اند، می‌دانند مؤسسین بهاییت اجداد آنها را حیوانات بی عقل، نامتمدن، و گاو با چهرهی انسانی می‌پندارند؟




ص 77

 

2- نظر عبدالبهاء درباره‌ی ترک‌ها

عبدالبهاء در یکی از خاطراتش نقل می کند:

«جمال پاشا ... چون به عكا رسید و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده به قصد خانه اش رفتم. همین كه مرا دید، استقبال كرد و مرا به كنارش نشاند و بی مقدمه چنین گفت: تو از مفسدین در دینی و به همین جهت دولت ایران تو را در اینجا تبعید نمود ... اندیشیدم كه ترك است و باید جوابی مضحك و مسكت داد.»[6]

احتمالا آن هنگام که عبدالبهاء اندر وصف تعالیم الهی این عصر می‌فرموده: «تعالیم الهیه در این دور نورانی چنین است که نباید نفوس را توهین نمود»،[7] مقصودش از «تعالیم الهیه»، چیزی غیر از «تعالیم بهاییت» بوده است.خوب است عبارات فوق را با سخنان تبلیغی او در اروپا مقایسه کنیم:

«ابداً نگوئید این انگلیسی است این آلمانی است این فرانسه ایست این ایطالیائیست. ابداً این اذکار را بر زبان نرانید همه بندگان خدائید و کنیزان او، این میزان کل باشد.»[8]

«با وجود این وحدت بشر چگونه اختلاف کنیم که این آلمانی است این انگلیس است این فرانسه است این ترکست این روم است این ایرانیست. این مجرد وهم است.»[9]

وقتی عبدالبهاء در حال خواندن خطابه برای اروپاییان است، آنان را از نژاد پرستی و گفتن این الفاظ که فلانی ترک است و فلانی آلمانی است و ... نهی می‌کند. اما در خلوت خود به راحتی به خود اجازه می‌دهد که بگوید جمال پاشا ترک است و باید به او جوابی مضحک بدهم. حافظ چه زیبا این برخورد دوگانه را توصیف نموده:




ص 78

 

«واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»[10]

 

3- نظر عبدالبهاء درباره‌ی بومیان آمریکایی

عبدالبهاء در سفر به آمریکا عبارات زیر را بیان می‌کند:

«شماها باید خیلی ممنون کلمبوس شوید که چنین مملکت عظیمی برای شما کشف نمود از اغرب غرائب آنکه او کشف کرد لکن بنام امریک مشهور گردید باید فی الحقیقه اسمش کلمبیا باشد و حق و عدالت این بود.»[11]

او در ابتدای کلام از حضار می خواهد از کلمبوس به خاطر کشف این مملکت عظیم برای آنها تشکر کنند! آیا بومیان آمریکایی آدم حساب نمی‌شوند و باید وقتی یک اروپایی پا بر این مملکت نهاد از واژه‌ی کشف استفاده کنیم؟ و آیا عبدالبهاء تمام بدبختی‌ها و کشتار فجیع بومیان آمریکا بعد از کشف این کشور توسط کلمبوس را فراموش نموده و فقط به این فکر می‌کند که چه «مملکت عظیمی» نصیب اروپاییان شده است؟

عبدالبهاء طوری سخن می‌گوید که گویی بومیان آمریکایی یا اصلا وجود خارجی ندارند و یا هیچ گونه حقی، حتی حق اظهار نظر در باره‌ی نام کشورشان را هم ندارند و «حق و عدالت» این است که نام یک شخص اروپایی به عنوان اسم کشورشان انتخاب شود. او در ادامه می‌گوید:

«هر کائنی از کائنات ناسوتیه و لو هر چه فائده داشته باشد لابد مضرّتی هم دارد لکن باید نظر کرد که آیا فایده یا ضررش بیشتر است. حالا اگر چه از اکتشاف کلمبوس ظاهراً عالم در مشقّت و تعب افتاد




ص 79

 

مثلاً اگر کلمبوس کشف امریک ننموده بود کشتی بزرگ مثل تیتانیک ساخته نمیشد و این همه نفوس غرق نمیگشت لکن این ضررها بالنّسبه بمنافع هیچ است.»[12]

عبدالبهاء می‌گوید کشف آمریکا در کنار سودی که داشته سبب ضررهایی هم گردیده است. در اینجا انتظار می‌رود وی به عنوان یکی از مهم‌ترین ضررهای رخ داده، یادی از مشقّات بومیان آمریکایی پس از پا نهادن اروپاییان به این قاره نماید؛ اما ظاهرا این امر از نظر او چندان مهم تلقّی نمی‌شود. در عوض از غرق شدن چند سفید پوست و مهاجر اروپایی در کشتی تایتانیک یه عنوان ضرر و زیان این کشف یاد می‌کند و چنین ضرری را آنچنان عظیم می‌داند که می‌گوید به سبب آن «عالم در مشقّت و تعب» افتاد!

البته داستان به اینجا ختم نمی‌شود. عبارات تکان دهنده‌ی عبدالبهاء در یکی دیگر از سخنرانی‌هایش را ببینید:

«این قطعه زمین آمریک چه بود جنگل بود زمین خالی بود و این به مقتضای طبیعت بود پس چه چیز او را آباد کرد عقول انسانی پس ناقص است عقول انسانی این نواقص را کامل نماید بعد از آنکه زمین بود جنگل بود حال شهرهای آباد شده پیش از آنکه کلمبوس بیاید امریکا چه بود عالم طبیعت بود حالا عالم انسان شده اگر عالم طبیعت کامل بود باید همان طور باشد. حالا ملاحظه کنید که اوّل تاریک بود حال روشن شده اوّل خراب بود حال آباد شده جنگل بود حالا بوستان شده اوّل خارستان بود حال گلستان گشته. پس ثابت شد که عالم طبیعت ناقص است و ظلمانی اگر طفلی متولّد شود او را تربیت نکنیم بر حال طبیعی بگذاریم چه می شود شبهه ئی نیست بی ادراک و جاهل می ماند و حیوان خواهد بود. در اواسط




ص 80

 

افریقا ملاحظه کنید که مثل حیوانات بلکه پست تر از حیوانند پس ملاحظه نمائیم که تربیت الهی در عالم انسانی چه کرده. عالم طبیعت عالم حیوان است.» [13]

از نظر عبدالبهاء تا قبل از ورود کلمبوس به آمریکا، این کشور عالم طبیعت بوده و بعد از ورود او عالم انسان شده و بعد از کشف آن توسط اروپاییان و با استفاده از عقل تبدیل به آبادی شده است! آنچه از این سخنان برداشت می‌شود این است که بومیان آمریکا انسان محسوب نمی‌شده‌اند و فاقد عقل بوده‌اند و اروپاییانِ «انسان» عقل را به همراه خود به این مملکت آورده‌اند!

او ادعا می‌کند تا قبل از ورود کلمبوس، آمریکا «عالم طبیعت بوده» و می‌گوید «عالم طبیعت عالم حیوان است». آیا این عبارات چیزی غیر از این را نشان می‌دهند که بومیان آمریکایی که مطابق با میل عبدالبهاء تربیت نشده‌اند حیوان هستند؟ او سپس آشکارا این امر را بیان می‌کند و بعد هم مدّعی می‌شود بومیان آمریکایی از حیوان هم پست‌تر هستند: «اگر طفلی متولّد شود او را تربیت نکنیم بر حال طبیعی بگذاریم چه می شود شبهه ئی نیست بی ادراک و جاهل می ماند و حیوان خواهد بود. در اواسط افریقا ملاحظه کنید که مثل حیوانات بلکه پست تر از حیوانند[14]

او سپس می‌گوید: «پس ملاحظه نمائیم که تربیت الهی در عالم انسانی چه کرده». آیا کلمبوس با خود برای بومیان آمریکایی تربیت الهی به ارمغان آورد یا کشتار و زجر و قتل عام که این چنین عبدالبهاء از او تمجید می کند و حضور او در آمریکا را موجب تبدیل عالم حیوان به عالم انسان می داند؟

در نهایت هم عبدالبهاء این چنین از بومیان آمریکایی یاد می‌کند:




ص 81

 

«این قبائل و عشائر عرب در نهایت توحّش و درندگی بودند که برابره و متوحّشین امریکا نزد اینها افلاطون زمان بودند زیرا برابره امریکا اولادهای خویش را زنده زیر خاک نمینمودند.»[15]

ظاهرا از نظر عبدالبهاء، بومیان آمریکایی برابره متوحّش و حیواناتی فاقد عقل هستند که نام کشورشان هم باید از نام یک سفیدپوست آمریکایی اقتباس شود! در جایی دیگر عبدالبهاء بومیان آمریکایی را این چنین توصیف می‌کند:

«الآن بین قطعات خمسهء عالم بحسب نظم و ترتیب و سیاست و تجارت و صناعت و فنون و علوم و معارف و حکمت طبیعیه قطعهء اوروپ و اکثر مواقع امریک شهرت یافته و حال آنکه در ازمنهء قدیمه متوحّشترین طوائف عالم و جاهل و کاهلترین قبائل و امم بودند حتّی بلقب برابره که بمعنی وحشی صرف باشد ملقّب بوده‌اند[16]

توصیفات ایشان درباره‌ی افراد تربیت نشده مشمئز کننده است. او بومیان را با وجود داشتن فرهنگی وسیع و تمدنی غنی، بدین صورت توصیف می‌کند. واضح است که عبدالبهاء معیار انسان بودن را تربیتِ مد نظر خود می‌داند و هر کس بدان صورت که او می‌پسندد، تربیت نشده باشد در نظر وی حیوان و وحشی و جاهل است.

 

4- عبدالبهاء و فلاسفه‌ی مادی

عبدالبهاء، مدعی بزرگ وحدت عالم انسانی،فلاسفه‌ی مادی را نیز همچون حیوانات می‌داند:

«جمیع حیوانات طبیعی هستند. جمیع مادّیون مثل حیوان احساسات جسمانی دارند، احساسات روحانی ندارند، منکر خدا هستند، هیچ خبری از خدا ندارند، هیچ خبری از انبیا




ص 82

 

ندارند، از جنّت الهی خبر ندارند. جمیع حیوانات نیز از تعالیم الهی بی خبرند. جمیع حیوانات اسیر محسوساتند. فی الحقیقه، نظیر فلاسفه این زمان حیواناتند، چنانکه آنها از خدا از انبیا از احساسات روحانی از فیض روح القدس از ماوراء الطّبیعه خبر ندارند. هر حیوانی دارای این کمالات است بدون زحمت. فیلسوفها بعد از تحصیل بیست سال خدارا انکار کنند، قوای روحانی الهامات الهی را انکار نمایند. حیوان بدون زحمت فیلسوف کامل است مثل حضرت گاو که از هیچ چیز خبر ندارد، از خدا خبر ندارد، از احساسات روحانی خبر ندارد، از روحانیات خبر ندارد. جمیع حیوانات از روح بی خبرند. این فیلسوفها نیز جز از محسوسات خبری ندارند نظیر حیوانات. با وجود این می گویند ما فیلسوفیم زیرا جز محسوسات نمیدانیم حال آنکه حضرت گاو بدون تحصیل علوم این فضیلت را دارد در کمال تشخّص[17]

b082

او در جاهای دیگر با ذکر عبارات مشابهی می‌گوید:

«انسان باید سالها زحمت بکشد و در مدارس تحصیل علم نماید تا مادّی و طبیعی گردد امّا گاو بدون این زحمات رئیس فلاسفهء مادّیون است»[18]

«گاو بدون تحصیل منکر جمیع معقولات است بل گاو فیلسوف طبیعی است زیرا هیچ چیز غیر از محسوسات نمیداند و اعظم فیلسوف است لهذا خوب است چنین فلاسفهء طبیعی




ص 83

 

بروند نزد حضرت گاو و فلسفهء محسوسات از گاو یاد گیرند و از مدرسهء او فارغ التّحصیل شوند.» [19]

ما قصد نداریم در اینجا درباره‌ی صحت و سقم ادعاهای عبدالبهاء همچون بی خبری حیوانات از خدا و مغلطه های او در این عبارات اظهار نظر کنیم. تنها سوال ما این است که چرا مدعی تعلیم جدید «وحدت عالم انسانی» درباره‌ی همنوعان خود، اگر چه منکر خدا هستند این چنین و با این الفاظ نامناسب سخن می‌گوید؟ آیا همین عبدالبهاء نبود که می‌گفت مردم دیگر به دو دسته تقسیم نمی‌شوند و پدرش همه را در دریای رحمت الهی فرو برده است؟

محمود زرقانی، یار غار عبدالبهاء در سفر به آمریکا یکی دیگر از مواردی را ذکر می‌کند که عبدالبهاء - البته این دفعه با مزاح، که البته بهتر است بگوییم تمسخر - فلاسفه را گاو می‌شمارد:

«در اکثر مجامع و [یک کلمه ناخوانا] علی الخصوص آن روز، پس از بیان تعالیم و پیام الهی، ذکر فلاسفه را بمزاح می فرمودند که «می گویند «اگر عالم روحانی یا ملکوتی می بود ما احساس می نمودیم» با وجودیکه عدم احساس شانی نیست. هر گاه عدم احساس کمالی باشد، باید بگوییم گاو فیلسوف اعظم است که بدون زحمت درس و تحصیل ابدا احساس غیر عالم حیوانی ندارد.» این بیان و مزاح مبارک که گاو فیلسوف اعظمست، بسیار سبب خنده و مذاکرهی بین اهل مجلس شد و بعد از مجلس چند نفر از رجال و نساء محترمه رجا نموده در اتومبیل آنها بگردش تشریف بردند. از قضا در حین سرعت مرکب مبارک در یکی از خیابانها یک گله گاو از دور نمایان و چون نزدیک اتومبیل می شوند همه رم و فرار می کنند. فورا خانم ها عرض می نمایند آقا جماعت فلاسفه را ببینید که چطور از اتومبیل فرار می کنند. آنقدر وجود مبارک می خندند که از خنده خسته می شوند[20]




ص 84

 

آیا صحیح است که عبدالبهاء با شنیدن این توهین آن قدر بخندد تا از خنده خسته شود؟ آیا فلاسفه هم این سخنان را خنده دار به حساب می‌آورند؟ آیا بهاییان همین حرف‌ها را در مجامع بین المللی مطرح می‌کنند؟ و آیا اگر سران یکی از کشورهای متمدن دنیا، با استفاده از همین عبارات عبدالبهاء به توصیف بومیان آمریکایی، آفریقایی، و فلاسفه بپردازد، تمام عالم بر آنها برچسب نژاد پرستی و بی نزاکتی در کلام نخواهند زد؟

آیا عبدالبهاء همین سخنان را رو در رو به همین افراد خواهد گفت؟ آیا این سخنان مصداق غیبت نیستند و وقتی بومیان آمریکا و آفریقا و ترک‌ها و فلاسفه این سخنان را بشنودند متکدّر و آزرده خاطر نخواهند شد؟ مگر عبدالبهاء سخنان پدر خود را نشنیده که:

«اذکروا العباد بالخیر و لاتذکروهم بالسّوء و بما‌یتکدّر به انفسهم (یعنی: بندگان را به نیکی یاد کنید نه به بدی و به آنچه موجب تکدر نفس آن ها می شود). ذکر سوء‌ هم در‌این سنه نهى شده چه‌که لسان براى ذکر‌حقّ است. ‌‌حیف است به‌ غیبت بیالاید و یا به‌کلماتى تکلّم نماید که سبب حزن عباد و تکدّر است.» [21]

 

5-روش برخورد با غیر بهاییان و منکران:

در ابتدا معنی چند لفظ مصطلح در متون بهایی را بیان می‌کنیم و سپس به ادامه‌ی مطلب می‌پردازیم:

مشرک: در متون بهایی به افرادی اطلاق می‌شود که مقام بهاءالله را انکار کرده یا به هر دلیل حاضر به بهایی شدن نیستند.[22]




ص 85

 

موحّد: در متون بهایی در برابر مشرک برای اطلاق به بهاییان استفاده می‌شود.

معرض: کسی که از بهاییت روی گردانده است.

مقبل: کسی که به بهاییت روی آورده و بهایی شده است.

منکر: کسی که منکر حقانیت بهاءالله و بهاییت است.

همان طور که گفتیم، عبدالبهاء ادعا می‌کند در بهاییت هیچ تفاوتی بین هیچ کدام از افراد وجود ندارد:

«در تمام آموزههای ادیان گذشته، عالم انسانی به دو گروه تقسیم می‌شد: یک گروه که به عنوان اهل کتاب خدا، یا درخت پاکیزه، شناخته می‌شدند و گروه دیگر که کافر و اهل عقیدهی ناصواب، یا درخت ناپاک، بودند. گروه اول را متعلق به اهل ایمان می‌دانستند و دیگران را میزبانان لامذهبان و کفار. یک گروه از انسان‌ها دریافت کننده‌ی رحمت الهی بودند و دیگری هدف خشم پروردگارشان. بهاءالله این [تقسیم بندی] را با اعلام وحدت عالم انسانی از میان برداشت و این اصل، مخصوص تعالیم اوست زیرا او تمام بشریت را در دریای رحمت الهی فرو برده است.»[23]

«در هر دوری امر بالفت بود و حکم بمحبّت ولی محصور در دائره یاران موافق بود نه با دشمنان مخالف امّا الحمد للّه که در این دور بدیع اوامر الهیه محدود بحدّی نه و محصور در طائفه نیست جمیع یارانرا بالفت و محبّت و رعایت و عنایت و مهربانی بجمیع امم امر میفرماید حال احبّای الهی باید بموجب این تعالیم ربّانی قیام کنند اطفال بشر را پدر مهربان




ص 86

 

باشند و جوانان انسانرا برادر غمخوار گردند و سالخوردگان را اولاد جانفشان شوند مقصود اینست که باید با کلّ حتّی دشمنان بنهایت روح و ریحان محبّ و مهربان بود در مقابل اذیت و جفا نهایت وفا مجری دارید و در موارد ظهور بغضا بنهایت صفا معامله کنید سهم و سنانرا سینه ئی مانند آئینه هدف نمائید و طعن و شتم و لعن را بکمال محبّت مقابلی کنید تا جمیع امم مشاهدهء قوّت اسم اعظم نمایند و کلّ ملل معترف بقدرت جمال قدم گردند که چگونه بنیان بیگانگی برانداخت و امم عالم را بوحدانیت و یگانگی هدایت فرمود و عالم انسانیرا نورانی کرد و جهان خاک را تابناک»[24]

معنی این عبارات این است که در بهاییت، مانند ادیان گذشته، تقسیم بندی به نام مؤمن و کافر، خوب و بد، درخت پاک و ناپاک و آنان که سزاوار رحمت و آنان که سزاوار غضب خداوند هستند وجود ندارد و همان طور که با دوست برخورد می شود با دشمن نیز باید برخورد کرد! بهاءالله می‌گوید: «همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار.»[25]در این قسمت نشان خواهیم داد که این سخنان عبدالبهاء و بهاءالله شعاری بیش نبوده و رفتار این دو شخصیت، سنخیتی با این شعارها ندارد.

 

الف- غیر بهاییان همچون درخت خشک سزاوار آتش هستند

در فرازهای قبلی، ادعای عبدالبهاء مبنی بر تقسیم کردن مردم به دو گروه درخت پاک و ناپاک را نشان دادیم. اولین نقض این ادعا در سخنان شخص بهاءالله مشهود است:

«هر مالک بستانی شجره ی یابسه (درخت خشک) را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به نار افکند چه که حطب یابس (چوب خشک) درخور و لایق نار است. پس ای اهل




ص 87

 

رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید.»[26]

به واژه‌ی «پس» در عبارات فوق دقت کنید. بهاءالله مثالی از درختان خشک می‌زند و بعد نتیجه می‌گیرد که بهاییان باید از مشرکین (منکران بهاییت) و غافلین (افرادی که کلا از بهاییت غافل هستند) دوری کنند! در اینجا بهاءالله به وضوح غیربهاییان را به درخت خشک که سزاوار آتش هستند تشبیه کرده است؛ درست همان کاری که عبدالبهاء مدعی بود در بهاییت وجود ندارد.

ممکن است برخی استدلال کنند که منظور از درخت خشک، ناقضین عهد و بهاییان طرد شده هستند. در پاسخ می‌گوییم: اولا، او این مثال را زده و سپس نتیجه گرفته که از مشرکین (منکرین بهاییت) و غافلین دوری کنید، لذا نمی‌توان منظور از این تشبیه را ناقضین عهد فرض کرد. ثانیا، حتی اگر بر فرض محال قبول کنیم که ناقضین عهد مد نظر بوده‌اند باز هم مشکلی حل نخواهد شد زیرا در هر حال ادعای عبدالبهاء این بود که در بهاییت چنین اموری وجود ندارند.

 

ب- معاشرت با منکران بهاییت جایز نیست

با آنکه بهاییان مدعی‌اند فقط از معاشرت با طرد شدگان و ناقضین عهد منع شده‌اند، اما دستور صریح بهاءالله به پیروانش این است که از معاشرت با غیر بهاییان خودداری گردد. همانطور که در صفحه‌ی گذشته اشاره شد وی می‌گوید:

«ای اهل رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید.»[27]




ص 88

 

یادآوری می‌کنیم در بهاییت، «مشرک» به منکرین مقام بهاءالله اطلاق می‌شود و عملا شامل هر غیر بهایی می‌شود که امر بهایی را شنیده ولی آن را نپذیرفته است. «غافل» هم به کسی گفته می‌شود که از امری بی خبر است. از این رو وقتی بهاءالله می‌گوید خود را از معاشرت با «مشرکین و غافلین» حفظ نمایید، مقصودش همه‌ی غیر بهاییان است – چه آنهایی که بهاییت به گوش‌شان رسیده اما به بهاءالله ایمان نیاوردند (یعنی مشرکین) و چه آنها که اصلا از بهاییت چیزی نمی‌دانند (یعنی غافلین).

البته عبدالبهاء که همواره در تلاش بوده ویترینی زیبا از بهاییت برای دیگران به نمایش بگذارد، بر خلاف عقیده‌ی بهاءالله سخن گفته:

«باید ... غافلانرا هشیاری داد، دشمنانرا محبّت کرد و مبغضانرا موّدت نمود.» [28]

اما این جملات فریبنده باعث نمی‌گردد جویندگان حق از عقیده‌ی متعصّبانه‌ی مؤسس بهاییت یعنی بهاءالله مبنی بر دوری از منکرین غافل شوند. به چند نمونه از بیانات بهاءالله در این زمینه توجه فرمایید:

«با آنان که به خدا و آیاتش کافر شدند (کسانی که حاضر به پذیرش بهاییت نشدند) معاشرت نکنید و از مثل آنها دوری کنید.»[29]

«بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه ی مشرکه (منکرین بهاییت) اجتناب نماید.»[30]

«بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین (منکرین بهاییت) و منافقین را حرام کرده است.»[31] (ناگفته نماند که ایشان شیعیان مسلمان را به کلی مشرک می‌داند)[32]




ص 89

 

«با نفوس معرض (رویگردان از بهاییت) که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلم و ملاقات جایز نه.»[33]

سوال این است که چرا با وجود چنین دستورات اکیدی عبدالبهاء اصرار دارد که در تبلیغاتش خلاف این مطالب را بیان کند:

«جمیع بشر خلق یک خداوندند و جمیع اغنام در ظلّ یک چوپان و یک چوپان کلّ را اداره میکند. پس باید گوسفندان الهی با یکدیگر در کمال الفت باشند اگر یکی جدا شود او را بیاورند و همراه نمایند.»[34]

تناقضات میان سخنان پدر و پسر به اینجا ختم نمی‌شود. به عبارات زیر که بهاءالله گفته توجه کنید:

«هر کس محبت مرا در قلبش نیافتی پس از او فرار کن و اجتناب نما و فاصله ی بسیاری با او داشته باش.»[35]

«چشمانت را پاک کن (از دیدن) آنان که کافر شدند (به بهاییت) و شرک ورزیدند (منکر بهاییت شدند) و از آن ها روی گردان سپس روی آور به سمت خداوند، پروردگارت.»[36]

«با آنان که مشرک و زیانکار شدند (منکران بهاییت) قطع رابطه کن»[37]




ص 90

 

«باید از معرضین در کل شئون اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را می‌گدازد چنان که نارحطب یابسه را و حر ثلج بارده را.»[38]

b090

البته بهاءالله یک بار برای همیشه تکلیف بهاییان را روشن کرده که وحدت عالم انسانی از نظر ایشان چیست:

«معاشرت با جمیع احزاب را اذن دادیم مگر نفوسى که رایحه بغضاء در امراللّه مولی الورى از ایشان بیابید. از امثال‌‌آن نفوس احتراز لازم امراً من لدى اللّه ربّ العرش العظیم.»[39]

از نظر بهاءالله، عالم انسانی مادامی عالم انسانی محسوب می‌شود که با بهاییت مشکلی نداشته باشد. به محض اینکه کسی با بهاییت و شخص بهاءالله مشکل دار شود، دیگر از این عالم انسانی خارج است و باید از او پرهیز کرد.

موارد فوق تنها گوشه‌ای از دستورات بهاءالله مبنی بر قطع ارتباط با غیر بهاییان هستند که هیچ سنخیتی با ادعای وحدت عالم انسانی ندارند.

 

ج- غیر بهاییان انسان نیستند یا صفات انسانی ندارند




ص 91

 

به عقیده‌ی بهاءالله روی گردانان از بهاییت انسان نیستند و کافی است فردی به یکی از کسانی که پیرو ایشان نشده، نسبت انسان بودن دهد، تا خود را از تمام الطاف خدا محروم گرداند. بهاءالله می‌گوید:

«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است؛ تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»[40]

هرکس بر احدی از آنها که بهاییت را نپذیرفتند (چه مقام‌شان بالا باشد چه پَست)، لفظ انسان اطلاق نماید، از جمیع رحمت حق محروم خواهد شد؛ چه برسد به اینکه بخواهد برای آنها رتبه و مقامی هم اثبات کند.

در واقع، بهاءالله نه تنها غیربهاییان را انسان نمی‌داند، بلکه کسانی را هم که ایشان را آدم بدانند، از جمیع فیوضات رحمانی محروم می‌شمارد.

 

د- غیر بهاییان حیوان هستند و یا حیوان خطاب می‌شوند

بهاءالله بارها منکران بهاییت را حیوان خطاب کرده است. به نمونه‌ی زیر که روی گردانندگان از بهاییترا حیواناتی دانسته که نه لایق اسم هستند و نه شایسته‌ی صفت، دقت کنید:

«الیوم بنص نقطه ی بیان (یعنی طبق سخنان باب) نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم، و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور.»[41]




ص 92

 

معنای گفته‌ی اخیر این است که اگر به کسی بهاییت عرضه شود و او روی برگردانَد، اسم و صفت انسانی خود را از دست داده، نزد پروردگار، حُکم حیوان چهارپا را خواهد داشت. بد نیست چند عبارت دیگر از بهاءالله که غیر بهاییان را با عباراتی ناشایست خوانده و حیوان خطاب کرده ببینیم:

«مشرکین (منکرین بهاییت) را نبینید جز مانند کرم های خاکی و صدایشان را همانند وزوز مگس»[42]

«ای گروه مشرکین (منکرین بهاییت)، اگر افتخار می کنید که اسمتان باقی بماند در میان حیوانات و و ذکرتان در میان چهارپایان پس افتخار کنید زیرا شأن شما همین است.»[43]

«این چنین بود امر این غلام (یعنی بهاءالله) در میان چهارپایان در این زندان.»[44]

«معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید در همان حین هیکلش از قمیص (لباس) انسانی خارج و بجلود بهائم (در پوست چهارپایان) ظاهر و مشهود گشت.»[45]

«و اگر در آن ایام که توسط سگان زمین و درندگان سرزمین ها احاطه شده بودم ...»[46]

«اف بر تو ای خوک به خاطر آنچه که انجام می دهی»[47]

بهاءالله علاقه وافری به خر خطاب کردن مخاطبان خود داشتند:




ص 93

 

«یا ایها الحمیر[48] (ای خر) حق آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود»[49]

ایشان علمای اسلام را خرهایی با عمامه ی بزرگ می دانند:

«خودت را حفظ کن از اینکه از میان دشمنان خر، افراد عمامه بزرگ (یعنی علمای اسلام!) تو را (از بهاییت) بر نگردانند.» [50]

«بگو ای خر، از اصل ماجرا مطلع نشده ای...» [51]

ضمنا بهاءالله روحی داشته که در هر کس دمیده می شده او را تبدیل به خر می‌کرده است:

«بگو ای خر، ما او را حفظ کردیم و پروراندیم و توصیف کردیم و یاد کردیم ... ما می دانیم پدرت در شب و روز به تو چه آموخت و تو را فریب داد و در تو دمید از روح ما که هر انسانی توسط آن دگرگون شده و تبدیل به خر می شود[52]

حال باید این سوال را پرسید که این چه پیامبری است که ادعای وحدت عالم انسانی دارد اما مخالفان خود را خر و سگ و خوک خطاب می‌کند؟! این چه پیامبری است که دستور می‌دهد آنچه را حاضر نیستیم به خود نسبت دهیم به دیگران نسبت ندهیم؛ اما خود به دیگران انواع الفاظ ناروا نسبت می‌دهد:




ص 94

 

«ای فرزند وجود! به کسی نسبت نده آنچه را برای خود دوست نداری و مگو آنچه را انجام نمی دهی.»[53]

آیا بهاءالله دوست دارد به او سگ و خوک و خر گویند که دیگران را اینچنین خطاب می‌کند؟ اگر دوست ندارد پس چرا به دیگران نسبت می‌دهد؟ و اگر خود بر خلاف آنچه می‌گوید عمل می‌نماید، چرا به بهاییان توصیه می‌کند که «مگو آنچه را انجام نمی‌دهی»؟

بهاییان گاهی برای توجیه ادبیات بی ادبانه و توهین آمیز بهاءالله ادعا می‌کنند در کتب آسمانی قبل هم برخی تشبیهات این چنینی وجود دارد؛ لذا بهاءالله نیز حق داشته از چنین تشبیهاتی استفاده کند. پاسخی که به این افراد می‌دهیم این است که: اولا بسیاری از عبارات بهاءالله تشبیه نیستند؛ بلکه خطاب مستقیم هستند. ثانیا: این، بهاییت است که مدعی شده «وحدت عالم انسانی» منحصر بفردی را برای بشریت به ارمغان آورده است. عبدالبهاء مدعیست آموزه‌های بهاییان طوری است که نباید به دیگران توهین کرد:

«تعالیم الهیه در این دور نورانی چنین است که نباید نفوس را توهین نمود و بجهالت نسبت داد که تو ندانی و من دانم بلکه باید بجمیع نفوس بنظر احترام نظر کرد.»[54]

باید از عبدالبهاء بپرسیم اگر دیگران را خر و خوک و سگ و حیوان خطاب کردن توهین نیست پس چه نامی باید بر آن گذاشت؟!

بنابراین با مطرح کردن عباراتی از ادیان گذشته، تناقضات و تضادهای وحدت عالم انسانی در سخنان بهاءالله توجیه نمی‌گردد؛ چراکه بهاییت مدعی است «وحدت عالم انسانی» که به مردم ارائه داده بر خلاف سایر ادیان دارای مرزبندی بین خوب و بد نیست (چه برسد به اینکه عده‌ای




ص 95

 

را مستقیما حیوان خطاب کرده و گروهی دیگر را به حیوان تشبیه نمایند). مگر اینها کلام عبدالبهاء در تبلیغ بهاییت نیست:

« در تمام آموزههای ادیان گذشته عالم انسانی به دو گروه تقسیم میشد: یک گروه که به عنوان اهل کتاب خدا، یا درخت پاکیزه، شناخته میشدند و گروه دیگر که کافر و اهل عقیدهی ناصواب، یا درخت ناپاک، بودند. گروه اول را متعلق به اهل ایمان میدانستند و دیگران را میزبانان لامذهبان و کفار. یک گروه از انسانها دریافت کننده‌ی رحمت الهی بودند و دیگری هدف خشم پروردگارشان. بهاءالله این [تقسیم بندی] را با اعلام وحدت عالم انسانی از میان برداشت و این اصل مخصوص تعالیم اوست زیرا او تمام بشریت را در دریای رحمت الهی فرو برده است.»[55]

«در هر دوری امر بالفت بود و حکم بمحبّت ولی محصور در دائره یاران موافق بود نه با دشمنان مخالف امّا الحمد للّه که در این دور بدیع اوامر الهیه محدود بحدّی نه و محصور در طائفه نیست جمیع یارانرا بالفت و محبّت و رعایت و عنایت و مهربانی بجمیع امم امر میفرماید حال احبّای الهی باید بموجب این تعالیم ربّانی قیام کنند اطفال بشر را پدر مهربان باشند و جوانان انسانرا برادر غمخوار گردند و سالخوردگان را اولاد جانفشان شوند مقصود اینست که باید با کلّ حتّی دشمنان بنهایت روح و ریحان محبّ و مهربان بود در مقابل اذیت و جفا نهایت وفا مجری دارید و در موارد ظهور بغضا بنهایت صفا معامله کنید سهم و سنانرا سینه ئی مانند آئینه هدف نمائید و طعن و شتم و لعن را بکمال محبّت مقابلی کنید تا جمیع امم مشاهدهء قوّت اسم اعظم نمایند و کلّ ملل معترف بقدرت جمال قدم گردند که چگونه




ص 96

 

بنیان بیگانگی برانداخت و امم عالم را بوحدانیت و یگانگی هدایت فرمود و عالم انسانیرا نورانی کرد و جهان خاک را تابناک»[56]

و اما آخرین مطلبی که در این بخش بِدان می‌پردازیم، خطبه‌ای است که اوج نفاق عبدالهاء و بهاءالله را در این رابطه آشکار می‌سازد. در این خطابه عبدالبهاء به کرّات تاکید می‌کند که بر خلاف تمام ادیان گذشته، در بهاییت توهین به دیگران، مرزبندی بین خوب و بد و بهایی و غیر بهایی و دوست و دشمن وجود ندارد:

«از ابتدای تاریخ بشریت تا به امروز، ادیان مختلف جهان همدیگر را لعن کرده و یکدیگر را باطل اعلام می‌کردند. هر دینی دیگری را خالی از وجه الله و رحمت او می‌پنداشت و آن را در مسیر مستقیم عذاب الهی می‌دید. لذا همدیگر را به شدت طرد کرده و با همدیگر دشمنی و کینه داشتند ... هر کدام از ادیان الهی خود را متعلق به درخت خوب و مبارک می‌پنداشت و تمام ادیان دیگر را متعلق به درخت شر و شیطان. به همین دلیل همدیگر را لعن و نفرین. این واضحا در کتب تاریخی مشهود است، تا اینکه بهاءالله ظهور فرمود. وقتی نور بهاءالله از شرق طلوع کرد، او وعده وحدت عالم انسانی را اعلام نمود. او خطاب به تمام بشریت گفت: «همه میوه‌ی یک درختید. دو درخت مجزا، یکی رحمت الهی و دیگری درخت شیطان، وجود ندارند.» او بار دیگر اعلان فرمود: «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.» این اعلان او وعده‌ی او برای وحدت عالم انسانی بود. لعن و نفرین مطلقا منسوخ شدند. او فرمود: «شایسته انسان نیست که دیگری را لعن کند. درخور انسان نیست که به دیگری نسبت تاریکی دهد. سزاوار نیست یک انسان، انسان دیگری را بد بپندارد. بلکه همه‌ی بشریت بندگان یک خدا هستند و خدا پدر همه است. این قانون حتی یک استثنا هم ندارد. افراد متعلق به [گروه] شیطان وجود ندارند، همه مملوک خدا هستند. هیچ تاریکی نیست، همه نور است. همه بندگان خدا هستند و انسان باید از ته دل بشریت را دوست داشته باشد. او باید بشریت را غرق در رحمت الهی ببیند.»




ص 97

 

بهاءالله هیچ استثنایی برای این قانون قائل نشده. او فرموده است در میان بشریت ممکن است افرادی باشند که جاهل باشند، باید اینها را تربیت کرد. برخی بیمارند باید مداوا شوند. برخی نابالغند، باید کمک کرد تا به بلوغ برسند. به زبان دیگر، بشریت در اقیانوس رحمت الهی غوطه ور است.

بهاءالله آشکارا در الواحش گفته است اگر دشمنی دارید او را دشمن مپندارید. این طور نباشد که فقط در برابر او صبر کنید بلکه او را دوست داشته باشید. همان طور که عاشق و معشوق با هم برخورد میکنند با او برخورد کنید. حتی نگویید او دشمن شماست. اصلا دشمنی نبینید. حتی اگر قاتل شما باشد او را دشمن مبینید. به او با دیدهی دوستی بنگرید. مواظب باشید که او را دشمنی نبینید که صرفا باید او را تحمل کنید زیرا این برخورد حیله گری و نفاق است و شایسته‌ی هیچ نفسی نیست. شما باید او را یک دوست بدانید. باید با او به درستی برخورد کنید. این کار صحیح است.»[57]




ص 98

 

به راستی، کدام یک از عباراتی که تا کنون از بهاءالله نقل کردیم با ادعاهای عبدالبهاء سازگاری دارند؟

 

ه- بهاءالله برای غیر بهاییان آرزوی مرگ می‌کند

بهاءالله در بسیاری از سخنانش برای غیر بهاییان آرزوی مرگ کرده:

«از عصبانیت بمیر ای کسی که این فضل را انکار می‌کنی.»[58]

«از عصبانیت بمیر ای مشرک کافر [به بهاییت].»[59]

این سخنان را همان بهاءالله مطرح می‌کند که می‌گفته:

«[انسان] آنچه برای خود نمی پسندد برای غیر نپسندد ونگوید آنچه را وفا نکند و از خاطئان در کمال استیلا درگذرد و طلبمغفرت نماید و بر عاصیان قلم عفو درکِشد و بحقارت ننگرد.» [60]

 

و- بهاییان، جواهر گرانبها و غیر بهاییان، سنگریزه‌ی بی ارزش هستند

بهاءالله می‌گوید:




ص 99

 

«دوستداران من مروارید و غیر ایشان سنگ ریزه‌های زمین اند ... و هرکدام از این (بهاییان) نزد خدا بهتر از هزار هزار نفر از غیر آنها هستند.»[61]

آیا این است معنی وحدت عالم انسانی؟! آیا این است معنی عبارات بهاءالله که گفته بود همه در نزد خدا یکسان هستند؟![62] حال این سخنان بهاءالله را با این جمله‌ی عبدالبهاء مقایسه کنید:

«چرا بگوئیم این موسوی است و او عیسوی است، این محمدی است، او بودایی است. اینها دخلی به ما ندارد. خداوند همه را خلق كرده و تكلیف ماست كه به كل مهربان باشیم، اما مسائل عقاید راجع به خداست و او در روز قیامت مكافات و مجازات دهد،‌ خداوند ما را محتسب آنها قرار نداده است.»[63]

 

ز- پست‌ترین بهایی بهتر از بدترین غیر بهایی است

کلام زیر که همدم عبدالبهاء، یعنی خلیل شهیدی از او نقل می‌کند، نمونهای دیگر از وحدت عالم انسانیِ پوشالی مورد ادعای بهاییت را نشان می‌دهد:

«حضرت عبدالبهاء می‌فرمودند: یک کاکاسیاه احباب (بهایی) بهتر از یک حوریهی اغیار (غیر بهایی) است. و نیز می فرمودند: بدِ بدِ احباء بهتر از خوب خوب اغیار است.» [64]




ص 100

 

khaterat khalil shahidi p 152

تصویری از یادداشت خلیل شهیدی

 

ح- غیر بهاییان را باید عذاب کرد

بهاءالله می‌گوید:

«ای احبای خدا، ابر فضل باشید برای آن که به خدا و آیاتش ایمان آورده، و عذاب حتمی باشید برای کسی که به خدا کافر شده و از مشرکان است.»[65]




ص 101

 

«بر دشمنانم مانند شعله‌ی آتش باش و برای دوستانم كوثر بقا.»[66]

«خداوند او (یعنی بهاءالله) را نوری برای موحدین (بهاییان) و آتشی برای مشرکین (منکرین بهاییت) قرار داده است.»[67]

این در حالی است که عبدالبهاء معتقد است نسبت به هر موجود ذی روحی باید مهربان بود. او می‌گوید:

«حضرت یزدان انسانرا تاج فضل و احسان بر سر نهاده تا بِهَر ذی روحی ودود و مهربان باشد و سبب ظهور علویت عالم انسان گردد.»[68]

به راستی این همه تناقض را چگونه می‌توان توجیه نمود؟ بهاءالله عبارات تکان دهنده‌ی دیگری بیان می‌کند که ظاهرا وصف دوران حکومت جهانی بهایی است و هیچ سنخیتی با وحدت عالم انسانی ندارد. او می‌گوید:

«پس به زودی خداوند از آستین قدرت دست‌های قوت و غلبه را بیرون می‌آورد. پس غلام (یعنی بهاءالله) را یاری می‌کنند و زمین را از آلودگی هر مشرک مردود (منکرین بهاییت) پاک می‌کنند. و بر (این) امر بپا خواهند خواست و با نام مقتدر و ابدی من سرزمین‌ها را فتح خواهند کرد و به سرزمین‌ها وارد خواهند شد و همه‌ی بندگان از آن‌ها وحشت خواهند کرد.»[69]




ص 102

 

بهاءالله به پیروانش بشارت می‌دهد به زودی سرزمین‌ها را با نام او فتح کرده، در بین مردم رعب و وحشت ایجاد نموده و زمین را از آلودگی منکران بهاییت پاک می‌کنند! آیا این است معنای وحدت عالم انسانی؟

 

ط- منکران بهاییت، حرام زاده هستند

بهاءالله در یک جا می‌گوید: «ای دوستان سراپرده‌ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید»،[70] اما جای دیگر تمام افرادی که زیر بار دعاوی ایشان نرفته‌اند را به حرام زادگی متهم می‌کند:

«هر کس که این فضل نورانی ظاهرِ متعالی منیر را انکار کند، شایسته است حالش را از مادرش بپرسد پس به پایین جهنم خواهد رفت.»[71]

نکته ای که از این جمله دانسته می‌شود این است که منکرین بهاءالله حلال زاده نیستند و باید درباره‌ی حلال زادگی‌شان از مادرشان سوال کنند. وی تصریح می‌کند:

«بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعاً شیطان در بستر مادرش رفته است.»[72]

این عبارت نیز مؤیّد حرامزاده دانسته شدن منکرین بهاییت است زیرا بهاءالله زنا را از اعمال شیطان می‌داند.[73]




ص 103

 

با این حساب، باید از جناب بهاءالله پرسید:

- آیا برادرشان، میرزا یحیی صبح ازل، هم که منکر ایشان شدند، همین حال را دارد؟!

- آیا خواهرشان، عزیه خانم هم که منکر ایشان شدند، همین حال را دارد؟!

- آیا بهاءالله، همسر پدر خود را بدکاره می‌داند که خواهر و برادرش را حرام زاده می‌پندارد؟

- آیا میرزا محمدعلی افندی، برادر جناب عبدالبهاء هم که منکر ایشان شدند و بین آنها دعوا رخ داد نیز، همین حال را دارد؟!

- آیا تمام بابیانی که منکر ایشان شدند، همین حال را دارند؟!

- آیا تمام یهودیان، مسیحیان، مسلمانان و شیخیه که منکر ایشان و بهاییت شدند، همین حال را دارند؟!

 

ی- هر کس به بهاءالله محبت نداشته باشد اعمالش پذیرفته نمی‌شود و جایگاهش جهنم خواهد بود

آیا بهاییان هنگام سخنرانی درباره‌ی وحدت عالم انسانی این جملات بهاءالله را به مخاطبان خود منتقل می‌کنند:

«قسم به خدا امروز از هیچ کس هیچ چیز پذیرفته نمی شود مگر بعد از محبت داشتن به او (یعنی بهاءالله) و خداوند برای این امر به عنوان شاهد و آگاه کافیست. اگر کسی از اولی که برای آن ابتدایی نیست تا آخری که شمارندگان نمی‌توانند آن را بشمارند (یعنی از ازل تا ابد)،




ص 104

 

خداوند را عبادت کند اما در قلبش محبت این غلام (یعنی بهاءالله) نباشد، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، بلکه فرشتگان اعمالش را بر سرش می‌کوبند تا اینکه او را به جایگاه مشرکان در پست ترین نقطه جهنم بازگردانند.»[74]

 

ک- غیر بهاییان جاهل و فاقد عقل هستند

در ابتدای فصل پیش مفصلا به مواردی که بهاءالله، غیر بهاییان را جاهل و فاقد عقل قلمداد کرده بود اشاره نمودیم. لذا برای پرهیز از تکرار، خوانندگان را به مرور همان صفحات ارجاع می‌دهیم. در کنار آن توهین‌ها و جاهل خواندن غیر بهاییان، چه به جاست نقل این خطابه‌ی پر شور از عبدالبهاء که گفته:

«انانیت و خودپسندی سبب جمیع اختلافاتست هیچ آفتی در عالم وجود مثل خودپسندی نیست و آن این است که انسان دیگریرا نپسندد و خود را بپسندد ... ما نباید خود را بپسندیم بلکه سایرین را بهتر بدانیم حتّی نفوسی که مؤمن نیستند ... باید هر نفسی را بر خود ترجیح دهیم و اعظم و اشرف و اکمل ببینیم ولی بمجرّد اینکه خود را از دیگران ممتاز ببینیم از طریق نجات و فلاح دور شده‌ایم ... خدا نکند که در خاطر یکی از ماها خودپسندی بیاید. خدا نکند خدا نکند خدا نکند. ماها باید وقتی که بخودمان نگاه میکنیم ببینیم که از خودمان ذلیل‌تر، خاضع‌تر، پست‌تر کسی دیگر نیست و چون بدیگری نظر اندازیم ببینیم که از آنها کاملتر، عزیزتر، داناتر کسی نیست. زیرا بنظر حقّ باید بجمیع نگاه کنیم. باید آنها را بزرگوار ببینیم و خود را خوار و هر قصوریکه در نفسی می‌بینیم آن را از قصور خود دانیم.




ص 106

 

 

زیرا اگر ما قاصر نبودیم آن قصور را نمیدیدیم. انسان باید همیشه خود را قاصر و دیگریرا کامل بیند.»[75]





-[1] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 331.

[2]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 234و 237.

-[3] عبدالبهاء، خطابات، ج 3، ص 48.

-[4] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 42 (به نقل از عبدالبهاء).

-[5] «اقوام متوحّشه بهیچوجه از حیوان امتیازی ندارند. مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک ... یکی در اسفل جهل و دیگری در اوج مدنیت ...»: عبدالبهاء، خطابات، ج 3، ص 48.

-[6] فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج3، صص 42 و 43.

-[7] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 355.

[8]- عبدالبهاء، خطابات، ج1، ص 75

[9]- عبدالبهاء، خطابات، ج1، ص 160

[10]- حافظ، دیوان، غزل شماره 199.

[11]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 112-113.

[12]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 113.

[13]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 236-237.

[14]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 236-237.

[15]- عبدالبهاء، مفاوضات، ص 14.

[16]- عبدالبهاء، رسالهی مدنیه، ص 13.

[17]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 238.

[18]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 162.

[19]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 306-307.

-[20]زرقانی، محمود.بدائع الآثار، ج 1، ص 178.

-[21] بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 308.

[22]- فاضل مازندرانی در ص 196 ج 4 اسرار الآثار ذیل واژه ی شرک به معنای مشرک در اسلام و بابیت می پردازد و در نهایت می گوید: «مشرک ... در آثار این دور بدیع، عنوان منکرین مقام وحدانیت و تفرد مرکز ابهی می باشد.»

[23]-“In all religious teachings of the past the human world has been represented as divided into two parts: one known as the people of the Book of God, or the pure tree, and the other the people of infidelity and error, or the evil tree. The former were considered as belonging to the faithful, and the others to the hosts of the irreligious and infidel—one part of humanity the recipients of divine mercy, and the other the object of the wrath of their Creator. Baha’u’llah removed this by proclaiming the oneness of the world of humanity, and this principle is specialized in His teachings, for He has submerged all mankind in the sea of divine generosity,” Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, p. 454.

[24]- عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، شماره 7، ص 19.

-[25] بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 265.

[26]- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8،، صص 38-39.

[27]- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8،، صص 38-39.

-[28] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 288.

-[29] «لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هولاء»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، ص 39.

[30]- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، ص 39.

[31]- «ثم اعلم بان الله حرم علی احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، ص 280.

-[32] «لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، صص 140 و 141 (به نقل از بهاءالله).

[33]- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، ص 74.

[34]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 44 (به نقل از عبدالبهاء).

[35]- «من لن تجد فى قلبه حبّى فرّ عنه و تجنّب منه و کن فى بعدٍ عظیم»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 72، ص 345.

[36]- «طهّر بصرک عن الّذینهم کفروا و اشرکوا فاعرض عنهم ثمّ اقبل الی اللّه ربّک»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 81، ص 477.

[37]- «انقطع عن الّذین أَشرکوا و کانوا من الخاسرین»: بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 90.

-[38] اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، مطلب 53 (شجره یابسه لایق نار است)، ص 39.

-[39] بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 308.

-[40] بهاءالله، بدیع، ص 140.

-[41] بهاءالله، بدیع، ص 213.

[42]- «لا ترى المشرکین الّا کخراطین الارض و لا زماجیرهم الّا کطنین الذّباب»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 20، ص 183.

-[43]«یا ملأ المشرکین لو تفتخرون بابقاء اسمکم بین الدّواب او ذکرکم بین الانعام فافتخروا لانّ شأنکم هذا»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 81، ص 452.

[44]- «کذلک کان امر الغلام بین هؤلاء الانعام فى هذا السّجن»:بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 3، لوح 142.

[45]- بهاءالله، بدیع، ص 110.

[46]- «وَ لَو انّى فِى تِلْکَ الاَیامِ الَّتِى أحاطَتَنِى کِلابُ الاَرْضِ وَ سَبْعُ البِلادِ ... »: بهاءالله، جواهر الأسرار، عبارت دوم، ص 4.

[47]- «اف لک یا خنزیر و بما اکتسبت یداک»: اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 2، ص27.

[48]- ترجمهی واژهی «حمیر» به فارسی می شود «خرها»، اما بهاءالله اصرار دارد برای خطاب قرار دادن مخاطب مفرد نیز از واژه «حمیر» استفاده کند. ما در ترجمهی این عبارت در تمام متن کتاب از لفظ خر به صورت مفرد استفاده کردهایم تا عبارات بهاءالله از نظر دستور زبان فارسی قابل فهم باشند.

-[49] بهاءالله، بدیع، ص 174.

[50]- «احفظ نفسک بان لا یقلّبک کبر العمائم من کلّ مبغضٍ حمیر ...»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 83، ص 504

[51]- «قل انّک انت یا حمیر ما اطّلعت باصل الامر ...»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص 544

[52]- «قل یا ایها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه ... نعلم ما علّمک ابیک فى اللّیالی و الایام و وسوس فى صدرک و نفخ فیک من روحى الّتى بها ینقلب کلّ انسانٍ و یصیر حمیرا»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص -3542

[53]- «یا ابن الوجود لا تنسب الی نفس ما لا تحبّه لنفسک و لا تقل ما لا تفعل»: بهاءالله، کلمات مکنونه عربی، شماره 29.

[54]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 355.

[55]-“In all religious teachings of the past the human world has been represented as divided into two parts: one known as the people of the Book of God, or the pure tree, and the other the people of infidelity and error, or the evil tree. The former were considered as belonging to the faithful, and the others to the hosts of the irreligious and infidel—one part of humanity the recipients of divine mercy, and the other the object of the wrath of their Creator. Baha’u’llah removed this by proclaiming the oneness of the world of humanity, and this principle is specialized in His teachings, for He has submerged all mankind in the sea of divine generosity,” Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, p. 454.

[56]- عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، شماره 7، ص 19.

[57]-"From the beginning of human history down to the present time the various religions of the world have anathematized and accused each other of falsity. Each religion has considered the others bereft of the face of God, deprived of His mercy and in the direct line of divine wrath. Therefore, they have shunned each other most rigidly, exercising mutual animosity and rancor ...

Each one of the divine religions considers itself as belonging to a goodly and blessed tree, the tree of the Merciful, and all other religious systems as belonging to a tree of evil, the tree of Satan. For this reason they heap execration and abuse upon each other. This is clearly apparent in books of historical record and prevailed until the time of the appearance of Bahá’u’lláh.

When the light of Bahá’u’lláh dawned from the East, He proclaimed the promise of the oneness of humanity. He addressed all mankind, saying, “Ye are all the fruits of one tree. There are not two trees: one a tree of divine mercy, the other the tree of Satan.” Again He said, “Ye are all the fruits of one tree, the leaves of one branch.” This was His announcement; this was His promise of the oneness of the world of humanity. Anathema and execration were utterly abrogated. He said, “It is not becoming in man to curse another; it is not befitting that man should attribute darkness to another; it is not meet that one human being should consider another human being as bad; nay, rather, all mankind are the servants of one God; God is the Father of all; there is not a single exception to that law. There are no people of Satan; all belong to the Merciful. There is no darkness; all is light. All are the servants of God, and man must love humanity from his heart. He must, verily, behold humanity as submerged in the divine mercy.”

Bahá’u’lláh has made no exception to this rule. He said that among mankind there may be those who are ignorant; they must be 267 trained. Some are sick; they must be treated. Some are immature; they must be helped to attain maturity. In other respects humanity is submerged in the ocean of divine mercy...

Bahá’u’lláh has clearly said in His Tablets that if you have an enemy, consider him not as an enemy. Do not simply be long-suffering; nay, rather, love him. Your treatment of him should be that which is becoming to lovers. Do not even say that he is your enemy. Do not see any enemies. Though he be your murderer, see no enemy. Look upon him with the eye of friendship. Be mindful that you do not consider him as an enemy and simply tolerate him, for that is but stratagem and hypocrisy. To consider a man your enemy and love him is hypocrisy. This is not becoming of any soul. You must behold him as a friend. You must treat him well. This is right." Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, pp. 265–267.

-[58] «قل مت بغیظک یا ایها الذی تنکر هذا الفضل»: بهاءالله، بدیع، ص 213.

[59]- «مت بغیظک یا ایها المشرک الکفّار»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 64.

[60]- محفل روحانی ملی بهاییان آلمان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، منتخب 95.

-[61] «احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض ... و واحد من هؤلاء عند الله خیر من الف الف نفس من دونهم»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، باب مقام احبای الهی، ص 353 (به نقل از بهاءالله).

[62]- «بدان که هر گز احدی از عباد که فی الجمله شعور داشته قائل باین نشده که مقبل و معرض و موحّد و مشرک در یک مقام و درجه باشند. و اینکه شنیده‌اید و یا در بعضی از کتب قبل دیده‌اید مقصود در ساحت قدس حق است.»: بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 154.

-[63] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 284 و 285.

[64]- خلیل شهیدی، خاطرات خلیل شهیدی، ص152.

-[65] «انتم یا احباء الله كونوا سحاب الفضل لمن آمن بالله و بآیاته و عذاب المحتوم لمن كفر بالله و كان من المشركین»: بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 216.

-[66] «كن کشعله النار علی اعدائی و كوثر البقأ لاحبائی»: بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، لوح احمد.

[67]- «قد جعله اللّه نوراً للموحّدین و ناراً للمشرکین»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 74، ص 372.

-[68] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 8، ص227.

[69]- «فسوف یخرج اللّه من اکمام القدرة ایادى القوّة و الغلبة و ینصرنّ الغلام و یطّهرنّ الارض عن دنس کلّ مشرک مردود. و یقومنّ علی الامر و یفتحنّ البلاد باسمى المقتدر القیوم و یدخلنّ خلال الدیار و یأخذ رعبهم کلّ العباد»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 90.

-[70] بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 256.

-[71] «من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، باب منکرین امرالله، ص 355 (به نقل از بهاءالله)؛ و اشراق خاوری، گنج شایگان، لوح حبیب، ص 78.

-[72] «قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء) فقد دخل الشیطان علی فراش امه»: اشراق خاوری، گنج شایگان، ص 79.

[73]- «قد حرم علیکم الزنا و اللواط ... و من ینسب نفسه الی الرحمن و یرتکب ما عمل به الشیطان انه لیس منی.»: فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج 3، ص 513.

[74]- «تاللّه لن یقبل الیوم من احدٍ شیئ الّا بعد حبّه و کفى اللّه بذلک لشهید و خبیر. و لو احدٌ یعبد اللّه من اوّل الّذى لا اوّل له الی آخر الّذى یعجز عن احصائه المحصین و لم یکن فى قلبه حبّ هذا الغلام لن یقبل ابداً بل یضربون الملئکة اعماله علی رأسه الی ان یرجعه الی مقرّ المشرکین فى اسفل الحجیم»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 81، صص 474-475

-[75] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 49، ص 325، 326 و 327 (به نقل از عبدالبهاء).




شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بوده‌اند؟ قسمت نخست، صص 73-105

 برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.

برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بوده‌اند؟ قسمت دوم، صص 105-122

برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا وحدت عالم انسانی تعلیم جدیدی است؟ ص 65-72

  آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيت‌العدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

اطلاعات اضافی

Real Time Web Analytics