شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بودهاند؟ قسمت دوم، صص 105-122
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 105
6- برخورد بهاءالله با برادر خود و پیروان او
بهاءالله حتی با برادرش نیز نتوانسته به صورت مسالمت آمیز زندگی کند. وقتی پای ریاست بابیان به میان میآید، برادرش (میرزا یحیی صبح ازل) را با آنکه طبق وصیت باب، جانشین او بوده،[1] به باد انواع ناسزاها میگیرد. تمام رازهای نهانی مابینشان را فاش میکند و تا میتواند آبروی او را میریزد. تا آنجا که منکرین خویش از جمله صبح ازل و طرفداران او و دیگران را با لفظ خر مورد خطاب قرار میدهد:
«یا ایها الحمیر (ای خر) حق آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود.»[2]
«بگو ای خر، ما او را حفظ کردیم و پروراندیم و توصیف کردیم و یاد کردیم...»[3]
ص 106
او در جای دیگر دربارهی آنها این چنین سخن میراند:
«ای اهل بها ... بگذارید این هیاکل جَعْلیه جُعَلیه را در خبائث اشارات کثیفهء منتنه خود مشغول شوند. فو نفسی الحق مشام بقر را از این عطر اطهر نصیبی نه.»[4]
جالب اینجاست که همین جناب بهاءالله در جایی دیگر فرمودهاند هر کس ادب ندارد بهت است که نابود شود:
«ادب از سجیهء انسان است و به او از دونش ممتاز و هر نفسی كه به او فائز نشده البته عدمش بر وجودش رجحان داشته و دارد.»[5]
فاضل مازندرانی - مبلّغ معروف بهایی - در کتاب اسرارالآثار، ذیل کلمهی «یحیی» فهرستی از القاب بی ادبانهای که بهاءالله به برادرش نثار کرده، تهیه کرده است. در ذیل به بخشی از آن اشاره میکنیم:
«و چون میرزا یحیی ازل در ادرنه با آثار و اعمال و گفتارهای برادر بزرگوار (حضرت بهاءالله) مخالفت ورزید ... از درجهء خود و رتبهء اتفاق و اتحاد سقوط یافتند (چون قبلا با حضرت بهاءالله متحد و متفق بودند) و متدرجاً در الواح و آثار و مرسلات صادره (از حضرت بهاءالله) به رموز و اشارات و القابی از قبیل مشرک بالله و عِجل (گوساله) و جُعَل (حشرهای
ص 107
که روی مدفوع حیوانات مینشیند)[6] و طاغوت و شیطان و ابلیس و برکه منتنه (بد بو) خبیثه و طنین ذباب (مگس) و امثالها نامبرده شدند.»[7]
فارغ از این سبک و سیاق دور از ادب، بهاءالله به بهاییان وصیت کرده بی ادب نباشند. وی چنین گفته است:
«یا حِزْبَ اللّه شما را بادب وصیت مینمایم و اوست در مقام اوّل سید اخلاق. طوبی از برای نفسی که بنور ادب منوّر و بطِراز راستی مزین گشت. دارای ادب دارای مقام بزرگ است امید آنکه این مظلوم و کلّ بآن فائز و بآن متمسّک و بآن متشبّث و بآن ناظر باشیم. این است حکم محکم که از قلم اسم اعظم جاری و نازل گشته.»[8]
«یا اهل بها شما مشارق محبّت و مطالع عنایت الهی بوده و هستید لسان را بسبّ و لعن احدی میالائید ... سبب حزن مشوید.»[9]
«اذکروا العباد بالخیر و لاتذکروهم بالسّوء و بمایتکدّر به انفسهم (یعنی: بندگان را به نیکی یاد کنید نه به بدی و به آنچه موجب تکدر نفس آن ها می شود). ذکر سوء هم دراین سنه نهى شده چهکه لسان براى ذکرحقّ است. حیف است به غیبت بیالاید و یا بهکلماتى تکلّم نماید که سبب حزن عباد و تکدّر است.» [10]
اما رطب خورده، منع رطب چون کند؟!
ص 108
بهاءالله، غافل از اینکه در آینده، فرزندانش نیز پا جای پای پدر و عمویشان میگذارند، در نامههای تبلیغی خود چنین نوشته است:
«ادب پیراهن من است که بر بندگان مقرب خود میپوشانم.»[11]
اما شیوهی دعوای برادرانهی بهاءالله و صبح ازل، به عباس افندی (عبدالبهاء) و محمد علی افندی (پسر دیگر بهاءالله) به ارث رسید و ایشان هم بر سر جانشینی پدر از خجالت یکدیگر در آمدند. کار بدانجا رسید که عبدالبهاء برادرش و مریدان او را باالقاب پشه، سوسک، کرم خاکی، خفاش، جغد، کلاغ، روباه و گرگ مفتخر ساخت و در عوض، خود را بلبلو طاووس معرفی نمود.[12]
به قول بهاءالله، وای بر کسی که از ادب محروم است.[13]جالب اینجاست که عبدالبهاء میگوید:
«انصاف باید داشت از نفسی كه در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذرهای شبهه و تردید است؟ لا والله.»[14]
7- روش برخورد با طردشدگان:
در بهاییت، مجازات بسیار سخت و آزار دهندهای برای بهاییانی که بر خلاف احکام و تعالیم یا فرمان بیتالعدل، اقدامی انجام دهند، وجود دارد. این مجازات، «طرد» نامیده می شود و به شخص طرد شده «ناقض عهد» گفته میشود. برخورد بهاییان با فرد طرد شده همانند برخورد با یک طاعون زده است؛ به گونهای که نزدیکترین افراد به او حتی پدر، مادر، فرزند و همسرش حق گفتگو و ارتباط با او را ندارند. طبق دستور عبدالبهاء هر کس با «شوقی» (جانشین عبدالبهاء) مخالفت کند باید طرد شود:
«ایادی امر اللّه باید بیدار باشند بمحض اینكه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه ئی از او قبول ننمایند.»[15]
در هر حال، کار به جایی رسید که تمام نسل بهاءالله توسط عبدالبهاء و شوقی طرد شدند و شاید بتوان گفت امروزه بهاییای وجود ندارد که ارتباط خونی با بهاءالله داشته باشد.
ص 110
در بهاییت، دو نوع طرد تعریف میشود. یکی طرد اداری و دیگری طرد روحانی:
- طرد اداری: مجازات طرد اداری دربارهی فرد مسجّلی[16] اعمال میشود كه بر خلاف احكام و تعالیم بهایی عمل كند و به تذكرات محافل روحانی بی اعتنایی نماید وبه جبران مافات هم بر نیاید. مثلا در ضیافتها و یا انتخابات، حضور جدی نداشته باشد و یا به انجام احکام بهایی مانند قوانین مربوط به ازدواج و طلاق ملزم نباشد. تشخیص این امر با محافل روحانی محلی یا ملی است. مطرود اداری از حقوق اداری و اجتماعی بهایی مانند شركت در انتخابات، عضویت محافل روحانیه و لجنههای امریه، حضور در جلسات ضیافات و تقدیم تبرّعات محروم است.
- طرد روحانی: هر گاه یكی از افراد مُسَجّلِ جامعهی بهایی از اوامر و نواهی بیتالعدل سرپیچی كند و با اصول اساسی و مسلم بهاییت مخالفت نماید و یا کلا از بهاییت روی گرداند، مشمول مجازات طرد روحانی میگردد. در مورد مطرود روحانی هیچ بهایی، حتی نزدیکترین افراد خانواده اش مانند پدر، مادر و همسرش، حق تکلم و معاشرت با او را ندارند.فرمان زیر، در همین رابطه، از شوقی افندی صادر گردیده است که به هر دو نوع طرد اشاره میکند:
«راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند سوال نموده بودید که آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند: دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شدهاند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جائز نه.»[17]
ص 111
حتی گاهی اوقات، بنا به دلایلی کاملا پیش پا افتاده، دستور طرد روحانی صادر میگردد. به طور مثال، اگر یک بهایی بخواهد برای زیارت مقبرهی بهاءالله به فلسطین برود، باید با هماهنگی و برنامهریزی تشکیلات بهاییت و بیتالعدل، اقدام نماید. او حق ندارد بدون اطلاع ایشان و کسب اجازه از آنها به آنجا سفر کند و اگر این سلسله مراتب رعایت نشود، فرد خاطی طرد روحانی خواهد شد. به طور نمونه میتوان از یكی از بهاییان به نام صادق آشچی نام برد که در زمان شوقی، بدون اجازهی وی به فلسطین سفر میکند. وقتی خبر به شوقی میرسد، بلافاصله طی نامهای، حکم مجازات طرد روحانی را برای آشچی در نظر میگیرد و به تشکیلات دستور اجرای آن را میدهد.[18] بخشی از این پیام در ذیل آورده شده است:
«در موضوع صادق فرزند آقا محمد جواد آشچی فرمودند بنویس این شخص بداخلاق و پست فطرت اخیرا مخالف دستور این عبد مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته، تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید به والدش صریحا اظهار و انذار نمایند مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است.»[19]
از این قبیل موارد کم نیستند. در ادامه به دو نمونهی دیگر نیز اشاره میکنیم:
«در خصوص روحی غنی که از مشهد بدون اطلاع محفل مسافرت به آمریکا نموده فرمودند بنویس این شخص نیز نظر به مخالفت و انحرافش از جامعه منفصل، زیرا در انگلستان با پسر دهقان مرتبط و متفقا به امریک مسافرت نمودهاند ... هم چنین فرمودند: بنویس انفصال روحانی نصرت الله باهر، نظر به معاشرت با والده اش(!) لازم و واجب.»[20]
ص 112
آنچه از عبارات فوق مشهود است این است که شوقی و عبدالبهاء طرفداران سرسخت طرد بودهاند که شدیدترین نوع «اجتناب» از دیگران است. این رویهی آنها تناقضی آشکار با سخنان بهاءالله است که گفته آنچه موجب «اجتناب» مردم از هم بوده با نزول بهاییت از میان رفته است:
« قلنا و قولنا الحق عاشروا مع الأدیان کلّها بالرّوح و الرّیحان. از این بیان انچه سبب اجتناب و علّت اختلاف و تفریق بود از میان بر خواست.»[21]
البته بهاءالله طبق معمول سخنان خود را نیز نقض کرده است. وی در جای دیگر میگوید:
«جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز بجویند.»[22]
این سوال همچنان بدون پاسخ باقی میماند که: مسلکی که دم از وحدت عالم انسانی میزند چگونه به خود اجازه میدهد این چنین دستور به طرد و احتراز از دیگر انسانها بدهد؟
به هر حال، در زمان شوقی طرد و اخراج بهاییان به درجهای رسید که تمام نسل بهاءالله برچسب انحراف و فساد خوردند و از بهاییت اخراج شدند. اما چرا این اتفاق رخ داد؟ جواب را میتوان از سخنان بهاءالله یافت:
«مثل شما همانند چشمهی آب است گه هر وقت سرچشمه فاسد شود، نهرهایی هم که از آن بوجود میآیند فاسد میشوند. تقوای خدا را پیشه کنید و متقی باشید. همچنین به انسان نگاه
کنید، هر گاه قلبش فاسد شود تمام ارکان بدنش فاسد می شوند. و همچنین است درخت که هر گاه ریشهاش فاسد شود شاخهها (اغصان و افنان) و برگ و میوه هایش فاسد میشوند.»[23]
اگر درخت بهاءالله فاسد نبود پس چرا همهی شاخ و برگش فاسد شدند؟
به تعبیر عبدالبهاء:
«انصاف باید داشت از نفسی كه در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله.»[24]
8- مجازات دزد
با وجود آنکه «طرد روحانی» جزو سختترین مجازاتهایی است که میتوان برای یک انسان متصور شد، اما در بهاییت سختتر از آن هم وجود دارد. فردی که طرد روحانی شده و مجبور است حتی از نزدیکترین افراد خانوادهاش – پدر و مادر، همسر و فرزندان – جدا شود، با ترک جامعهی بهایی میتواند زندگی جدیدی برای خود درست کند. اما یک دزد در بهاییت از چنین خوش اقبالیای برخوردار نیست. به حکم زیر توجه فرمایید:
«دزد را [بار اول] زندانی سپس تبعید و در بار سوم علامتی بر پیشانیش بگذارید تا او توسط آن شناخته شود و در شهرها و سرزمینهای خدا پذیرفته نشود.»[25]
بدین ترتیب اگر دزد برای بار سوم دستگیر شود باید بر پیشانی او علامتی گذارند تا کسی او را در شهر و سرزمینش راه ندهد! این بدان معنی است که دزد بیچاره اجازهی ورود به شهر را ندارد و باید به تنهایی همانند یک آواره در دشت و بیابان گذران زندگی کند. آیا معنای تعلیم وحدت عالم انسانی این است؟!
9- بهاییان برای چه دست به ساخت تقویم جدیدی زدهاند؟
سوالی که اذهان را به خود مشول کرده این است که چرا بهاییان با وجود این همه اصرار بر یکی شدن عالم انسانی، خود، تقویم و تاریخ جدیدی ابداع کرده، سبب جدایی بیشتر مردمان زمین گشتهاند؟ آیینی که برای وحدت عالم ساخته شده، چرا خود وحدت انسانها را برهم می زند؟
ایشان به اصطلاح،شب مبعث باب را مبدأ تاریخ خود گرفتهاند و نام «تاریخ بدیع» بر آن نهادهاند. در واقع از پنجم جمادی الاولی 1260 هجری قمری، برابر با 23 ماه مه 1844 میلادی تاریخ بدیع آغاز شده است. سال بهاییان از 19 ماهِ 19 روزه تشکیل شده است. هر ماه نیز اسم خاص خود را دارد. مانند بها، جلال، جمال و ... [26]
بهاییان میگویند:
«چقدر مناسب است که در این عصر جدید وحدت و اتّحاد تقویم بدیعی عاری از ایرادات و حبّ و بغضها اختیار گردد تا بر خلاف تقویمهای قبلی در نظر بخش بزرگی از ملل عالم قابل قبول باشد.»[27]
بهاییتی که داعیهی وحدت عالم انسانی دارد، چرا با تاریخ بدیعش خود را از دیگران متمایز میکند؟ آن هم تاریخی که پیچیدهتر از تاریخهای هم عصر خود است و مبدأ آن تنها برای عدهی قلیلی معنی دارد.
10- دفاع از تمام مظلومان یا فقط دفاع از بهاییان.
عبدالبهاء در سفر به اروپا، زبان به انتقاد از سیساتمداران فرانسوی میگشاید که برای غرق شدن چند نفر در رودخانه جنجال به پا کردهاند در حالی که کشته شدن هزاران نفر در جاهای دیگر دنیا برای آنها اهمیتی ندارد:
«بسیار بسیار تعجب کردم که بجهت بیست و پنج نفر که در رود خانه افتاده غرق شده اند چنین هیجان غریبی در پارلمان ظاهر شده امّا از برای طرابلس که روزی هزاران کشته می شوند ابداً حرفی نمیزنند. البته تا حال پنجهزار نفر کشته شده اند. ابداً بخاطر پارلمان نمیآید که آنها بشرند مثل این است که آنها حجرند. سبب چه چیز است که پارلمان از برای بیست و پنج نفر اینطور هیجان میکند و از برای ششهزار نفر ابداً حرف نمیزند. و حال آنکه آنها بشرند و این ها بشر همه از نسل آدمند. بجهت اینستکه آنها جنس فرنسا نیستند. اگر پارچه پارچه شوند اهمیتی ندارد. ببینید چه قدر بی انصافیست چه قدر بی احساسی است چه قدر نادانی است»[28]
در واقع عبدالبهاء از دولت فرانسه به علت اینکه فقط به فکر فرانسویهاست و مردم دیگر کشورها برای آن ها اهمیتی ندارند انتقاد میکند و این کار را بی انصافی، بی احساسی و نادانی میشمارد. جالب این است که بر خلاف ادعای وحدت عالم انسانی، بهاییان همین برخورد را نسبت به غیر بهاییان دارند.
کافی است در دورافتادهترین نقطهی کرهی خاکی به یک بهایی جسارتی شود تا دهها سایت اینترنتی بهاییِ خبری و غیر خبری به صورت همزمان و هماهنگ این جسارت را محکوم کرده و از ظلمی که به بهاییان میشود به جهانیان شکایت کنند، اما در برابر به ناحق کشته شدن هزاران بلکه میلیونها نفر در جنگهای امروزی و در غیر جنگ، صدایی از آنها شنیده نمیشود. چرا مدعیان وحدت عالم انسانی این چنین در برابر انسانها تبعیضگونه برخورد میکنند؟ آیا به تعبیر عبدالبهاء فقط بهاییان بشرند و بقیه حجر؟ چرا بهاییان همانطور که در برابر همکیشان خود حساسیت نشان میدهند در برابر دیگران برخورد نمیکنند؟ این چگونه وحدت عالم انسانیای است؟
11- اسرائیلیهای بی نوا از فضل بهایی شدن محرومند.
از طرفی برای نشان دادن وحدت عالم انسانی در بهاییت ادعا میشود:
«خداوند عالم ... جمیع را یکسان خلق کرده جمیع را رزق میدهد جمیع را میپروراند جمیع را حفظ میفرماید بجمیع مهربان است. در هیچ فضل و رحمتی تفاوتی بین بشر نگذاشته.»[29]
اما از طرف دیگر، همانطور که در فصل اول نشان دادیم، اسرائیلیهای بیچاره از فضل و رحمت و نعمت الهی برای بهایی شدن و دست یافتن به سعادت ابدی محرومند! این چه وحدت عالم انسانی است که گروهی از مردم را از رسیدن به سعادت ابدی محروم میکند و به هیچ بهایی اجازهی تبلیغ این مسلک را به آنها (اسرائیلیها) نمیدهد؟
12- وحدت عالم انسانی در برخورد بهاءالله با غیر بهاییان
در اینجا به دو نمونه از برخوردهای خلاف «وحدت عالم انسانی» توسط بهاءالله با غیر بهاییان اشاره میکنیم. به عبارات بهاءالله خطاب به شخصی حسین نام در کربلا توجه کنید:
«ای حسین به زیارت (امام) حسین آمده ای اما حسین[30] را میکشی ای غافل شک کننده. ما میخواستیم در بغداد با تو ملاقات کنیم و اختیار محل ملاقات را بر عهدهی تو گذاشتیم تا بر تو اقامهی برهان کنیم. اما وقتی زمان مقرر فرا رسید بادها شروع به وزیدن کردند و تو فرار کردی ای مگس. ما به خانهی محل ملاقات آمدیم ولی تو را آنجا نیافتیم ای مشرک به خدای فرستانندهی بادها. وقتی ناتوانی خود را دیدی عذر آوردی ای مکار. ما نخواستیم با تو ملاقات کنیم جز اینکه حجت را بر تو و اطرافیانت تمام کنیم تا آتش کینه در دل تو و دل آنان که به رب الارباب کافر شدند سکونت گزیند. تو از ملاقات با من رویگردان شدی بعد از اینکه اهل بهشت و حظائر قدس مشتاقش شدند. به زودی گریه و نوحه سر خواهی داد ولی جایی برای فرار پیدا نخواهی کرد. صبر کن تا خداوند با خشمی از جانب خودش پیش تو آید و بادهای عذاب تو را خواهند گرفت و به آتش [جهنم] باز خواهند گرداند.»[31]
بهاءالله این شخص را با الفاظ غافل، مگس، مشرک، و مکار خطاب میکند. به او اعلام میکند که میخواسته وی را ببیند تا عمدا در دل او آتش کینه ایجاد نماید و تهدید میکند که بالاخره عذاب خدا به او میرسد. آیا وحدت عالم انسانیِ مدّ نظر بهاییان اینچنین است؟ ایجاد آتش کینه
در دل مخالفان و آنان را مگس و مشرک خطاب کردن؟ پس کجا رفت آن همه محبت و گل و بلبل؟
داستانی دیگر را از زبان عبدالبهاء بشنویم:
«وقتی جمال مبارك از سلیمانیه تشریف آوردند یك روز توی كوچه تشریف میبردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یك شخص كباب فروش آهسته گفت: باز بابیها آفتابی شدند! جمال مبارك به میرزا محمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش میزد، رفت نزد ایلچی شكایت كرد. ایلچی خود او را حبس كرد. گفت یقین جسارت بزرگی كردهای كه بابیها تو را زدهاند.»[32]
این هم نمونهای دیگر از وحدت عالم انسانی در برخوردهای بهاءالله: دستور کتک زدن یک کباب فروش بیچاره چون به آهستگی حضور او و همراهانش را اعلام کرده است. اگر حتی فرض کنیم این فرد بخت برگشتهی بی گناه که به دستور بهاءالله مورد ضرب و شتم قرار میگیرد، دشمن بهاءالله باشد، باز چنین رفتاری نادرست است. چراکه بهاءالله، خود گفته:
«اگر خدا نکرده شما دشمن داشته باشید او را دشمن نبینید دوست ببینید. به دوست چگونه لازم است معامله کردن بدشمن همان معامله را مجری دارید.»[33]
13- وحدت عالم انسانی در برخوردهای عبدالبهاء
بر اساس شهادت بهاییانی که مورد اعتماد شخص عبدالبهاء بودهاند، عبدالبهاء در موارد متعدد و به بهانههای مختلف به صورت افراد سیلی میزده و با آنها برخوردهای خشن فیزیکی انجام
میداده است. در فصل اول یک نمونه از این برخوردها را در پاسخ او به یک سوال کننده نقل نمودیم. بقیه موارد را در فصل سوم، یعنی «دین باید سبب الفت و محبت شود» بیان خواهیم نمود.
14- وجود فرقههای متعدد بهایی، مغایر با وحدت عالم انسانی
با وجودی که قرار بود تعالیم عبدالبهاء و پدرش دنیا را متحول سازد و به وحدت عالم انسانی منجر گردد، خود بهاییت از آفت تفرقه در امان نمانده است. فرقههای متعددی از بهاییت جدا شدهاند و تحت عناوین بهاییان واقعی،[34]بهاییان طرد شده،[35]بهاییان همجنس گرا،[36]بهاییان اصلاح طلب[37]و ... بدون هیچ گونه وحدت و تفاهمی در حوزههای مورد علاقهی خویش مشغول فعالیت هستند. برخی از این فرقهها حتی بر علیه یکدیگر نیز فعالیت میکنند.
جالب اینجاست که عبدالبهاء در سفر خود به آمریکا، اندر وصف دستاوردهای تعالیم پدرش، برای آمریکاییهای از همه جا بی خبر عباراتی به کار میبرد که تاکنون مشاهده نشده است:
«حضرت بهاءالله مانند آفتاب از شرق ظاهر شد، علم وحدت عالم انسانی بلند فرمود، چنان اقوام مختلفه را الفت داد كه شخصی در مجامع آنها وارد شود، نمیداند كدام مسیحی است، كدام مسلمان است، كدام یهودی است، كدام زرتشتی است.»[38]
«ما بهاءالله را اوّل مربّی عالم انسانی میدانیم. در زمانی که شرق را ظلمت اختلاف احاطه نموده بود و ملل مشرق زمین در نهایت عداوت و بغضا بودند و مذاهب با یکدیگر در نهایت
ص 120
اجتناب و یکدیگر را نجس میدانستند و همیشه مشغول جنگ و جدال در چنان وقتی حضرت بهاءالله چون شمس از افق شرق طالع شد و جمیع را بمحبّت و معاشرت دعوت فرمود و به نصیحت و تربیت آنها پرداخت از هر ملّت و مذهبی هدایت کرد ملل و مذاهب مختلفه را التیام داد و بنهایت اتّحاد و اتّفاق رسانید بدرجه ئی که چون در مجامع آنها داخل میشوی نمیدانی کدام اسرائیلی است کدام مسلمان.»[39]
قضاوت در مورد صحت این ادعاها را بر عهدهی خوانندگان محترم میگذاریم.
*****
همانطور که در این بخش بررسی گردید، مؤسسان بهاییت بارها و بارها به این نکته اشاره کردهاند که در گسترهی گیتی، تنها بهاییان صاحب ارزشاند و آنان که بهاییت را پس از عرضه به ایشان نمیپذیرند، حرامزاده و حیوانی بیش نیستند. حقیقت تضاد این اندیشه با شعار وحدت عالم انسانی آنچنان عریان است که مجال هیچ گونه توجیه و توضیحی را باقی نمیگذارد.
آیا اساساً این تعلیم، از نظر عقل و منطق صحیح است؟
عبدالبهاء آنقدر دربارهی این تعلیم اغراق کرده که دستور محبت به جفاکار، خائن، ستمکار، ظالم، و گرگ خونخوار را میدهد:
«به عالم انسانی مهربانی کنید و به نوع بشر مهرپرور گردید، بیگانگان را مانند آشنا معامله نمائید و اغیار را به مثابه یار نوازش فرمایید. دشمن را دوست ببینید و اهرمن را ملائکه شمارید. جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختام مشک معطر به مشام رسانید. خائنان را ملجا و پناه گردید و مضطربان را سبب راحت دل و جان.»[40]
«زخم ستمكاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند، شهد دهید. اگر شمشیر دهند، شكر و شیر بخشید. اگر اهانت كنند، اعانت نمایید.»[41]
مهربانی با نوع بشر، معامله با بیگانه همانند آشنا، نوازش اغیار به مثابهی یار، ممکن است قابل توجیه باشد، اما دیدن دشمن به صورت دوست، اهریمن را ملائکه شمردن، جفاکار را همانند وفادار پنداشتن، گرگان خون خوار را چون غزالان ختن دانستن و خائنان را ملجاء و پناه گردیدن، با کدامین عقل و منطق درست از آب در میآید؟
ص 122
به این ترتیب، تمامی تبهکاران و مجرمان و قاتلان و دزدان و جانیان، دیگر خیالشان راحت خواهد بود؛ زیرا در آئین بهایی همگی آنها، انسانهایی خوب و لایق محبت هستند. این دستورات آن قدر غیر منطقی و غیر عقلانی بودند که هر گاه عبدالبهاء در حال تبلیغ وحدت عالم انسانی نبود، آن ها را آشکارا نقض میکرد و مطالبی خلاف عبارات فوق بر زبان میآورد. به نمونههای زیر توجه کنید:
« مثلاً اگر انسان حرص در تحصیل علوم و معارف داشته باشد و یا آنکه حرص در رحم و مروّت و عدالت داشته باشد بسیار ممدوح است و اگر بر ظالمان خونخوار که مانند سباع درنده هستند قهر و غضب نماید بسیار ممدوح است.»[42]
«با شخص ظالم و یا خائن و یا سارق نمیشود مهربانی نمود. زیرا مهربانی سبب طغیان او میگردد نه انتباه او، كاذب را آن چه ملاطفت نمایی بر دروغ میافزاید.»[43]
« اگر گرگی را رأفت و مهربانی نمایی این ظلم به گوسفند است یك گله گوسفند را از میان بردارد. كلب عقور را اگر فرصت دهی هزار حیوان و انسان را سبب هلاكت شود، پس رأفت به حیوان درنده ظلم به حیوانات مظلومه است.»[44]
[1]- تصویر وصیتنامهی باب که در آن صبح ازل را به عنوان جانشین خود، تعیین کرده، در مقدمهی کتاب نقطه الکاف توسط ادوارد براون ارائه شده است. متن توقیع، بدین شرح است: «الله اکبر تکبیراً کبیراً، هذا کتاب من عند الله المهیمن القیوم الی الله المهیمن القیوم قل کلّ من الله مبدئون قل کلّ الی الله یعودون، هذا کتاب من علی قبل نبیل ذکر الله للعالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذِکر الله للعالمین، قل کلّ من نقطة البیان لیبدئون اَنّ یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر به فانّک لصراط حق عظیم»: کاشانی، جانی. نقطة الکاف، مقدمهی کتاب: ص 19. ترجمهی این وصیتنامه چنین است: «خدا از همه چیز بزرگتر است، این نامهای است از طرف خدای مهیمن و قیوم به خدای مهیمن و قیوم [!]، بگو همه از خدا آغاز شدهاند و همه به سوی خدا بازگشت میکنند، این نامهای است از علی قبل نبیل (منظور از علی قبل نبیل، علی محمد است. نبیل از جهت حروف ابجد معادل 92 و برابر با ابجد کلمهی محمد است. علی محمد را به صورت «علی قبل نبیل» آورده یعنی «علی قبل از محمد») که ذکر خدا برای جهانیان است، به سوی کسی که نامش مطابق با نام وحید است ( منظور از وحید، میرزا یحیی صبح ازل است. وحید به حساب ابجد معادل 28 و برابر با ابجد کلمهی یحیی (به استثنای الف آخرش) است) بگو، همه از «نقطه بیان» ابتدا میشوند ای نام وحید! حفظ کن آنچه را که در «بیان» نازل شد، و به آن امر کن، پس تو راه حق بزرگ هستی.»
-[2] بهاءالله، بدیع، ص 174.
[3]- « قل یا ایها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه ...»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص 542.
[4]- بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 58.
-[5] بهاءالله، بدیع، صص 203 و 204.
-[6] معین، محمد. فرهنگ فارسی.
-[7] فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج5، صص 345 و 346.
-[8] قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 25 (به نقل از بهاءالله، لوح دنیا).
-[9] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 47، ص 322 (به نقل از لوح بشارات بهاءالله).
-[10] بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 308.
-[11] «اَلْاَدَبُ قَمِیصی بِهِ زَینَّا هَیاکِلَ عِبَادِنَا الْمُقَرَّبِینَ»: قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 25 (به نقل از بهاءالله، لوح رییس، از الواح نازله به ملوک).
-[12]«چون ابلهان مغرور خرفند نه صدف پر گهر. چون جعل سرمست بوی گلخنند نه رایحه گلشن معطّر. کِرممهینند در اسفل زمین مکین نه طیور علّیین. خفّاش ظلمتند نه نور پاش افق مبین. هر دم بهانه آرند و چون زاغان جفا در گلخن خزان لانه و آشیانه نمایند»: عبدالبهاء،مکاتیب، ج 1، صص 442 و 443 ؛ و «ایها النجمان البازغان فی افق محبّة اللّه قد حمی الوطیس و فار التنور و تشهق الطاوس و نعب الغراب و صفر العقاب و خضعت الاعناق و ذلّت الرقاب سبّوح قدّوس ربّ السرّ المصون و الرمز المكنون «انّ فی ذلك لآیة لقوم یعقلون» فانظر الی ما یقول الغافلون الناكثون الناكصون علی اعقابهم و هم عن فضل ربّك لمحجوبون «ذرهم فی خوضهم یلعبون» حتّی یأتیهم نبأ ما كانوا به یستهزءون «سیستدرجهم ربّهم من حیث لا یشعرون» أ تظنّان انّهم یفهمون او یدركون «كلّا ان هم الّا صمّ بكم عمی لا یعقلون» و البهاء علیكما من ربّكما القیوم»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، صص 234 و 235.
-[13] بهاءالله میگوید: «اِنَّا اَخْتَرْنَا الْاَدَبَ و جَعَلْنَاهُ سَجِیةَ الْمُقَرَّبِینَ اِنَّهُ ثَوْبٌ یوَافِقُ النُّفُوْسَ مِنْ کُلِّ صَغِیرٍ و کبیرٍ طُوْبَی لِمَنْ جَعَلَهُ طِرَازَ هَیکَلِهِ وَ وَیلٌ لِمَنْ جُعِلَ مَحْرُوْماً مِنْ هَذَا الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» یعنی: «همانا ما ادب را اختیار کردیم و آن را خوی مقربین قرار دادیم. به تحقیق که آن لباسی است که بر تن هر انسانی از کوچک تا بزرگ مینشیند. خوشا به حال آن که آن را برای وجودش انتخاب کند و وای بر آن که از این فضل بزرگ محروم شود»: قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 25 (به نقل از بهاءالله، لوح ناپلئون از الواح نازله خطاب بملوک).
-[14] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 182.
[15]-عبدالبهاء، الواح وصایا، صص 12-13.
-[16] کسی که رسماً بهاییت را انتخاب نموده است.
-[17] شوقی، توقیعات مبارکه (سنه 102-109)، صص 94 و 95.
-[18] بیتالعدل نیز پس از شوقی همین رویه را داشته و سفر بهاییان به فلسطین اشغالی را کاملا تحت کنترل گرفته است. اقامت بیش از نه روز را مجاز نمیشمرد و سکونت و تبلیغ در آنجا را ممنوع اعلام کرده است. بدین ترتیب این علامت سوال را در اذهان ایجاد کرده است که مگر رازی در فلسطین اشغالی و ارتباط آن با بهاییت نهفته است که این همه شدت و حدت به خرج میدهند؟!
-[19] شوقی، توقیعات مبارکه (سنه 102-109)، صص 41 و 42.
-[20] شوقی، توقیعات مبارکه (سنه 102-109)، صص 78 و 79.
[21]- بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 289.
-[22] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 70، ص 450 (این جمله را عبدالبهاء از طرف بهاءالله نقل قول نموده).
[23]- «مثلکم کمعین الماء اذا تغیر منبعها یتغیر انهار الّتى تنشعب منها اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین. کذلک فانظر فى الانسان اذا فسد قلبه یفسد کلّ الارکان و کذلک الشّجرة ان فسد اصلها یفسد اغصانها و افنانها و اوراقها و اثمارها»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 90، ص 603.
[24]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 182.
[25]- «قد کتب علی السّارق النّفی و الحبس و فی الثّالث فاجعلوا فی جبینه علامة یعرف بها لئلّا تقبله مدن اللّه و دیاره»: بهاءالله، اقدس، بند 45، ص 43.
-[26] توضیحات بیشتر دربارهی تاریخ بدیع، در انتهای همین جلد، تحت عنوان «ضمیمه» آمده است.
-[27] اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 201.
[28]- عبدالبهاء، خطابات، ج1، ص 205.
-[29] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 42 (به نقل از عبدالبهاء).
[30]- احتمالا منظور خودش یعنی میرزا «حسین» علی است.
[31]- «ان یا حسین تزور الحسین و تقتل الحسین یا ایها الغافل المرتاب. انّا اردنا حضورک فى العراق و جعلنا الاختیار بیدک فى اىّ محلّ ترید لتحضر و نظهر لک البرهان. انّک قبلت و اذا جآء المیقات هبّت الاریاح انّک فررت یا ایها الذّباب. اتینا بیتاً قرّر فیه الاجتماع و ما وجدناک یا ایها المشرک باللّه مرسل الاریاح. لمّا رایت عجز نفسک اعتذرت یا ایها المکّار. ما اردنا لقآئک الّا لیتمّ حجّة اللّه علیک و علی من حولک لعلّ تسکن نار البغضآء فى صدرک و صدور الّذین کفروا بربّ الارباب. انّک اعرضت عن لقآئى بعد الّذى یشتاقه اهل الفردوس و اهل حظآئر القدس سوف تبکى و تنوح و لا تجد لنفسک من مناص. ان اصبر حتّى یأتیک اللّه بقهر من عنده سوف تاخذک نفحات العذاب و ترجعک الی النّیران»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 97، ص 339.
-[32] مؤید، خاطرات حبیب، ج 1، ص 266 (به نقل از عبدالبهاء).
-[33] عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 154 (به نقل از بهاءالله).
[34]-Orthodox Bahais
[35]-ex-Bahais
[36]-Gay Bahais
[37]-Reformer Bahais
-[38] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص4 و 5.
-[39] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 54.
-[40] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 160.
-[41] فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج 3، ص 228.
[42]- عبدالبهاء، مفاوضات، صص 163-164.
[43]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 211.
[44]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 212.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بودهاند؟ قسمت دوم، صص 105-122
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: بخوانیم و بیاندیشیم! صص 123-140
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دوم: وحدت عالم انسانی: دیدگاه نخست: آیا مؤسّسان بهاییت، به وحدت عالم انسانی معتقد بودهاند؟ قسمت نخست، صص 73-105
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،