شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم نهم: وحدت لسان و خط برای عالمیان صص 445-480
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 445
تعلیم نهم:[1]
وحدت لسان و خط برای عالمیان
«تعلیم نهم حضرت بهاءالله وحدت لسان است. یک لسان ایجاد شود و آنرا جمیع آکادمی های عالم قبول نمایند یعنی یک کنگره بین المللی مخصوص تشکیل دهند و از هر ملتی نمایندگان و وکلاء دانا در آن جمیع حاضر گردند و صحبت و مشورت نمایند و رسماً آن لسان را قبول کنند و بعد از آن در جمیع مدارس عالم تعلیم اطفال کنند تا هر انسان دو لسان داشته باشد یک لسان عمومی و یک لسان وطنی. تا جمیع عالم یک وطن و یک لسان گردد. زیرا این لسان عمومی از جمله اسباب اتحاد عالم انسانی است.»[2]
صص 446 و 447
مقصود از وحدت لسان و خط، تکلم همهی انسانها به زبان مشترکی غیر از زبان مادری است. این زبان مشترک، منجر به اتحاد عالم انسانی میگردد.
عبدالبهاء میگوید:
«مسئله لسان بسیار مشکل شده زیرا لسان بسیار است و اختلاف حاصل شده بین جمیع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج بلسانهای بسیار است تا بتواند بجمیع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نماید و این مستحیل است. زیرا آنچه تا حال در آکادیمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معین گشته و از برای انسان تحصیل اینهمه لسان ممکن نیست.»[3]
برای جا افتادن مطلب، عبدالبهاء داستانی را تعریف میکند:
«حکایت کنند که دو نفر بودند که لسان یکدیگر را نمیدانستند. یکی بیمار شد دیگری بعیادت او رفت. رفیق از مریض پرسید باشاره که چطوری؟ جواب داد: مُردم. ولی رفیق چنین فهمید که میگوید بهترم. گفت الحمد للّه. باز باشاره پرسید چه خوردی؟ جواب داد زهر. گفت شفای عاجل است. باز پرسید حکیم تو کیست؟ جواب داد عزرائیل. گفت قدمش مبارک است. شخص ثالث که زبان هر دو را میدانست برفیق گفت: میدانی چه جواب میدهی؟ گفت چون من چنین گمان کردم که میگوید بهترم، گفتم الحمدلله. میگوید فلان دوا خوردم، گفتم شفای عاجل است. میگوید حکیم من فلان کس است، لهذا گفتم قدمش مبارک است. بعد چون فهمید بعکس جواب داده خیلی محزون شد ... خلاصه هیچ چیز بهتر از تفهیم و تفهّم نیست و هیچ چیز از عدم تفهیم و تفهّم بدتر نه.»[4]
ص 448
آیا این تعلیم، کاملاً جدید است؟
نیاز به یک زبان مشترک از دیرباز که مردم سرزمینهای مختلف به تجارت با هم میپرداختند وجود داشته است. نیکولاس اولستر در کتاب خود[5] مطالب جالبی در این باب ارائه نموده: هر امپراتوری زبان مدّ نظر خود را در میان سرزمینهای تازه تصرف شده رواج میداد تا بتواند با مردم و ملل جدید ارتباط برقرار کند. از جمله زبانهایی که در طول تاریخ این نقش را ایفا کردهاند فارسی، عربی، یونانی و انگلیسی هستند. زبان مشترک همیشه مورد نیاز بوده و از طرق مختلف توسط تمدنها و افراد مختلف به آن پرداخته شده است.
تاکنون، اندیشمندان متعددی دربارهی اینکه تنوع و تعدد زبانها، باعث دردسر و زحمت بشر است، سخن گفتهاند. ایشان آرزو نمودهاند یک زبان خاص به عنوان زبان جهانی رایج شود تا افراد بتوانند با یکدیگر بهتر مراوده داشته باشند. البته این آرزو تا به امروز محقق نگردیده است. هر از گاهی فرد یا گروهی زبانی را اختراع یا پیشنهاد میکنند اما پس از مدتی، به دلیل عدم استقبال عمومی و یا غیر عملی بودن آن، این موضوع به سردی میگراید. به هر حال تاکنون هیچ زبانی به عنوان زبان جهانی از طرف جهانیان برگزیده نشده است.
ص 449
در تورات آمده كه انسانها در ابتدا همه به یک زبان تکلم مینمودند ولی خدا از اتحاد ایشان ترسید و زبان آنها را مختلف نمود تا پراکنده گردند. به گفتهی تورات، تعّدد و پراكندگی زبانها ناشی از مجازات الهی است.[6]
بسیاری از مسیحیان و یهودیان با استناد به فقرات مذکور در تورات، معتقدند تعدّد زبانها تنبیهی بوده برای بشر از سوی خدا که موجب بروز آشفتگی و مشقّت شده است. البته به عقیدهی مسلمانان، این طرز تفکر دربارهی خدا و ترس او از اتحاد انسانها صحیح و عقلانی نیست. همانطور که در بخش «دیدگاه صحت این تعلیم» در ادامه شرح داده میشود، خدا در قرآن، اختلاف و تنوع زبان را یکی از آیات و نشانههای قدرت خویش بیان میکند[7]؛ نه راهکاری برای پوشاندن ضعف و ترس خویش.
اما به هر حال از صدها سال پیش، به دنبال این تفکر نادرست توراتی، که خدا از باب مجازات، زبانهای انسانها را مختلف قرار داده، بسیاری در آرزوی یکی شدن مجدّد زبان همه مردم بودهاند.
ص 450
لایب نیتس،[8] آموختن زبانهای دیگر را ضرورتی اسف انگیز می دانست و میکوشید زبان را به سمتی پیش بَرَد که کاربرد بیشتر و بهتری در بین مردم داشته باشد.
بالاخره تحت تأثیر تفکرات لایب نیتس و نیز به سبـب فزونی تمـاسهای بیـن المللی از اوایل قرن نوزده میلادی زبان های تصنعی به همین منظور ایجاد شدند. اولین زبان توسط شخصی به نام Schipfer اختراع شد و آن را Communicationsspracheنام نهاد. او این زبان را در سال 1839 میلادی چاپ کرد. بعد از آن زبان Universalglot در سال 1868 و زبـانهــایی نظیــر ولاپوک،[9] اسپرانتو،[10] و ایدو،[11] به وجود آمدند.
البته هیچ کدام از این زبانهای ساخته شده، مورد اقبال عمومی قرار نگرفت و در نهایت، تنها افراد اندکی این زبانها را فراگرفتند.
ص 450
به علاوه، با بررسی زبان علمی متون تاریخی و کتب دانشمندان گذشته، در مییابیم که اغلب اندیشمندان، آثار خود را به زبان علمی خاص همان دوره، نگاشتهاند. مثلا بوعلی سینا در دورهای میزیست که رونق علم در میان اندیشمندان مسلمان و عرب زبان تا حد زیادی بالاتر از دیگران بود. لذا آثارش را به زبان عربی تألیف نمود تا افراد بیشتری کتاب هایش را مطالعه کنند.
پس اینکه آدمی ناچار است به جز زبان مادری، برای ارتباط با دیگران و فهم سخن ایشان، زبان دیگری را که متداول دوره اش است، فراگیرد، کشفی جدید نیست و در طول تاریخ، اندیشمندان، بی نیاز از الهامات بهاءالله و عبدالبهاء این نکته را رعایت کردهاند.
حال ببینیم آیا بهاییان پیشنهاد ویژهای در این موضوع دارند؟ آیا زبان خاصی را برای زبان دومِ مشترک، پیشنهاد یا اختراع نمودهاند؟ در دیدگاه دوم به بررسی این مسئله میپردازیم.
ص 452
آیا خود بهاییان و خصوصاً سران ایشان به این تعلیم عامل بودهاند؟
1- متون اولیهی بهایی به سه زبان مختلف نوشته شدهاند
اگرچه عبدالبهاء میگوید «لسان عمومی از جمله اسباب اتحاد عالم انسانی است»[12] اما رویهی بهاییت در نزول آیات و نوشتن متون خود به هیچ وجه با این تعلیم سنخیت ندارد بلکه در تعارض با آن است.
باب، بهاءالله، و عبدالبهاء به دو زبان فارسی و عربی مطلب نوشتهاند. شوقی هم زبان انگلیسی را به عنوان زبان سوم به این مجموعه اضافه کرده است. شایان ذکر است امروزه زبان رسمی بیت العدل نیز انگلیسی است و اکثر مکاتبات رسمی آن با زبان انگلیسی انجام میشود.
با این روش که بهاییان پیش گرفتهاند هیچ گروهی نمیتواند از متون آنها با یاد گرفتن فقط یک زبان به طور کامل بهرهمند شود و هر کس بخواهد متون این مسلک را بدون پیش داوری و در زبان اصلی مطالعه کند بالاجبار باید عمر خود را تلف کرده و سه زبان مختلف یاد بگیرد. عبدالبهاء از این هم فراتر رفته و حتی شعرهایی به زبان ترکی سروده است.[13]
ص 453
با این وجود بهاءالله اصرار دارد برای تلف نشدن عمر مردم، کل زبانها به دو تا یعنی مادری و جهانی محدود شوند:
«از قبل فرمودیم تکلّم بدو لسان مقدّر شد و باید جهد شود تا بیکی منتهی گردد و همچنین خطوط عالم تا عمرهای مردم در تحصیل السن مختلفه ضایع نشود و باطل نگردد و جمیع ارض مدینهء واحده و قطعهء واحده مشاهده شود.»[14]
انسان با خواندن این سخنان در تعجب فرو میرود. چگونه کسی که نوشتههایش را به دو زبان مختلف مینویسد و جانشینانش نیز زبان سوم و چهارمی به آن اضافه کردهاند، به مردم توصیه میکند زبانها به دو مورد محدود شوند؟! آیا بهتر نبود این مدعی نبوت و الوهیت قبل از نصیحت مردم در این امر، قدمی در این راه بر میداشت و فقط از یک زبان در متونش استفاده میکرد تا مریدانش به رنج و تعب نیفتند؟ و یا لااقل جانشینانش رویهی خود را اصلاح میکردند و به فرمان بهاءالله گوش جان میسپردند و فارغ از شعارهای ظاهر فریب در این مسیر جدّ و جهد مینمودند؟
2- چرا باید یک پیامبر پارسی آیات را به عربی نازل کند؟
باب و بهاءالله و عبدالبهاء بسیاری از سخنان و نوشتهجات خود را به زبان عربی بیان کردهاند. این امر کاملا بی منطق است زیرا اکثریت مطلق مخاطبان آنها و در واقع اصلیترین مخاطبان ایشان تا سالهای متمادی بعد از مرگ عبدالبهاء مردم فارسی زبان ایران بودهاند. تکلم با یک فارسی زبان با الفاظ عربی چه سودی دارد وقتی او حرف شما را متوجه نخواهد شد؟ جالب این
صص 454 و 455
جاست که مقدسترین کتاب بهاییت، یعنی کتاب اقدس، کماکان به زبان عربی است و هیچ ترجمهی رسمی از آن به زبان فارسی ارائه نشده است!
خداوند در قرآن می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُم (ابراهیم: 4)»
«و هیچ رسولى را مگر به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را به روشنى] براى آنان بیان كند.»
اگر قرار است پیامبر آیات خدا را برای مردم خود تبیین و بیان کند، کاملا منطقی است که به زبان آنها سخن گوید نه به زبانی بیگانه که متوجه نمیشوند. چرا باب، و بهاءالله و عبدالبهاء همگی از این امر تخطّی کرده و به زبان بیگانه با فارسی زبانان سخن میگویند؟ پاسخ را میتوان از میان کلام ادیب طاهرزاده، عضو سابق بیت العدل که خصومت عجیبی با علمای شیعه دارد و این خصومت در کلامش هویداست، پیدا کرد:
«در ایرانِ قرن نوزده، اکثر مردم بی سواد و تحت سلطهی روحانیون بودند که کورکورانه از آنان تقلید میکردند. [در آن زمان] دو گروه تحصیلکرده وجود داشت: علماء، صاحبان مناصب دولتی، و گروه اندکی از دیگر افراد. [در این میان] تنها علماء صاحب دانش شناخته می شدند. آنان سالها از عمرشان را سپری میکردند تا الهیات، قوانین اسلامی، فقه، فلسفه، طب، علم نجوم، و بالاتر از همه عربی و ادبیات [عرب] را بیاموزند. از آنجا که عربی زبان قرآن بود، علما اهمیت بسیاری برای مطالعهی آن قائل بودند. بسیاری عمر خود را صرف متخصص شدن در این زبان به علت گستردگی و قدرت بیان آن میکردند. آنان هیچ رسالهای را دارای ارزش خواندن نمیدانستند مگر اینکه به عربی نوشته شده بود، و هیچ سخنرانی را که از فراز منبر ارائه میشد تکان دهنده و بلیغ نمیدانستند مگر اینکه ملایی که آن را میخواند مقدار زیادی الفاظ سخت و معمولا غیر قابل فهم عربی [در آن] به کار می برد. بدین وسیله، آنان ذهن مخاطبان معمولا بی سواد خود را که شیفتهی سخنرانی به ظاهر عالمانه (سخنور) روحانی شده بودند به هیجان میآوردند، اگر چه ممکن بود حتی یک کلمه از حرفهایش را متوجه نشوند. معیار معمول برای سنجیدن عمق دانش یک فرد، مهارت او در زبان عربی و اندازهی عمامهاش بود.»[15]
عمق کینه ورزی این عضو سابق بیت العدل نسبت به روحانیت شیعه در این سخنان نادرست هویداست. به نظر میرسد منشاء این سخنان ناشی از ضرب المثل قدیمی است که: «کافر همه را به کیش خود می پندارد؛ وگرنه چه دلیلی دارد که بهاءالله برای یک مشت بهایی فارسی زبان عباراتی به عربی و نوعا با الفاظ سخت و نامفهوم به کار ببرد در حالی که اکثرا حتی یک کلمه از آن را متوجه نمیشوند؟! آن هم به گونهای که در بسیاری از آن الفاظ عربی هم مرتکب اشتباه شده باشد. آیا به تعبیر ادیب طاهرزاده غیر از این است که هدف وی تهییج ذهن مریدانش و شیفته کردن آنها با سخنان ظاهرا عالمانه بوده است؟ (البته عمق علم بهاءالله در فصول قبل نمایش داده شد!)
صص 456 و 457
3- به بهاییان دستور داده شده زبانهای متعدد فرا گیرند
بهاییان دستور دارند زبانهای متعدد فرا گیرند. از یک سو بهاءالله و عبدالبهاء، جهانیان را به وحدت لسان دعوت میکنند و میگویند منطقی نیست که انسان بیش از دو زبان مادری و بینالمللی بیاموزد. از سوی دیگر بهاییان را به فراگیری زبانهای متعدد ترغیب میکنند. مثلاً به فراگیری زبانهای عربی و فارسی توصیهی اکید میکنند. چراکه آثار مؤسّسان بهاییت به این دو زبان نوشته شده و برای فهم بهتر آنها و تبلیغات موثرتر، بهتر این است که بهاییان به فارسی و عربی مسلط باشند. عبدالبهاء میگوید:
«تا توانی همّت نما که زبان پارسی بیاموزی زیرا این لسان عنقریب در جمیع عالم تقدیس خواهد گشت و در نشر نفحات الله و اعلاء کلمة الله و استنباط معانی آیات الله مدخل عظیم دارد.»[16]
بهاءالله نیز در تایید جایگاه زبان فارسی میگوید:
«انشاءالله کلّ بلسان ابدع فارسی مقصود عالمیان را ذاکر شوند چه که این لسان ملیح بوده و خواهد بود.»[17]
هم چنین در خصوص زبان عربی چنین آمده است:
«مولای عزیز تأکید فرمودهاند که اطفال و جوانان احبّاء لسان عربی را نیز بیاموزند و برای استفاده از الواح و آثار مبارکه قواعد این زبان فصیح را فرا گیرند ... قبلاً راجع باهمّیت لغت عربی و تعلیم آن باطفال و تأسّی و متابعت لحن الواح مبارک در منشئات امریه و تقریر و تحریر و نشریات یاران و پیروان امر حضرت رحمن در آنسامان دستور صریح صادر و همچنین بواسطه زائرین تأکید گشت مسامحه و اهمال قطعیاً جائز نه و تقلید و ترویج افکار و عقاید حالیه راجع بانفصال این دو لغت یعنی فارسی و عربی بسیار مضرّ. یاران را محفل ملّی روحانی باید تذکّر دهد و تشویق و دلالت نماید.»[18]
شوقی امر میکند به کودکان زبان عربی بیاموزند:
«باید اطفال را از صغر سن به لغت عربی آشنا نمود و تعلیم داد.»[19]
عبدالبهاء میگوید:
«ای امت خدا زبان فارسی و عربی بیاموزید.»[20]
بهاءالله میگوید:
«آنچه لدی العرش محبوب آن است که جمیع بلغت عربی تکلم نمایند چه که ابسط از کل لغات است. اگر کسی به بسط و وسعت این لغت فصحی مطلع شود البته آنرا اختیار نماید. لسان پارسی بسیار ملیح است و لسان الله در این ظهور بلسان عربی و فارسی هر دو تکلم نموده ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بلکه جمیع لغات ارض نسبت باو محدود بوده و خواهد بود و این مقام افضلیت است که ذکر شد.»[21]
وی باز در مقایسهی این دو زبان چنین میگوید:
«اگرچه لسان عربی احسن است ولکن گفتار پارسی احلی.»[22]
ص 458
علاوه بر زبانهای فارسی و عربی، جوانان بهایی به فراگیری زبانهای انگلیسی و آلمانی نیز امر شدهاند. در کتاب گنجینهی حدود و احکام بهاییان چنین آمده است:
«از دیر زمانی اراده متعالیه مولای عزیز بر این تعلّق گرفته که جوانان بهایی در فرا گرفتن لغت انگلیزی در رتبه اولی و تحصیل لغت آلمانی در رتبه اخری سعی و جدّیت تامّه مبذول دارند و در این دو لسان غربی مخصوصاً انگلیسی مهارت بسزا یابند متمنّی است بوسائل ممکنه جوانان بهایی محلّ خویشرا از دختر و پسر باجرای این دستور مبارک تشویق و موجبات تحصیل دو زبان مزبور را بقدر امکان برای آنان فراهم فرمایند.»[23]
در نهایت هم عبدالبهاء هنگام تشریح علومی که باید به نوآموزان بهایی آموزش داده شوند، بدون ذکر تعداد و نوع زبان اعلام میکند که بچّههای بهایی باید در مدرسه زبانهای خارجی بیاموزند:
«بعلاوه [ی مباحث فوق الذکر]، باید اخلاقیت، هنر و علوم مفید، و زبانهای خارجی آموزش داده شوند.»[24]
خلاصه آنکه آنجا که بحث بهاییت و تبلیغ آن در میان است، دیگر وحدت لسان ضرورتی ندارد. مشقّت فراگیری زبانهای متعدد را نیز باید به جان خرید و از یک بهایی انتظار میرود به صورت عادی بتواند به 6 زبان تکلم کند: عربی، فارسی، انگلیسی، آلمانی، زبان جهانی، و زبان مادری!
جالب اینجاست که بهاءالله هر وقت میخواسته این تعلیم را تبلیغ کند به عنوان مُبدع (!) این تعلیم با افتخار اعلام میکرده که آدم نباید عمرش را برای یادگیری زبانهای متعدد تلف کند:
ص 459
«از قبل فرمودیم تکلّم بدو لسان مقدّر شد و باید جهد شود تا بیکی منتهی گردد و همچنین خطوط عالم تا عمرهای مردم در تحصیل السن مختلفه ضایع نشود و باطل نگردد و جمیع ارض مدینهء واحده و قطعهء واحده مشاهده شود.»[25]
«یومی از ایام کمال پاشا نزد مظلوم حاضر و از امور نافعه ذکری بمیان آمد ذکر نمودند که السن متعدّده آموختهاند. در جواب ذکر شد عمری را تلف نمودهاید باید مثل آن جناب و سائر وکلای دولت مجلسی بیارایند و در آن مجلس یک لسان از السن مختلفه و همچنین یک خطّ از خطوط موجوده را اختیار نمایند ...»[26]
4- چرا بهاییان تاکنون خط و زبان مشترکی ابداع نکردهاند؟
نکتهی قابل توجه این است که با وجود گذشت بیش از یک و نیم قرن از تأسیس بهاییت، هنوز کارشناسان این فرقه، نتوانستهاند یک خط یا زبان بین المللی ابداع و یا از میان زبانهای زندهی دنیا یکی را رسماً انتخاب کنند. بیت العدل اعظم نه تنها در برپاییِ این تعلیم نکوشیده، بلکه با افتخار اعلام میکند که متون بهایی را به 800 زبان ترجمه کرده است![27]
عجیبتر اینکه حتی خود بهاءالله که خویشتن را عالمترین علمای عالم میدانست، نتوانست یک خط بین المللی اختراع کند. وی این امر مهم را که لازمهی وحدت عمومی میدانست، به
صص 460 و 461
علما و کارشناسان پس از خود سپرد و به امنای بیتالعدل دستور داد تا تکلیف این زبان مشترک را مشخص کنند:
«اشراق ششم اتّحاد و اتّفاق عباد است ... امر نمودیم امنای بیت عدل یک لسان از السن موجوده و یا لسانی بدیع و یک خط از خطوط اختیار نمایند.»[28]
به راستی چرا شخصیتی که خود را خدای خدایان[29] و عالِم به همهی علوم میداند، از تدوین اصول، حروف و قواعد یک زبان جدید عاجز است؟
البته، برادر عبدالبهاء، محمد علی (غصن اکبر) الفبای جدیدی اختراع کرد و نام این خط ابداعی را «خط بدیع» گذاشت. بهاءالله نیز از آن استقبال نمود و اجازه داد در کتاب مبین و اقدسش که در بمبئی به خط احمد علی نیریزی چاپ شد، چند کلمه به شیوهی خط بدیع، درج کنند تا عکسالعمل خوانندگان را محک بزنند. در واقع احمد علی نیریزی با کسب اجازه از بهاءالله و با تایید ایشان، نام خویش را با استفاده از این خط نوشت و امضا کرد. نمونهی زیر از کتاب مبین، چاپ بمبئی، سال 1308 هجری درج گردیده است:
الفبای خط بدیع که توسط محمد علی (غصن اکبر) اختراع شد.
همان گونه که در تصویر، قابل مشاهده است، خط بدیع از چپ به راست نگاشته میشده و برای هر کدام از علامتهای ساکن، همزه و تشدید نیز یک حرف در نظر گرفته شده بود.
معمولا منتقدان زبان عربی و فارسی این ایراد را وارد میکنند که چون اِعراب از حروف الفبا جداست، خواننده برای ادای صحیح لغات، بدون اعراب گذاری دچار مشکل میشود. و یا بین استفاده از حروف هم آوا مانند «ز»، «ذ»، «ض»، و «ظ» سر در گم میماند.
در خط ابداعی محمد علی نه تنها هیچ کدام از ایرادات مطرح شده برطرف نشده، هیچ نکتهی مثبتی هم در مقایسه با خطوط فارسی و عربی مشاهده نمیشود، بلکه نوشتن هر متنی را هم مشکل کرده است، زیرا هر حرف را باید جداگانه و با چندین بار بلند کردن قلم از روی کاغذ نوشت در صورتی که در فارسی نوشتن کلمات با سهولت بیشتری و بدون نیاز به قطع مکرر حرکات قلم است. لذا این سوال مطرح می شود که فلسفهی ایجاد چنین خطی که نسبت به زبان فارسی یا عربی نه سهلتر است، نه زیباتر، نه قاعده مندتر، چه بوده است؟
ص 462
لازم به یادآوری است این خط به تایید پیامبر بهاییان رسیده و حتی در کتب وی اجازهی بروز پیدا کرده بود. بنابراین نمیتوان ایرادات خط بدیع را تنها به محمد علی نسبت داد. بهاءالله تا جایی این خط را تأیید کرده بود که آن را به عنوان خط واحد جهانی تبلیغ میکرده است. او در لوح ابن الذئب بعد از سخن گفتن از خط و لسان واحد، چنین نوشته:
«حال آنکه آنچه ذکر شد سبب اتّحاد اهل عالم و اتّفاق بوده. امید آنکه دولت ایران بآن تمسّک فرماید و اجرا دارد. حال خطّ بدیعی و لسان جدیدی اختراع شده اگر طالب باشند ارسال شود.»[30]
اما عمر این خط بدیع که مورد عنایت و تایید بهاءالله هم قرار گرفته بود، بسیار کوتاه بود. ماجرا اینگونه بود که پس از مرگ بهاءالله، محمد علی و برادرش عبدالبهاء بر سر جانشینی پدر با یکدیگر دچار اختلاف و نزاع شدند. در این دعوا، عبدالبهاء پیروز شد و پس از رسیدن به قدرت، محمد علی را از صحنه بیرون راند و عطای خط بدیعش را - با وجود پذیرش آن توسط بهاءالله - به لقایش بخشید!
ص 463 و 464
5- چرا با وجود توصیهی عبدالبهاء، بیتالعدل زبان اسپرانتو را انتخاب نکرد؟
رهبران بهایی، به صورت غیر رسمی، دیگران را به یادگیری زبان اسپرانتو ترغیب میکردند. اما از آنجا که در کل جهان، تعداد افرادی که به این زبان تسلط دارند، در بهترین حالت بیش از دو میلیون نفر نیست، اسپرانتو نمیتواند زبان مورد آرزوی این تعلیم باشد. عبدالبهاء در ضیافتی که از طرف اسپرانتو زبانان در پاریس تشکیل شد، چنین گفته است:
«الحمد للّه دکتر زمنهوف[31] لسان اسپرانتو را اختراع نموده باید قدر آن دانست چه که ممکن است این لسان عمومی شود. لهذا باید جمیع آن را ترویج نمایند تا روز بروز تعمیم یابد و در مدارس تعلیم دهند و در جمیع مجامع باین لسان تکلّم نمایند تا جمیع بشر زیاده از دو لسان محتاج نشوند یکی لسان وطنی یکی لسان عمومی.»[32]
در خطابات نیز چنین نقل شده است:
«شما لسان اسپرانتو را خیلی دوست داشته باشید چرا بدایت تأسیس است انشاء اللّه اکمال خواهد شد و جمیع من علی الارض راحت خواهند گشت.»[33]
البته پیشگویی ایشـان محقق نگردید و زبـان اسپرانتـو تاکنون، جایگزین زبان های طبیعی موجود، نشده است. عبدالبهاء پس از تمجید و تعریف از این زبان، توصیه میکند انجمنی از ملتهای مختلف تشکیل شود و برای تکمیل و انتشار این زبان کار شود. او میگوید:
«بعد از مدتی مدیده شخصی پیدا شد این لسان اسپرانتو را ایجاد کرد فی الحقیقة زحمت کشیده خوب ایجادی کرده. لکن بجهت آنکه تأمین و ترویج آن لسان لازمست لهذا عموم ملت از ارباب معارف باید یک مجلس عمومی تشکیل دهند. هر ملتی نفسی را انتخاب نماید اینها انجمنی بیارایند و معاونت آنشخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمایند تا آن لسان انتشار حاصل نماید و لسان منتخب عموم ملل عالم شود و بر ملتی تعلیم آن گران نباشد. زیرا حال بر بعضی گران و مشکل است میگویند این لسان را ما ایجاد نکرده ایم روس ایجاد کرده است. لهذا تعلق قلب چندان ندارند. اما اگر همچو انجمنی تشکیل شود جمیع اعضاء تصدیق کرده اتمام و اکمال نمایند. آنوقت جمیع ملل بنهایت سرور قبول مینمایند. و تا آن لسان ترویج نشود راحت و آسایش آنطور که باید و شاید برای بشر حاصل نمیشود.»[34]
به هر حال با وجود تمایل و پیشنهاد بهاءالله و عبدالبهاء مبنی بر انتخاب زبان اسپرانتو به عنوان زبان جهانی، تا زمانی که بیتالعدل تصویب نکند، بهاییان تکلیف خود را دربارهی آموختن زبان مشترک نخواهند دانست:
«تا بیتالعدل بر طبق دستورات حضرت بهاءالله تصمیمی نگیرد دیانت بهایی نسبت باین زبان (اسپرانتو) یا هر زبان زنده یا اختراعی دیگر تعهّد و الزامی ندارد.»[35]
آیا تعلّل بیتالعدل، با وجود دستور صریح بهاءالله، جز غیرعملی بودن این تعلیم، دلیلی دارد؟ به راستی چرا بیتالعدل که داعیه دار ادارهی همهی جهان است، پس از یکصد و پنجاه سال هنوز حتی الفبای خط و زبان مشترک جهانی را هم تدوین نکرده است؟ و سوال اصلی این که اگر بهاءالله ادعای داشتن علم غیب دارد، چرا زبان جهانیِ آینده را به مریدانش معرفی نکرده تا از همین الان در ترویج آن بکوشند؟ البته پاسخ واضح است!
ص 465
6- تعارضات متعدد در تعیین مصداق لسان عمومی
با دقت در سخنان سران بهاییت، این نکته واضح میشود که هر کدام از این افراد به صورت جداگانه مصداقی را به عنوان زبان واحد مطرح کردهاند و هر بار با نقض سخنان خود و دیگران این مصداق را تغییر دادهاند. بهاءالله گاهی از یک زبان اختراعی مجهول به عنوان زبان جهانی یاد میکرده:
«حال آنکه آنچه ذکر شد سبب اتّحاد اهل عالم و اتّفاق بوده. امید آنکه دولت ایران بآن تمسّک فرماید و اجرا دارد. حال خطّ بدیعی و لسان جدیدی اختراع شده اگر طالب باشند ارسال شود.»[36]
و پس از شکست این زبان، وظیفهی انتخاب زبان را بر عهدهی بیت العدل میگذارد:
«اشراق ششم اتّحاد و اتّفاق عباد است ... امر نمودیم امنای بیت عدل یک لسان از السن موجوده و یا لسانی بدیع و یک خط از خطوط اختیار نمایند.»[37]
در جاهای دیگر فارسی را زبان آیندهی جهان خوانده:
«انشاءالله کلّ بلسان ابدع فارسی مقصود عالمیان را ذاکر شوند چه که این لسان ملیح بوده و خواهد بود.»[38]
ضمن اینکه خط اختراعی آنها که تصویر آن در صفحات قبل موجود است، بر مبنای زبان فارسی بود و آقایان بهایی صرفا زحمت کشیده و به جای حروف فارسی از حروف جدید استفاده کرده بودند (یعنی مبنای زبان را فارسی قرار دادند و تنها شکل حروف را تغییر دادند).
ص 466
در جای دیگر هم از اینکه عربی بهترین زبان است و ارادهی خدا بر این قرار دارد که همه با آن زبان صحبت کنند سخن گفته:
«آنچه لدی العرش محبوب آن است که جمیع بلغت عربی تکلم نمایند چه که ابسط از کل لغات است. اگر کسی به بسط و وسعت این لغت فصحی مطلع شود البته آنرا اختیار نماید..»[39]
در جای دیگر هم، مسوولیت انتخاب این زبان را نه به بیت العدل، بلکه به حکومتها واگذار نموده:
«در آستانه یومی از ایام کمال پاشا نزد مظلوم حاضر و از امور نافعه ذکری بمیان آمد ذکر نمودند که السن متعدّده آموختهاند. در جواب ذکر شد عمری را تلف نمودهاید باید مثل آن جناب و سائر وکلای دولت مجلسی بیارایند و در آن مجلس یک لسان از السن مختلفه و همچنین یک خطّ از خطوط موجوده را اختیار نمایند و یا خط و لسانی بدیع ترتیب دهند و در مدارس عالم اطفال را بآن تعلیم فرمایند.» [40]
عبدالبهاء هم با نادیده گرفتن کلام فوق اسپرانتو را انتخاب کرده است:
«شما لسان اسپرانتو را خیلی دوست داشته باشید چرا بدایت تأسیس است انشاء اللّه اکمال خواهد شد و جمیع من علی الارض راحت خواهند گشت.»[41]
و گاهی هم مانند پدرش به زبان فارسی اشاره نموده:
ص 467
«تا توانی همّت نما که زبان پارسی بیاموزی زیرا این لسان عنقریب در جمیع عالم تقدیس خواهد گشت و در نشر نفحات الله و اعلاء کلمة الله و استنباط معانی آیات الله مدخل عظیم دارد.»[42]
بیت العدل هم که خود را راحت کرده و فارغ از زبان اختراعی بهاءالله و توصیههای او برای زبان فارسی و عربی و یا سفارش عبدالبهاء به اسپرانتو، به این جمله بسنده نموده:
«تا بیتالعدل بر طبق دستورات حضرت بهاءالله تصمیمی نگیرد دیانت بهایی نسبت باین زبان (اسپرانتو) یا هر زبان زنده یا اختراعی دیگر تعهّد و الزامی ندارد.»[43]
ص 468
7- کسی که در یاد گرفتن زبانی غیر از زبان مادری اَش مشکل دارد، چگونه دیگران را به این کار امر میکند؟
باب و بهاءالله کتب آسمانی خود را به زبان عربی نوشتهاند. اما نکتهی جالب توجه این است که ایشان بر قواعد صرف و نحو این زبان اصلا تسلط نداشتهاند، چه رسد به قواعد بلاغت و فصاحت که حتی برای رهبران بشری نیز، درشمار ابزارهای ضروری رهبری به حساب می آید. کسی که مدّعی ارتباط با خداست، جهل نسبت به این موارد از او پذیرفته نیست.
وقتی پایه گذاران بهاییت، از فراگیری مقدّمات زبان دوم، چنین عاجزند، چگونه بهاءالله به دیگر مردم توصیه نموده غیر از زبان مادری، زبان دومی را فرا گیرند؟ و اساسا پیغمبری که بر زبان وحی خود تسلط نداشته، چگونه ادّعای پیامبری نموده؟ البته همان طور که در تعلیم چهارم نشان دادیم بهاءالله به زبان مادری خود یعنی فارسی هم تسلط نداشته و مجبور به تغییرات متعدد در متن فارسی کتاب ایقان شده است.
در اینجا به چند مورد از غلطهای عجیب و غریب عربی باب و بهاءالله اشاره میکنیم. علی محمد باب به پیروان خود توصیه نموده: دختران خود را حتماً باید روى تخت و کرسى جاى دهند، زیرا زمانی که روى تخت و کرسى می نشینند، از عمر آنها حساب نمى شود. هم چنین باید به آنها اجازه دهند هر نوع مى خواهند تفریح کنند و خط شکسته را حتماً یاد بگیرند زیرا خدا خط شکسته را دوست دارد:
«ولیستقرن الصبایا على سریر او عرش او کرسى فان ذلک لم یحسب من عمرهم و لتأذنن لهم بما یفرحون . ولتعلمننی خط الشکسته فان ذلک ما یحبه اللّه.»[44]
ص 469
فارغ از معنا و مفهوم این حکم، نخستین ایرادی که از نظر زبان عربی در این جمله وجود دارد، این است که «صبایا» جمع «صبیه» و به معنای دختران است. به همین دلیل، ضمیری که برای این کلمه استفاده میشود، باید مؤنث باشد. در حالی که علی محمد باب، از ضمیر و فعل مذکر استفاده کرده: «عمرهم»، «لهم»، «یفرحون».
ایراد دوم اینکه کلمهی «شکسته» یک کلمهی فارسی است و نمیتوان آن را با الف و لامِ عربی به کار برد. اما علی محمد باب، این قاعدهی ابتدایی عربی را رعایت نکرده و کلمهی شکسته را با الف و لام، معرفه نموده است: «الشکسته»!
علی محمد باب در جای دیگر به بابیان امر کرده کهدر صورت امکان، تمام آثار نقطه (علی محمد باب) را مالک شوند و لو اینکه چاپی باشند:
«اذا استطعتم کل آثار النقطه تملکون و لو کان چاپا.»[45]
حتی آنها که آشنایی ابتدایی با زبان عربی دارند، واقفند که الفبای عربی فاقد حروف «چ» و «پ» است. لذا استعمال کلمهی چاپ که با تنوین هم آورده شده (چاپاً)، در زبان عربی، اشتباه فاحشی محسوب میشود.
بهاءالله نیز گه گاه مرتکب همان اشتباه باب میشده و حرف «پ» را در زبان عربی به کار میبرده است. مثلاً در کتاب مبین چنین گفته است:
«ان یا پاپا ان اخرق الاحجاب قد اتى ربّ الارباب فى ظلل السّحاب و قضى الامر من لدى اللّه المقتدر المختار.»[46]
ص 470
اگر چه در کم سوادی این شخصیتها شکی وجود ندارد، اما این روش غیر منطقیِ استفاده از الفاظ فارسی در فحوای عبارات عربی شاید میراث شومی است که از فرقهی شیخیه به بابیت و بهاییت رسیده باشد زیرا در سخنان شیخ احمد احسائی نیز نمونهای از این مدل نوشتن وجود دارد (که در هر صورت توجیه پذیر نیست).
شیخ احمد در تشریح نحوهی تولد حضرت عیسی بدون پدر، از شهری خیالبافانه و خالی از مردان سخن میگوید که ساکنان آن به طرز عجیبی از طریق یک درخت به ازدیاد نسل میپردازند. قلم از ترجمهی این عبارات شرم میکند و آن را به خوانندگان وا می گذاریم. در هر صورت شیخ احمد در لابلای سخنان عربی خود به فارسی می نویسد «شهر زنان».[47]
مورد دیگر عبارت بهاءالله در ایقان است که گفته (البته مطابق با نسخهی ویرایش شده فعلی):
«قَدِّسُوا اَنفُسَکُم یا اَهلَ الاَرضِ لَعَلَّ تَصِلُنَّ إلی المقامِ الَّذی قَدَّر اللّهُ لَکُم و تَدخُلُنَّ فی سُرادقٍ جَعَلهُ اللّهُ فی سَماءالبَیانِ مَرفوعاً.»[48]
در حالی که لَعَلَّ از حروف مشبهه بالفعل است و بر سر فعل نمیآید.
ص 471
جالب اینجاست که علی محمد باب، در دفاع از لغزشهای صرفی و نحوی آثارش، میگوید قواعد عربی را باید با سخنان او تطبیق دهیم نه اینکه بر کلام وی خُرده بگیریم (یعنی اگر تفاوتی پیدا شد، باید قواعد را اصلاح کنیم تا مانند کلام باب شود؛ نه اینکه سخنان باب را با قواعد مقایسه کنیم و از او ایراد بگیریم):
«اگر نکته گیری در اعراب و قرائت یا قواعد عربیه شود، مردود است زیرا که این قواعد از آیات برداشته میشود، نه آیات بر آنها جاری میشود و شبهه نیست که صاحب این آیات، نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده بلکه هیچ حجتی نزد اولوالألباب از عدم علم به آنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظمتر[49] نیست.»[50]
در واقع ایشان میفرمایند اگر در این آیات ایرادی میبینید ناشی از جهل شماست و از این به بعد باید قواعد عربی خود را متناسب با این آیات اصلاح کنید. اما آیا دلیل واقعی چنین توجیهاتی، کم سوادی ایشان نیست؟
همان طور که در تعلیم چهارم نشان دادیم، بهاءالله هم توجیهاتی مشابه همین سخنان ارائه کرده بود:
«تو و أمثال تو گفتهاند که کلمات باب أعظَم و ذکر أتمّ غلط است و مخالف است بقواعد قوم. هنوز آنقدر ادراک ننموده که کلمات منزله الهیه میزان کلّست و دون او میزان او نمیشود. هر یک از قواعدی که مخالف آیات الهیه است آن قاعده از درجه اعتبار ساقط.»[51]
پوچ بودن این عبارات برای هر صاحب خردی آشکار است.
صص 472-474
8- تحریف متون بهایی در ترجمهی آنها به انگلیسی
حال که موضوع «زیان» مطرح است، ذکر این نکته نیزخالی از لطف نیست که در ترجمهی متون بهایی به زبان انگلیسی، بخشهای مشکل دار یا ترجمه نمی شوند و یا با اِعمال تغییراتی در محتوا ترجمه می شوند. در برخی از متون نیز اشتباهات فاحشی وجود دارند که به آنها اشاره میکنیم.
لفظ «قصاص» در ترجمهی عبارت زیر از بهاءالله حذف شده و به جای آن از کلمهی «مجازات»[52] استفاده شده است:
«در اصول و قوانین بابی در قصاص که سبب صیانت و حفظ عباد است مذکور.» [53]
به نظر میآید این تغییر برای خوشایند مخاطبان غربی که میانهی خوبی با قصاص ندارند انجام شده است.
در عبارات زیر که بهاءالله دستورات باب را توصیف میکند (علت یاد کردن از بابیان به عنوان معرض و منکر عدم ایمانشان به بهاءالله است):
«معرضین و منکرین (یعنی بابیان)[54] به چهار کلمه متمسّک اوّل کلمه فضرب الرّقاب (گردن زدن) و ثانی حرق کتب (سوزاندن کتب) و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سدّ عظیم از میان بر داشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبُعی را به صفات روحانی تبدیل نمود.»[55]
کلمهی «ضرب الرّقاب» به معنای گردن زدن در ترجمه به انگلیسی «ریختن خون»[56] معنی شده تا از شدت خشونت در دستورات باب کاسته شود.
در توضیحات کتاب اقدس، عبارت زیر از عبدالبهاء نقل شده است:
«در جمیع شرایع الهیه ولد بکر امتیازات فوق العاده داشته حتّی میراث نبوّت تعلّق به او داشت.» [57]
شوقی که منظور از میراث نبوت را در این عبارات درک نکرده، آن را به صورتی ترجمه کرده که معنیاَش میشود: «در جمیع شرایع الهیه ولد بکر امتیازات فوق العاده داشته حتّی نبوت از بدو تولد حق او بوده.»[58]
یکی دیگر از تحریفاتی که در ترجمهی متون رخ داده مربوط به دستورات خشن بهاءالله است. به عبارات زیر از خاطرات دکتر حبیب مؤید توجه کنید:
«وقتی جمال مبارك از سلیمانیه تشریف آوردند یك روز توی كوچه تشریف میبردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یك شخص كباب فروش آهسته گفت: باز بابیها آفتابی شدند! جمال مبارك به میرزا محمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او راگرفته توی سرش میزد، رفت نزد ایلچی شكایت كرد. ایلچی خود او را حبس كرد. گفت یقین جسارت بزرگی كردهای كه بابیها تو را زدهاند.»[59]
دکتر آهنگ ربانی، مترجم معروف بهایی، این عبارات را در ترجمهی انگلیسی تحریف کرده تا از خشونت آنها کاسته باشد. او ترجمهی آنها را بدین صورت نوشته است:
«وقتی جمال مبارك از سلیمانیه تشریف آوردند یك روز توی كوچه تشریف میبردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یك شخص كباب فروش آهسته گفت: باز بابیها آفتابی شدند! جمال مبارك به میرزا محمدقلی فرمودند: به شکل مناسبی توبیخش کن! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته تنبیهش کرد، رفت نزد ایلچی شكایت كرد. ایلچی خود او را حبس كرد. گفت یقین جسارت بزرگی كردهای كه بابیها تو را تنبیه کردهاند.»[60]
یکی دیگر از ترفندهای استفاده شده توسط بهاییان ارائهی آمار اشتباه به مخاطبان انگلیسی زبان است. مثلا عبدالبهاء در سفر به آمریکا در سال 1912 میلادی تعداد بهاییان جهان را 2 میلیون و گاهی هم 10 میلیون ذکر کرده است در صورتی که بر اساس برآورد خود بهاییان، در سال 1954 (یعنی حدودا 40 سال بعد) جمعیت بهاییان جهان بیش از 213 هزار نفر نبوده است. تفصیل این مطلب در ترجمهی انگلیسی کتاب فعلی[61] ذیل همین تعلیم ذکر شده است.
ص 475
آیا این تعلیم،آیا اساساً این تعلیم از نظر عقل و منطق، صحیح است؟
فراگیری زبان جدید امری ساده نیست و تنها وقتی توجیه پذیر است که انسان به چنین زبانی نیاز داشته باشد. در حال حاضر میلیونها و شاید میلیاردها انسان بر روی کرهی زمین وجود دارند که نیازی به فراگیری زبان مشترک و جدید ندارند. یک روستایی یا عشایر ساکن منطقهای دور افتاده چه نیازی به آموزش زبانی غیر زبان مادریاَش دارد؟ همچنین بسیاری از افرادی که در شهرها با آرامش و بدون نیاز به زبانی دیگر در حال گذران زندگی هستند چرا باید خود را به مشقّت فراگیری زبانی جدید بیندازند؟
طبیعتا هر وقت احساس نیاز شود، فرد، خود به دنبال فراگیری زبان جدید میرود. مثلا دانشجویان ممکن است احساس کنند برای یادگیری مباحث تخصصی یا مطالعهی مقالات و منابع دیگر در حیطهی تحصیلیشان به فراگیری زبان انگلیسی نیاز دارند و لذا به دنبال فراگیری آن بروند. تاجران ممکن است برای تعامل و تجارت بهتر با کشورهای دیگر نیاز داشته باشند زبان کشوری را که با آن تجارت میکنند یاد بگیرند. سفیران و نمایندگان کشورهای خارجی نیز همین طور. اما برای اکثریت جامعه فراگیری زبانی غیر از زبان مادری هدر دادن وقت و انرژی است.
ص 476
در هر حال در این راستا چند نکته را باید مد نظر داشت:
نکتهی نخست:
اگر قرار باشد از بین زبانهای رایج در دنیا، یکی به عنوان زبان بین المللی انتخاب شود، علاوه بر رعایت نشدن عدالت، مشکلات دیگری نیز قابل تصور است.
همه میدانند که یکی از عوامل قدرتمندی ملتها و همچنین اشاعهی فرهنگ آن قوم و ملت، شمار افرادی است که به زبان آنها آشنایی دارند و سخن میگویند. لذا از طرفی ملتهای زیادی علاقمند و متقاضی خواهند بود که زبان مادری ایشان به عنوان زبان بینالمللی انتخاب شود. البته پیروزی در این امر، از آنِ ملتی خواهد بود که قدرت سیاسی، اقتصادیِ او نسبت به ممالک دیگر بیشتر باشد؛ چراکه با کمک همین قدرت سیاسی و اقتصادی میتواند مرزهای سیاسی دیگر کشورها را فتح کند و فرهنگ خود را در آن ممالک، فرهنگ غالب سازند.
از طرف دیگر، آثار متعدد فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و سیاسی میتوانند سایر ملتهایی را که زبانی غیر از زبان مادریشان انتخاب میشود، تحت تأثیر قرار دهد. یادگیری یک زبان جدید، در واقع، یادگیری یک فرهنگ و تفکر جدید است که لزوما موافق با فرهنگ فعلیِ یادگیرندگان نیست. این اتفاق، میتواند در نقشه ی فرهنگی تاریخ و ادبیات ملّت های مختلف تغییر پدید آورَد.
نفوذ فرهنگی امپراتوری بریتانیای کبیر در کشورهای مستعمراتی خود و آثار فراوان و گوناگون آن بر فرهنگ آن کشورها، شاهد زندهای بر این ادعاست.
نکتهی دوم:
جنجال ضرورت وجود خط و زبان واحد در دنیا که در قرن اخیر پرطرفدارشده، نوعاً از زبان افرادی خاص تبلیغ شده است. اکثر آنها، خط و زبان لاتین را با همهی نواقصش از نظر لغت و زبان شناسی به عنوان خط و زبان مشترک جهانی در بوق و کرنا میکنند. ایشان بعضاً به وسیلهی
ص 477
قدرتهای خارجی در برخی مناطق، موفق به اعمال این سیاست جهت تغییر فرهنگی مردمان آن سرزمین شدند.
تغیر خط کشور ترکیه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی نمونهای از این سیاست است که نتیجه ی مشهود و ملموس آن گسست فرهنگی نسل های جدید ترکیه با میراث کهن فرهنگی آنهاست. در ایران نیز عدّه ای با این عقیده که «برای ترقّی باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد» جهت تغییر خط و زبان کوشیدند.
سؤالی که مطرح می شود این است: اگر واقعاً مجبور به انتخاب یک زبان از میان زبانهای موجود هستیم، چرا این زبان باید انگلیسی باشد؟ مثلا چرا زبان مردمان کشور چین نباشد که بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت دارد؟
نکتهی سوم:
درست است که زبان مشترک، برقراری ارتباط موثر بین ابناء بشر را سهلتر میکند، ولی نباید به گونهای اغراق آمیز و ساده لوحانه، وحدت لسان را تنها عامل - یا مهم ترین عامل- در اتّحاد جهان بدانیم. عبدالبهاء اختلافات کشورها را تنها ناشی از اختلاف زبان آنها میداند. مثلا در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفته است:
«میانه آلمان و فرانسه چه تفاوتیست تفاوت لسان است و بس.»[62]
آیا به راستی اگر آلمان و فرانسه زبان واحدی داشتند، دیگر هیچ اختلافی بین ایشان وجود نداشت؟ عبدالبهاء بر این نکته اصرار دارد که وحدت لسان، تمام سوءتفاهمها را برطرف میکند. وی میگوید:
ص 478
«چون زبان یکدیگر را بدانند سوءتفاهم نماند. جمیع با هم الفت و محبت نمایند، شرق و غرب اتحاد و اتفاق کنند.»[63]
عبدالبهاء شاهد ادعای خود را اینگونه بیان میکند:
«هزار و سیصد سال پیش قبطیان سریانیان آشوریان ملل مختلفه بودند در شدّت نزاع و جدال. بعد چون مجبور بتکلّم لسان عرب شدند وحدت لسان سبب شد که حال جمیع عربند و یک ملّت شدهاند. با آنکه اهل مصر قبط و اهل سوریه سریان و اهل بغداد کلدان و اهل موصل آشور بودند لکن وحدت لسان جمیع آنها را یک ملّت نموده با هم مرتبط کرد ارتباطی که ابداً فصل ندارد. و همچنین در سوریه مذاهب مختلفه مثل کاتولیک ارتودکس درزی شیعه سنّی نصیری هستند ولی بسبب وحدت لسان مثل یک ملّتند. از هر یک سؤال کنی گوید من عربم و حال آنکه بعضی رومانیند بعضی عبرانی و بعضی سریانی و بعضی یونانی امّا لسان واحد آنها را جمع کرد.»[64]
با این حساب هیچ کدام از کشورهای عرب زبان نباید با یکدیگر جنگ و اختلاف داشته باشند. حال آنکه شواهد تاریخی و وضعیت فعلی خاورمیانه حاکی از واقعیت دیگری است. جنگهای چند صد سالهی قبایل تاریخی، تهاجم و لشکرکشی صدام به کویت، جنگ یمن، درگیریهای پایان ناپذیر وهابیت و تکفیریها با دیگر فِرَق اسلامی و ... شواهدی از این واقعیت را نشان میدهد.
حتی در کشوری که مردمش با یکدیگر هم زبان هستند، باز هم همواره صلح و آرامش دیده نمیشود و گروههای مختلف سیاسی و فرهنگی با هم در حال جنگ و جدال هستند. با این حساب، لزوما همیشه چنین نیست که عبدالبهاء گفته:
ص 479
«وحدت لسان سبب الفت بین قلوب است. سبب حصول اتّحاد است سبب زوال سوءتفاهم است. سبب ظهور حقیقت است و سبب محبّت جمیع بشر است و سبب تفهیم و تفهّم است که اهمّ امور در عالم انسانی است.»[65]
بنابراین با توجه به نکات مطرح شده در دیدگاه سوم به این نتایج میرسیم که:
- انتخاب زبان یک کشور، انتخاب فرهنگ و تفکر آن کشور است. همگان دوست دارند برای قدرتمندتر شدن، زبان خودشان به کشورهای دیگر انتقال یابد، لذا برای انتخاب یک زبان، به توافق جمعی نخواهند رسید. پس مجبور به ابداع یک زبان جدید خواهیم بود تا تمامی دعواها و نگرانیهای محتمل را پایان دهد.
- با توجه به پیشینهی زبانهای ابداعی مانند اسپرانتو و عدم استقبال جامعهی جهانی از آنها به عنوان یک زبان طبیعی، پیشنهاد کاربستِ یک زبان ابداعی به عنوان زبان بین المللی قابلیت پیاده سازی ندارد.
- به عقیدهی مسلمانان، اختلاف و تنوع زبان، یکی از آیات و نشانههای قدرت پروردگار است، نه یک مجازات رنج آور که باید به دست بشر برداشته شود. خداوند در قرآن میفرماید: نفس اختلاف در زبان و خط میان شما، آیهای است از آیات خداوند و نشانهای است برای اهل علم:
«و از نشانههاى او آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهاى شما است و در این نشانههایى است براى اهل علم.»[66]
ص 480
4. لزوماً زبان مشترک، باعث ایجاد تفاهم و جلوگیری از اختلاف نمیشود. شاهد این مدعا جنگها و اختلافاتی است که میان ملتهای با زبان یکسان رخ داده است.
5. تعلیم وحدت لسان، با توصیهی بهاءالله و عبدالبهاء مبنی بر فراگیری زبانهای فارسی، عربی، آلمانی، انگلیسی، و ... مغایرت دارد.
-[1] البته در جای دیگر عبدالبهاء، این تعلیم را تعلیم هفتم بهاییان عنوان میکند: «سابعا وحدت لسان لازم است»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص230.
-[2] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 149-148.
-[3] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 234.
-[4] اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص 40-41 (به نقل از عبدالبهاء).
[5]-Empires of the World: A Language History of the World
-[6]«در تمامى زمین، زبان و تکلم یکى بود ـ و واقع شد هنگامى که از طرف شرقى مى کوچیدند (اشاره به فرزندان نوح وقبائل آنها است) این که وادى را در زمین شنعار (نام قدیم بابل است) یافتند و در آنجا ساکن شدند ـ و به همدیگر گفتند: که بیایید تا خشتها را بسازیم، و آنها را به آتش بسوزانیم، و ایشان را خشت به جاى سنگ و گِل چرب به جاى گچ بود ـ و گفتند: که بیایید به جهت خود شهرى و برجى را که سرش به آسمان بساید بنا کنیم و از براى خود نامى پیدا بکنیم مبادا که بر روى تمامى زمین پراکنده شویم ـ و خداوند به جهت ملاحظه کردن شهر و برجى که بنى آدمیان مى ساختند به زیر آمد ـ و خداوند گفت: که اینک قوم، یکى اند، و از براى همگى ایشان زبان یکى است و به کردن این کار شروع نمودهاند و حال از هر چه که قصد ساختنش دارند چیزى از ایشان منع نمى شود ـ بیا به زیر آییم و در آنجا زبان ایشان را مخلوط نماییم تا آن که زبان همدیگر را نفهمند ـ و خداوند ایشان را از آنجا بر روى تمامى زمین پراکنده نمود که از بنا کردن شهر باز ماندند ـ از آن سبب اسمش بابل گذاشته شد؛ زیرا که خداوند تمامى زمین را در آنجا مخلوط نمود، بلکه خـداوند ایشان را از آنجا بر روى تمامى زمین پراکنـده نمود»: تورات، سفر پیدایش، باب 11، آیات1 تا 9.
-[7] «وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیات لِلْعَالِمِینَ»: قرآن کریم. سورهی روم، آیهی 22.
-[8]گوتفرید ویلهلم لایب نیتس در سال 1646 میلادی در شهر لایپزیک آلمان به دنیا آمد.او گفته است: «میدانیم که زبان آینه عقل است و ملل جهان وقتی که عقل خود را اعتلا میبخشند زبان را نیز بخوبی به کار میبرند که یونانیان و رومیان و اعراب از آن جملهاند». موضوع سخن او زبان خوش کاربرد (خوش بنیاد) بود که «افق دید عمومی را گسترش میدهد.»
-[9] ولاپوک (Volapük) یک زبان ابداعی است که در سال ۱۸۸۰ از سوی یوهان مارتین اشلیر کشیش کاتولیک آلمانی پدید آمد. نام این زبان از دو واژه وُل و پوک گرفته شده که تحریف شده دو واژه انگلیسی world (جهان) و speak (سخن گفتن) است. این زبان بر واژگان ژرمنی ساده و دستوری منظم مبتنی است. ولاپوک امروزه کمابیش از میان رفته و تنها 25 تا 30 نفر در دنیا به این زبان صحبت میکنند. ولی در دههی ۱۸۸۰ در محفلهای دانشگاهی آلمان ناموری بسزا یافته بود و گویا نزدیک ۵۰۰ هزارتن به فراگرفتن آن مشغول بودند.
-[10] دکتر لودویک لازاروس زامنهوف متولد سال ۱۸۵۹ در شهر بیالیستوک در لهستان فعلی، آفرینندهی زبان بین المللی اسپرانتو در سال ۱۸۸۷ است. زامنهوف یهودیتبار بود و با همتبارانش كه مثل همیشه از كشورها و خلقهای گوناگونی بودند، پیوسته در فكر ایجاد زبانی یگانه، برای همگان تلاش میكرد. او جدایی و دشمنی ملتها و خلقها را در سوءتفاهمهای زبانی میدید و میپنداشت كه با ایجاد یك زبان واحد میتوان این بدیها را از میان برد. در سال 1911 نامهای به کنگره نژادی جهانی نگاشته و در آن لزوم دیانتی جهانی را خاطر نشان ساخته بود. هنگامی كه در سال ۱۹۱۷ درگذشت، دخترش لیدیا زامنهوف در آموزش و گسترش زبان اسپرانتو بسیار فعال شده بود. لیدیا زانهوف در طی یکی از کنگرههای اسپرانتو با بهاییت آشنا شد و در سال 1928 ایمان خود را به این آیین اعلام داشت.
-[11] ایدو نیز یک زبانی ابداعی است که پس از اسپرانتو میتوان آن را پراهمیتترین زبان ساختگی جهان دانست. این زبان در اوایل قرن بیستم توسط گروهی از اصلاح طلبان اسپرانتو زبان ابداع شد اما امروز گویش گران بسیار کمی دارد که اکثرا در اروپا هستند. ایدو از نظر دستوری و واژگان بسیار به زبان اسپرانتو شباهت دارد.
-[12] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 148-149.
[13]- «ای یزدان مهربان قصورم چوق و عمل مبرورم یوق، گنهکارم بد کردارم غمگینم بی تمکینم بیچاره ام آواره ام، گرفتارم ستمکارم سن غفور سن سن غیور سن سن، صبور سن سن کاشف ظلام دیجور سن، الهی فضل ایله لطف ایله کرم ایله رحمت ایله معامله ایله، گوگلری شاد ایله جانلری آزاد ایله احسان مزداد ایله»: عبدالبهاء، مجموعه ی مناجات ها، شماره 354، صص 396-397.
-[14] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 33 (به نقل از بهاءالله).
[15]- “In Persia in the nineteenth century most people were illiterate, under the domination of the clergy whom they blindly obeyed. There were two educated classes, divines and government officials, plus a small number of others. Only the religious leaders and divines, however, could be called learned. They used to spend decades of their lives applying themselves to theology, Islamic law, jurisprudence, philosophy, medicine, astronomy and, above all, the Arabic language and its literature. Since Arabic was the language of the Qur'an, the divines attached great importance to its study. Many would spend a lifetime mastering the language because of its vast scope and wealth of expression. They considered no treatise worthy of perusal unless it was composed and written in Arabic, and no sermon from the pulpit as moving or eloquent unless the Mulla preaching it had used an abundance of difficult and often incomprehensible Arabic words. By this means they excited the imagination of their often illiterate audiences who were fascinated by the apparently learned discourse of their clergy, despite the fact that they might not understand a single word. The normal yardstick for determining the depth of a man's learning was his knowledge of the Arabic language and the size of his turban,” Adib Taherzadeh, The Revelation of Baha’u’llah (Oxford, 1974), vol. 1, pp. 18–19.
-[16] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص114. (به نقل از عبدالبهاء)
-[17] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص111. (به نقل از بهاءالله)
-[18] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 25، صص 206 و 207.
-[19] پیام آسمانی. فرانسه: پیام بهایی (نشریه ماهانه محفل روحانی ملی فرانسه برای بهاییان ایرانی)، چاپ دوم، 145 بدیع (1988 م). ج 1، ص 109. (به نقل از شوقی در توقیع 26 جولای 1932 خطاب به محفل روحانی بمبئی)
-[20]«یا امه اللّه تعلّمی اللسان الفارسی و اللسان العربی»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 332.
-[21] پیام آسمانی، ج 1، ص 108 (به نقل از رسالهی نفحات قدس، ص 5).
-[22] اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، مطلب 125 (لسان پارسی)، ص 110.
-[23] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 25، صص 205-206.
[24]- “And further, as well as in the ideals of character, instruction in such arts and sciences as are of benefit, and in foreign tongues,” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. VIII, no. 494.
-[25] «از قبل فرمودیم تکلّم بدو لسان مقدّر شد و باید جهد شود تا بیکی منتهی گردد و همچنین خطوط عالم تا عمرهای مردم در تحصیل السن مختلفه ضایع نشود و باطل نگردد و جمیع ارض مدینهء واحده و قطعهء واحده مشاهده شود»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 33 (به نقل از بهاءالله).
[26]- بهاءالله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی اصفهانی، معروف به نجفی (لوح ابن الذئب)، ص 101.
[27]- به عنوان نمونه به لینک زیر مراجعه کنید:
http://news.bahai.org/media-information/statistics
-[28] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 185.
-[29] «کل الالوه من رشح امری تالهت و کل الربوب من طفح حکمی تَربَّت» یعنی: «همهی خدایان از نشت فرمان من خدا شدند و همهی پروردگاران با لبریز شدن از حکم من پرورگار گشتند»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 255.
[30]- بهاءالله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی اصفهانی، معروف به نجفی (لوح ابن الذئب)، ص 102.
-[31] دکتر لودویک لازاروس زامنهوف، مبدع زبان اسپرانتو
-[32] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 186.
-[33] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 236.
-[34] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، صص 234-235.
-[35] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 186.
[36]- بهاءالله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی اصفهانی، معروف به نجفی (لوح ابن الذئب)، ص 102.
-[37] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 185.
-[38] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص111. (به نقل از بهاءالله)
-[39] پیام آسمانی، ج 1، ص 108 (به نقل از رسالهی نفحات قدس، ص 5).
[40]- بهاءالله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی اصفهانی، معروف به نجفی (لوح ابن الذئب)، ص 101.
-[41] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 236.
-[42] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص114. (به نقل از عبدالبهاء)
-[43] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 186.
-[44] علی محمد باب، بیان عربی، واحد 6، باب 11.
-[45] علی محمد باب، بیان عربی، واحد 9، باب 10.
-[46] یعنی: «ای پاپ حجابها را پاره کن که به تحقیق پروردگار پروردگاران در زیر سایه ابرها آمد و امر از نزد خدای مقتدر مختار واقع گردید»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح هیکل، ص 33.
[47]- «مسئلة: ما الوجه فی تولد عیسی من غیر اب و هل الجنین من ماء الرجل ام من ماء المرءة او منهما او تارة کذا و اخری کذا؟
اقول: الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر. اراد ان یبین لعباده قدرته و کیفیة تولد آدم علیه السلام. و الاب انما یکون سببا للتولد لاجل نطفة التی هی فی صلبه و لیست هی نفس المنی و لکن المنی حامل للنطفة التی هی روح الحیوة المعبر عنها ظاهرا بالرائحة لانها لازمة للرائحة و هی التی تقع من شجرة المزن و من هذا کان اهل شهر زنان کلهم نساء و لیس فیهم ذکور و انما یحملن من شجر فی بلادهن یکون فی اصل الشجره غصن کهیئة ذکر الرجل و له رائحة کرائحة منی فتمضی المرءة و تستعمله فتحمل ببنت و ذلک للرائحة و لما اراد الله سبحانه اظهار قدرته ارسل جبرئیل الی مریم و نفخ فی جبینها او فی فمها علی اختلاف روایتین لهواء رائحته رائحة المنی فتولد منه عیسی علیه السلام»: شیخ احمد احسایی، جوامع الکلم، ص 150-151 رسالهی قطیفیه (عبارات فوق از نسخهی چاپ سنگی سال 1273 هجری (تهران) موجود در کتابخانهی ملی با شماره 1329670 اخذ شده است).
-[48] بهاءالله، ایقان، ص 1.
-[49] کلمهی «اعظم تر» نیز از نظر دستور زبان، اشتباه است. چراکه «اعظم»، صفت تفضیل است و نباید پسوند «تر» به آن اضافه کرد.
-[50] علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 2، باب 1.
[51]- بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 78.
[52]- “In formulating the principles and laws a part hath been devoted to penalties which form an effective instrument for the security and protection of men,” Baha’u’llah, Tablets of Baha’u’llah Revealed After the Kitab-i-Aqdas, p. 93.
[53]- بهاءالله، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 53.
[54]- علت معرض و منکر خواندن ایشان عدم ایمان به بهاءالله است.
[55]- بهاءالله، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 52.
[56]- “The unbelievers and the faithless have set their minds on four things: first, the shedding of blood; second, the burning of books; third, the shunning of the followers of other religions; fourth, the extermination of other communities and groups,” Baha’u’llah, Tablets of Baha’u’llah Revealed After the Kitab-i-Aqdas, p. 91.
[57]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، ص 136.
[58]- “In all the Divine Dispensations the eldest son hath been given extraordinary distinctions. Even the station of prophethood hath been his birthrigh,” Baha’u’llah, The Kitabi Aqdas, pp. 186-7.
-[59] مؤید، خاطرات حبیب، ج 1، ص 266 (به نقل از عبدالبهاء).
[60]- “One day when Baha’u’llah had returned from Sulaymaniyyah, He was walking in the street with the late Aqa Mirza Muhammad-Quli. A kabob-maker had whispered, “Once more the Babis have come into the open.” The Blessed Beauty told Mirza Muhammad-Quli, “Rebuke him appropriately!” Mirza Muhammad-Quli grabbed his beard and punished him. The Kabobi took a complaint to the constable, but was thrown in jail and told, “Obviously you must have grievously insulted them for the Babis to have punished you in such manner!”Ahang Rabbani, Eight Years Near Abdu'l-Baha: The Diary of Dr. Habib Mu'ayyad, p. 276: http://bahai-library.com/pdf/r/rabbani_diary_habib_muayyad_2013.pdf (retrieved 15/1/2014)
[61]- ترجمهی انگلیسی کتاب «آواز دهل» با نام:
Twelve Principles: A Comprehensive Investigation on the Baha’i Teachings
از وبسایت:www.bahaibahai.com/eng/ قابل دریافت است.
-[62] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 234.
-[63] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 230.
-[64] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 37 (به نقل از عبدالبهاء).
-[65] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 39 (به نقل از عبدالبهاء).
-[66] «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیات لِلْعَالِمِینَ»: قرآن کریم. سورهی روم، آیهی 22.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم نهم: وحدت لسان و خط برای عالمیان صص 445-480
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم نهم: وحدت لسان و خط برای عالمیان: بخوانیم و بیاندیشیم صص 481-486
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم هشتم: تعلیم و تربیت عمومی و اجباری: بخوانیم و بیاندیشیم صص 437-443
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،