شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم هشتم: تعلیم و تربیت عمومی و اجباری: دیدگاه های سه گانه صص 419-436
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 419
تعلیم هشتم:
تعلیم و تربیت عمومی و اجباری
«تعلیم هشتم حضرت بهاءالله، تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد. اصول و آداب یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد.»[1]
ص 420
مقصود از تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، این است که همهی جهانیان باید به اجبار تحت تعلیم و تربیتی با اصول یکسان و مشترک قرار بگیرند.
بهاءالله میگوید:
«علم بمنزله جناح است از برای وجود و مرقات[2] است از برای صعود تحصیلش بر کلّ لازم.»[3]
عبدالبهاء نیز از این کلام پدر استفاده کرده، تعلیم و تربیت را واجب اعلام میکند:
«تعلیم و تربیت بنصّ قاطع جمال مبارک فرض است هر کس قصور نماید از موهبت کبری محروم ماند.»[4]
ص 421
عبدالبهاء میگوید:
«در کتاب الهی در این دور بدیع تعلیم و تربیت امر اجباری است نه اختیاری یعنی بر پدر و مادر فرض عین است که دختر و پسر را بنهایت همّت تعلیم و تربیت نمایند.»[5]
اگر والدین کودک، توانایی پرداخت هزینههای تعلیم و تربیت کودک را نداشته باشند، باید گروهی متولی این امر شوند. عبدالبهاء چنین میگوید:
«باید هر طفلی را بقدر لزوم تعلیم علوم نمود اگر ابوین مقتدر بر مصارف این تعلیم فبها و الّا باید هیئت اجتماعیه آن طفل را وسائط تعلیم مهیا نماید.»[6]
عبدالبهاء به بهاییان اخطار میکند اگر والدینی در اجرای این حکم کوتاهی کنند، در درگاه خدا مؤاخذه خواهند شد. وی چنین میگوید:
«در اینخصوص ابداً فتور نکنند و قصور نخواهند البتّه طفل را اگر بکشند بهتر از این است که جاهل بگذارند زیرا طفل معصوم گرفتار نقائص گوناگون گردد و در نزد حقّ مؤاخذ و مسئول و در نزد خلق مذمومو مردود.»[7]
«اگر والدین در این امر اعظم که از قلم مالک قدم در کتاب اقدس نازل شده غفلت نمایند حقّ پدری ساقط شود و لدی الله از مقصّرین محسوب.»[8]
صص 422 و 423
آیا این تعلیم، تازگی دارد؟
تعلیم و تربیت در بهاییت، واجب است و هر فردی کوتاهی کند، از فضل حق محروم است.[9] بهاییان مدّعیاند این طرح را بهاءالله ابداع کرده و آن را جزء اصول خود در تعالیم اجتماعی و نظم بی بدیل خویش میشمارند. عبدالبهاء در بارهی بدیع بودن این تعلیم میگوید:
«بهاءالله اعلام میدارد که تمام بشریت باید کسب علم کنند و با سواد باشند. این یک اصل لازم در عقیده داشتن و پایبندی به مذهب است و از ویژگیهای جدید این ظهور است.»[10]
بدون شک، سابقهی این تعلیم به سالها قبل از ساخت فرقهی بهاییت باز میگردد و نمیتوان آن را از ابداعات بدیع بهاءالله دانست. نخستین جوانه های آموزش و پرورش یکسان و اجباری را میتوان در آثار افلاطون[11] و ارسطو[12] یافت.[13] نخستین نهضتهای حمایت از تحصیلات همگانی و حتی اجباری را میتوان نهضت اصلاحات پروتستانی، در زمان مارتین لوتر[14] قلمداد کرد.
در قرونشانزده و هفده میلادی، پس از انقلاب صنعتی، کشورهای اروپایی به این نتیجه رسیدند که تعلیم وتربیت، یک اصل زیربنایی است. سیستم آموزش اجباری مدرن که در آلمان شکل گرفت، از اواسط قرن هجده میلادی به مناطق دیگر نیز معرفی شد. برخی کشورهای غیر اروپایی و آمریکایی مانند ژاپن نیز، از اواسط قرن نوزده میلادی، تحصیل در مقطع دبستان را اجباری و الزامی اعلام کردند.
گذشته از این تاریخچه، سالها پیش از فیلسوفان و متفکران غربی، ادیان، منشاء علم و حقیقت آموزی بودهاند. با مطالعهی ادیان الهی و به ویژه اسلام میتوان ریشههای این آموزه را با تاکید فراوان در قرآن و احادیث مشاهده کرد. کتب حدیثی شیعه (مانند: کافی و بحارالانوار)، غالبا با سرفصلهایی با عنوان کتاب العلم و کتاب العقل آغاز میشود و انسانها را به استفاده از عقل و یاد گیری علم دعوت میکند.
دین اسلام چنان بر یادگیری علم تاکید دارد که این امر را واجب دانسته است. به طوری که رسول رحمت(ص) فرمودهاند:
«طلب علم بر هر مرد و زن واجب است.»[15]
«به دنبال علم بروید اگرچه در چین[16] باشد.»[17]
ص 424
با وجود احادیث و روایات فراوانی که دربارهی لزوم علم آموزی و تعلیم و تعلّم در اسلام موجود است، چگونه بهاییان ادعای ابداع این تعلیم را دارند؟
در هر حال و مثل همیشه، عبدالبهاء اعتراف میکند که این تعلیم آنچنان هم جدید نیست:
«انبیای ذی شأن بجهت تربیت و تعلیم بشر آمدند تا بشر را مظهر انوار کنند مطّلع بر حقائق اسرار نمایند سبب ترقیات مادیه و ترقیات معنویه عالم انسانی شوند.»[18]
صص 425 و 426
آیا بهاییان، خود به این تعلیم عامل بودهاند؟
1- تعلیم و تربیت عمومی و اجباری نزد بهاییان
با بررسی وضعیت تحصیلی بهاییان در سراسر دنیا، به این نتیجه میرسیم که بهاییان همچون سایر مردمان، بسته به علاقه و امکاناتی که در اختیارشان است، نسبت به تحصیل یا تکمیل تحصیلات خود اقدام میکنند و در این مسیر هیچ اجباری به چشم نمیخورد؛ لذا در بین بهاییان درجات متفاوتی از تربیت، علم و دانش وجود دارد.
بنابراین در مقابل دیگران، از شایستگی ویژهای برخوردار نیستند. از این گذشته، ادعای بزرگ داشتن، هنر نیست. بلکه هنر آن است که آن ادعا محقق گردد. وگرنه این تعلیم هم چیزی جز یک شعار تبلیغی نخواهد بود.
جالب این است که عبدالبهاء در یک جا ادعا میکند که تعلیم و تربیت باید بر اساس یک اصول و آداب و برای همه یکسان باشد:
«تعلیم هشتم حضرت بهاءالله، تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد. اصول و آداب یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد.»[19]
اما جای دیگر مدّعی میشود که باید تعلیم و تربیت متناسب با ظرفیت و شایستگی افراد باشد:
«هیچ شخصی را نباید مانع از آموزش فکری/ذهنی شد و (یا او را از) آن محروم کرد، اگر چه همه باید متناسب با ظرفیت (آموزش) را دریافت کنند. هیچ کس نباید در مراحل جهل باقی بماند زیرا در عالم انسانی جهل یک نقص است. تمام بشریت را باید در ابواب علم و فلسفه تعلیم داد-البته در حد نیاز. همه نمی توانند دانشمند و فیلسوف شوند ولی هر کس را باید متناسب با نیاز و شایستگی تعلیم داد.»[20]
2- معنای تعلیم و تربیت نزد باب و افتخار بهاءالله به آن
اگر باب موفق به گسترش دینش میگردید، کل تعلیم و تربیت محدود به چند حکم جزئی در کتبش میشد زیرا به دستور او باید تمام کتب غیر بابی سوزانده میشدند،[21] مردم فقط اجازهی
ص 427
تدریس بیان را داشتند،[22] و کسی حق نداشت بیش از نوزده کتاب داشته باشد.[23] بهاءالله که دربارهی این تعلیمات به خود میبالد و با غرور میگوید یک حرف از دستورات باب برای او با ارزشتر از آنچه در آسمانها و زمین است،[24]دیگر نباید خود را برای مخاطبانش مروّج تعلیم و تربیت عمومی معرفی نماید و بر این ادعا افتخار کند.
3- معیار عالِم بودن، بهایی بودن است، نه تعلیم و تربیت
در دینی که معیار جاهل و عالم بودن «بهایی بودن» است، تعلیم و تربیت به چه کار آید؟ به سخنان بهاءالله در این باره توجه فرمایید:
«الیوم اطلاق اسم عالم بر احدی نخواهد شد مگر آن نفوسی که بقمیص ایمان امر بدیع مزین شده اند.»[25]
ص 428
«اگر نفسی الیوم بجمیع علوم ارض احاطه نماید و در کلمه بلی توقّف کند لدی الحقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب (به بیان سادهتر: اگر امروزه کسی به همهی علوم زمین اشراف داشته باشد، اما بهاییت را نپذیرد، نزد خدا جاهلترین مردمان خواهد بود).»[26]
«میزان کلّیه اینمقام است که ذکر شد هر نفسی بآن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل اگر چه بزعم خود خود را دارای عقول عالم شمرد.»[27]
4- میزان سطح علمی بزرگان بهاییت
اگر قرار باشد کسی داعیه دار تعلیم و تربیت عمومی باشد، بهتر است به جای سر دادن شعار برای دیگران اول از خود شروع کند. معلوم نیست سردمداران دینی که دچار انواع و اقسام عقاید و اشتباهات فاحش علمی هستند چگونه به خود اجازه میدهند دربارهی تحصیلات دیگران اظهار نظر کنند. در ذیل تعلیم چهارم به صورت مفصل خطاهای فاحش بهاءالله و عبدالبهاء دربارهی علوم متدوال مانند علوم مذهبی، تاریخ، فیزیک، شیمی، اختر شناسی، و ... را نشان دادیم و از تکرار آنها در اینجا پرهیز میکنیم.
5- ادب بهاءالله و عبدالبهاء به عنوان دو نمونه از تعلیم و تربیت بهایی
در باب «تربیت» باید از بهاییان بپرسیم: آیا محصول این تربیت عمومی، افرادی همچون بهاءالله و عبدالبهاء خواهند بود؟ کسی مانند بهاءالله که مخالفان خود را خر،[28] گاو، حشرهی مدفوع و
ص 429
شیطان[29] خطاب میکند و منکران بهاییت را حرام زاده و حیوان میداند،[30] با چه رویی داعیهی تعلیم و تربیت برای همگان را سر داده است؟
پسر او عبدالبهاء نیز رویهی پدر را ادامه داده و برادرش و مریدان او را به پشه، سوسک، کرم خاکی، خفاش، جغد، کلاغ، روباه و گرگ تشبیه کرده و در عوض خود را بلبلو طاووس معرفی نموده است.[31]
ص 430
با وجود چنین تربیتی که از مؤسّسان بهاییت دیدیم، سکوت اختیار میکنیم و خوانندگان حق طلب را به کلام خود عبدالبهاء ارجاع میدهیم که گفته:
«انصاف باید داشت از نفسی كه در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله.»[32]
جالب اینجاست که عبدالبهاء معتقد است اگر پیامبری مردم را تربیت نکند، پیامبر نیست و دینش هم بر حق نیست. وی میگوید:
«انبیاء معلّم عمومی هستند. اگر بخواهیم ببینیم انبیاء معلّم بودهاند یا نه، باید تحرّی حقیقت نمائیم. اگر نفوس را تربیت کردهاند و از اسفل جهل و نادانی باعلی درجهء دانش رسانیدهاند یقین است پیغمبر بر حقّ هستند. این را کسی انکار نتواند احتیاج بذکر دیگر نیست که بعضی انکار نمایند.»[33]
با این حساب آیا میتوان گفت حضرت بهاءالله پیامبری بر حق بوده است؟ کسی که نه خود ادب را رعایت میکرده و نه فرزندانش را به گونهای تربیت نموده که به یکدیگر توهین نکنند و تمام نسلش به علت مخالفت، طرد روحانی شدهاند؟
6- جایگاه تعلیم و تربیت غیر بهاییان در نزد بهاییان
افرادی که تعلیم و تربیتِ خودشان نقدهای علمی، عقلانی و ادبی بسیاری را برانگیخته، دربارهی مراکز تعلیم و تربیت غیر بهایی این چنین اظهار نظر میکنند:
ص 431
«اطفال احباب در سائر مکتبهای ملل مختلفه فرستادن و تربیت نمودن سبب جمودت (جامد و بی روح شدن) و خمودت (افسردگی، سستی و ضعیف شدن) گردد.»[34]
به تعبیر عبدالبهاء ورود اطفال بهایی به مراکز آموزشیِ غیر بهایی سبب جمودت و خمودت ایشان یا همان مرگ مجسّم[35] خواهد شد!
آیا چنین اظهار نظرهایی زیبندهی مدعیان تعلیم و تربیت عمومی است؟
عبدالبهاء از یکسو جهانیان را به تعلیم و تربیتی یکسان دعوت میکند[36] و از سوی دیگر به بهاییان امر میکند فرزندان خویش را به مدارس غیر بهایی نفرستند:
«اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتبهای دیگران بروند.»[37]
آیا این دو دستور، در تضاد با یکدیگر نیستند؟ آیا آنجا که عبدالبهاء سخن از «تعلیم و تربیت عمومی» میگفته، تنها درصدد جلب توجه مستمعان غیربهایی بوده و خارج از صحنه، بهاییان را از همراه شدن با دیگران در امر تعلیم و تربیت منع کرده است؟
از این گذشته، آیا بهاییان میدانند عبدالبهاء ایشان را از فرستادن فرزندان به مدارس غیر بهایی منع کرده و رفتن به این مدارس را مرگ مجسّم و عامل جمود و ضعف و افسردگی معرفی کرده است، نوهی خود را به بهترین مدارس غیر بهایی فرستاده است؟
ص 432
«هر چند ایشان (شوقی) به بهترین مدرسه حیفا رفتند ولی بینهایت ناراحت بودند این مدرسه هنوز موجود است و باسم دبیرستان برادران مشهور و به آباء یسوعییین (مسیحیان) متعلّق است ... چون حضرت عبدالبهاء مشاهده فرمودند که ایشان در آن مدرسه مسرور نیستند لذا تصمیم گرفتند حضرت شوقی افندی را به بیروت بفرستند آنجا در یک مدرسه شبانه روزی کاتولیکی وارد شدند ... حضرت سرکار آقا فوراً وسائلی تهیه فرمودند که حضرت شوقی افندی در دانشکده امریکائی بیروت وارد شوند.»[38]
به هر حال عبدالبهاء تا آنجا در نقض این تعلیم پیش میرود که به بهاییان توصیه میکند:
«اطفال خویش را چنان تربیت نماید که سبب حسرت دیگران گردد این است نهایت سرور.»[39]
آن هنگام که عبدالبهاء این توصیه را میکرده، آیا تعلیم وحدت عالم انسانی را فراموش کرده بوده؟ این چگونه ایجاد وحدتی است که دستور به قرنطینه و جداسازی اطفال بهایی از سایر انسانها میدهد و از آن بدتر، ایشان را مایهی حسرت دیگران میسازد؟ چرا باید اطفال بهایی را به گونهای تربیت کرد که سبب حسرت دیگران شوند؟ جالب اینجاست که عبدالبهاء، خود وحدت تعالیم را مقدمهی وحدت عالم انسانی معرفی میکند:
«حضرت بهاءالله وحدت تربیت را اعلان نموده که بجهت اتّحاد عالم انسانی لازم است که جمیع بشر یک تربیت شوند رجالاً و نساءً و دختر و پسر تربیت واحد گردند. و چون تربیت در جمیع مدارس یک نوع گردد ارتباط تامّ بین بشر حاصل شود و چون نوع بشر یک نوع تعلیم یابد وحدت رجال و نساء اعلان گردد بنیان جنگ و جدال بر افتد و بدون تحقّق این مسائل ممکن نیست زیرا اختلاف تربیت مورث (موجب) جنگ و نزاع.»[40]
ص 433
چگونه وحدت عالم انسانی محقّق خواهد شد، در حالی که عبدالبهاء دستور میدهد کودکان بهایی از چنان امتیازاتی در تربیت برخوردار شوند که هیچ غیر بهایی از آن بهرهمند نباشد، بلکه حسرت آن را بخورد؟ البته، این کلام عبدالبهاء در حد یک آرزو باقی مانده است. به گونهای که امروزه کسی حسرت تربیت اطفال بهایی را نمیخورد.
ص 434
آیا اساساً این تعلیم از نظر عقلی صحیح است؟
اینکه افراد باید به سوی سواد آموزی و تعلیم و تربیت سوق داده شوند، امری بدیهی است. اما محتوای این آموزش، قطعا از اهمیت ویژهای برخوردار خواهد بود.
بدیهی است تعلیم و تربیت با محتوای خوب، خوب است و با محتوای بد، بد! به همین دلیل تا معلوم نشود، تعلیم و تربیت مورد نظر بهاءالله و عبدالبهاء چه بوده است، نمیتوان قضاوت صحیحی در مورد درستی و نادرستی آن داشت. البته بهاییان خواهند گفت منظور عبدالبهاء از این تعلیم، همان تعلیم و تربیت خوب و در راستای افزایش معرفت حق است.
با اینکه ایشان بنا به احکام خود، حق تأویل و تفسیر سخن رهبرانشان را ندارند[41]، اما اگر این سخن را بپذیریم، تازه به آن جایی خواهیم رسید که رسول خاتم (ص) فرموده بودند:
«طلب علم بر هر مرد و زن واجب است.»[42]
ص 435
ولی واقعیت این است که مقصود بهاییان از آموزش و پرورش یکسان در همهی عـالم، آموزش و پرورش بهـایی است که لزوماً مورد تایید جهانیان نیست.
در دیدگاه دومِ این تعلیم، به این نتیجه رسیدیم که بهاییت نه در بحث «تعلیم» الگوی مناسبی است و نه دربارهی «تربیت» حرفی برای گفتن دارد. با این وجود، عبدالبهاء فقط تعلیم و تعلّم بهایی را تایید میکند و همان طور که اشاره کردیم، تعلیم در مدارس غیر بهاییان را موجب جامد و بی روح شدن، افسردگی، و مرگ مجسم میداند. او حتی میگوید:
«اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتبهای دیگران بروند چه که ذلّت امراللّه است و بکلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»[43]
چرا اگر کودکان بهایی تحت تعلیم غیر بهاییان قرار بگیرند، موجب رسوایی بهاییان میشوند؟ آیا ترس عبدالبهاء ناشی از این است که اطفال احباء، پس از حضور در مکتبها و مدارس غیر بهایی چشم و گوششان باز گردد و آموزههای بهاییت را که توسط خانواده و هم کیشان خود فرا میگیرند، زیر سوال برند؟ آیا عبدالبهاء نگران رسوا شدن بهاییان توسط فرزندان خودشان بوده است؟
شاید منظور وی از رسوایی بهاییان، این بوده که اطفال احباء، اگر به مدارس غیر بهایی بروند، ممکن است ناخواسته آموزههای بهایی را که از خانوادهی خویش فراگرفتهاند، برای هم کلاسیها و آموزگاران خود مطرح نمایند و آبروی بهاییت را ببرند. مگر آموزههای بهایی چه مطالب غلط و خلاف علم و عقلی در خود دارد که اگر در معرض دید مردمان عالم قرار گیرد، مایهی رسوایی بهاییت و بهاییان میشود؟ آموزههای بهایی با کدام مبانی الهی، اخلاقی و یا انسانی سر ستیز دارد
ص 436
که آشکار شدنش سبب رسوایی این کیش میگردد؟ چرا حضور اطفال بهایی در مدارس دیگران، مایهی ذلت و خواری و خفت امر خداست؟
چرا دختران و پسران نونهال بهایی باید قبل از آنکه قدرت تشخیص داشته باشند، در معرض تعالیم اجباری بهاییت قرار گیرند و فکر و روحشان از دریافت حقایق دیگر عالم محروم گردد؟ ایشان چگونه باید پس از سالها تلقینِ مرام پیشوایان خود، قادر به تحرّی حقیقت باشند؟ عبدالبهاء به خوبی بر این نکته واقف بوده که گفته:
«تعلیم و تهذیب بعد از بلوغ بسیار دشوار شود تجربه شده است که نهایت سعی و کوشش را مینمایند تا خلقی از اخلاق نفسی را تبدیل کنند نمیشود اگر الیوم اندکی متنبّه گردد بعد از ایامی معدود فراموش کند و بر حالتی که معتاد و خوی نموده راجع شود پس باید از طفولیت این اساس متین را بنهند زیرا تا شاخ تازه و تر است بکمال سهولت و آسانی مستقیم و راست گردد.»[44]
مگر در مکتبها و مدارس دیگر چه حقایقی مطرح میگردد که حضرات بهایی خوف رسوایی خویش را داشته، دستور محصور کردن اطفال معصوم را برای بی خبر ماندن از حقایق عالم میدهند؟ آیا این دستور، مخالف اصل «تحرّی حقیقت» و همچنین «تعلیم و تربیت عمومی» نیست؟
[1]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 148.
[2]- پلکان، نردبان: معین، فرهنگ فارسی.
[3]- بهاءالله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی اصفهانی، معروف به نجفی (لوح ابن الذئب)، ص 20.
[4]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 214 (به نقل از عبدالبهاء).
[5]-اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص214-215 (به نقل از عبدالبهاء).
[6]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 109.
[7]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 334.
[8]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 214.
[9]- «تعلیم و تربیت بنصّ قاطع جمال مبارک فرض است هر کس قصور نماید از موهبت کبری محروم ماند»: اشراق خاوری، پیام ملکوت،ص214 (به نقل از عبدالبهاء).
[10]- “Baha’u’llah declares that all mankind should attain knowledge and acquire an education. This is a necessary principle of religious belief and observance, characteristically new in this dispensation,”Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, 2nd ed. (US Baha’i Publishing Trust, 1982), pp. 453–457.
[11]- از 427 تا 348 پیش از میلاد.
[12]- از 384 تا 322 پیش از میلاد.
[13]- علاقمندان به تاریخچهی آموزش، میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر، به کتابهای جمهوریت افلاطون و تاریخ فلسفه ویل دورانت مراجعه نمایند.
[14]- از 1483 تا 1546 میلادی
[15]- «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»: مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 177.
[16]- درآن زمان، چین، نقطه ای بسیار دور بوده که دستیابی به آن بسیار دشوار بوده است.
[17]- «اطلبوالعلم ولو بالصین»: مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 180.
[18]- عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 99.
[19]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 148.
[20]- “No individual should be denied or deprived of intellectual training, although each should receive according to capacity. None must be left in the grades of ignorance, for ignorance is a defect in the human world. All mankind must be given a knowledge of science and philosophy—that is, as much as may be deemed necessary. All cannot be scientists and philosophers, but each should be educated according to his needs and deserts,” Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, p.108.
-[21] «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266؛ و «معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسّک اوّل کلمه فضرب الرّقاب (گردن زدن) و ثانی حرق کتب (سوزاندن کتب) و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سدّ عظیم از میان بر داشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبُعی را به صفات روحانی تبدیل نمود»: بهاءالله، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 52. برای دیدن مصادیقی از این عبارات در کتب خود باب، به فصل چهارم مراجعه کنید.
-[22] «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (الّا اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین» یعنی: «تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آنها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 4، باب 10.
-[23] «نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون» یعنی: «در [کتاب] بیان شما نهی شده اید که بیش از 19 (معادل ابجد «واحد») کتاب داشته باشید و اگر بیش از 19 کتاب داشتید، بر شما 19 مثقال طلا (به عنوان جریمه) واجب میگردد، این حدی است در کتاب خدا، شاید پرهیزکار گردید»: علی محمد باب، بیان عربی، واحد 11، باب 7.
-[24]«قسم به خدا اگر نفسی از اهل بیان ذكر نسخ كتاب نماید، خدا بشكند دهان گوینده و افترا كننده را. فوالذی روحی و ذاتی بیده حرف من البیان لاحب عندی عن کل من فی السموات و الارض (یعنی: سوگند به آنکه روح و ذاتم در دست اوست، یک حرف از [کتاب] بیان نزد من محبوبتر است از تمام آنچه در آسمانها و زمین است)»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 5، ص333.
[25]- بهاءالله، بدیع، صص 138-139.
-[26] بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 111.
[27]-اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 160.
-[28] بهاءالله خطاب به منکرینش از جمله صبح ازل و طرفداران او چنین میگوید: «یا ایها الحمیر (ای خر) حق (بهاءالله) آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود»: بهاءالله، بدیع، ص 174؛ « قل یا ایها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه ...» یعنی: « بگو ای خر، ما او را حفظ کردیم و پروراندیم و توصیف کردیم و یاد کردیم...» :بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص 542؛« احفظ نفسک بان لا یقلّبک کبر العمائم من کلّ مبغضٍ حمیر ...» یعنی: «خودت را حفظ کن از اینکه از میان دشمنان خر، افراد عمامه بزرگ (یعنی علمای اسلام!) تو را (از بهاییت) بر نگردانند»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 83، ص 504 « قل انّک انت یا حمیر ما اطّلعت باصل الامر ...» یعنی: «بگو ای خر، از اصل ماجرا مطلع نشده ای...» بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص 544؛ « قل یا ایها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه ... نعلم ما علّمک ابیک فى اللّیالی و الایام و وسوس فى صدرک و نفخ فیک من روحى الّتى بها ینقلب کلّ انسانٍ و یصیر حمیرا» یعنی: «بگو ای خر، ما او را حفظ کردیم و پروراندیم و توصیف کردیم و یاد کردیم ... ما می دانیم پدرت در شب و روز به تو چه آموخت و تو را فریب داد و در تو دمید از روح ما که هر انسانی توسط آن دگرگون شده و تبدیل به خر می شود.»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 86، ص -3542
-[29] «و چون میرزا یحیی ازل در ادرنه با آثار و اعمال و گفتارهای برادر بزرگوار (حضرت بهاءالله) مخالفت ورزید ... از درجهء خود و رتبهء اتفاق و اتحاد سقوط یافتند (چون قبلا با بهاءالله متحد و متفق بودند) و متدرجا در الواح و آثار و مرسلات صادره (از بهاءالله) به رموز و اشارات و القابی از قبیل مشرک بالله و عِجل (گوساله) و جُعَل (حشرهای که روی مدفوع حیوانات مینشیند) و طاغوت و شیطان و ابلیس و برکه منتنه (بد بو) خبیثه و طنین ذباب (مگس) و امثالها نامبرده شدند»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 5، صص 345-346.
[30]- برای دیدن مدارک این سخنان به تعلیم دوم مراجعه کنید.
[31]- «چون ابلهان مغرور خرفند نه صدف پر گهر. چون جعل سرمست بوی گلخنند نه رایحه گلشن معطّر. کِرممهینند در اسفل زمین مکین نه طیور علّیین. خفّاش ظلمتند نه نور پاش افق مبین. هر دم بهانه آرند و چون زاغان جفا در گلخن خزان لانه و آشیانه نمایند»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، صص 442-443؛ و «ایها النجمان البازغان فی افق محبّة اللّه قد حمی الوطیس و فار التنور و تشهق الطاوس و نعب الغراب و صفر العقاب و خضعت الاعناق و ذلّت الرقاب سبّوح قدّوس ربّ السرّ المصون و الرمز المكنون «انّ فی ذلك لآیة لقوم یعقلون» فانظر الی ما یقول الغافلون الناكثون الناكصون علی اعقابهم و هم عن فضل ربّك لمحجوبون «ذرهم فی خوضهم یلعبون» حتّی یأتیهم نبأ ما كانوا به یستهزءون «سیستدرجهم ربّهم من حیث لا یشعرون» أ تظنّان انّهم یفهمون او یدركون «كلّا ان هم الّا صمّ بكم عمی لا یعقلون» و البهاء علیكما من ربّكما القیوم»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 234-235.
[32]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 182.
[33]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص203 و 204 (به نقل از عبدالبهاء).
[34]- عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 6، شماره 451.
[35]- «ای یاران حقیقی آفتی اعظم از خمودت و جمودت نیست زیرا موت مجسّم است.»: عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 6، شماره 7.
[36]- «وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد. اصول و آداب یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 148.
[37]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 5، ص170.
[38]- ماکسول، گوهر یکتا، صص 26-27.
[39]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 4، ص50.
[40]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص222 (به نقل از عبدالبهاء).
[41]- «انّ الّذی یأَوِّلُ ما نُزِّلَ من سمآء الوحی و یخْرِجُهُ عن الظّاهر انّه مِمَّن حَرَّفَ کلمةَ اللّهِ العلیا و کان من الأخسرین فی کتاب مبین» یعنی: «کسی که آنچه را از آسمان وحی فرود آمده تاویل کند و از ظاهرش خارج کند، کلمهی والای الله را تحریف کرده است و در کتاب مبین درزمره ی زیان کارترین مردمان است»: بهاءالله، اقدس، بند 105، ص 102. ؛ و «کلمه الهیه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسیکه از ظاهر کلمات غافلند و مدّعی عرفان معانی باطنیه، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 54، ص 340 (به نقل از بهاءالله).
[42]- «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»: مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 177.
[43]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 5، ص170.
[44]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، صص 405-406.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم هشتم: تعلیم و تربیت عمومی و اجباری: دیدگاه های سه گانه صص 419-436
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم هشتم: تعلیم و تربیت عمومی و اجباری: بخوانیم و بیاندیشیم صص 437-443
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم هفتم: بیتالعدل و محکمهی کبری: بخوانیم و بیاندیشیم صص 411-417
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،