شما اینجا هستید:فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم پنجم: ترک تعصبات: دیدگاه دوم: بهاییان و سرانشان در برخورد با این تعلیم چگونه عمل می کنند؟ صص 314-331
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 314
بهاییان و سرانشان در برخورد با این تعلیم چگونه عمل میکنند؟
با نگاهی به رفتار و آثار بهاییان، در مییابیم که برخلاف شعار بهاییت مبنی بر ترک تعصّب، اتفاقا سران بهاییت تعصّب بسیار شدیدی نسبت به آیین خود دارند. در ادامه به برخی از این موارد اشاره میکنیم.
1. علی محمد باب
اگر به اعتقاد بهاییان علی محمد باب بر حق بوده و بشارت دهندهی ظهور بهاءالله است، پس بهاییان باید پاسخگوی دلیل تعصّبات شدید باب به بابیت نیز باشند.
آیا حکم تصرف اموال هر کسی که غیر بابی است[1] تعصّب نیست؟
آیا تعصّب نیست که همهی افراد و اشیاء غیر بابی را نیست و نابود کنیم:
ص 315
«(عبدالبهاء:) در یوم ظهور حضرت اعلی (یعنی باب) منطوق بیان (دستور دین باب) ضرب اعناق (گردن زدن) و حرق كتب (سوزاندن کتب) و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق. بود»؟[2]
آیا دستور ممنوعیت خواندن و آموزش هر گونه کتابی به جز کتب خود باب[3] تعصّب نیست؟
با وجود این همه تعصّب در احکام باب، بهاییانِ مدعیِ نداشتن تعصّب، به شدت بر روی باب تعصّب دارند و او را مبشّر دینشان و یکی از بزرگترین پیامبران الهی میشمارند.
2. تعصّب نداشتن فقط برای غیر بهاییان است!
اگر قرار باشد هر نوع تعصّبی کنار گذاشته شود، بهاییان دیگر نباید بهاییت را تبلیغ کنند، چراکه تبلیغ دین جانبداری و تعصّب مذهبی محسوب میگردد. به تعبیر عبدالبهاء:
«مجوسی میگوید من حقّم، یهودی میگوید من حقّم، مسیحی میگوید من حقّم، بودی میگوید من حقّم، چگونه میشود حقّ ظاهر شود؟ پس باید موسوی ترک تعصّب کند مسیحی ترک تعصّب بکند بودی ترک تعصّب بکند تا اینقسم نشود ممکن نیست حقیقت ظاهر شود ... نباید تعصّب داشت.»[4]
با این حساب، بهایی هم نباید بگوید من حقّم! باید ترک تعصّب کند، از تبلیغ و جانبداری از بهاییت دست بردارد. اما آنچه در عمل با آن مواجه هستیم، خلاف چنین شعاری را نشان میدهد. بهاییان هرگز حاضر به ترک تعصّب و جانبداری از آیینشان نیستند. گویا ایشان ترک تعصّب را
ص 316
تنها برای دیگران پسندیده میشمارند. غافل از اینکه تنها شعار ترک تعصّب کافی نیست؛ بلکه به قول عبدالبهاء:
«قول، عمل میخواهد. قول بلا عمل کَنَحْلِ بِلا عَسَل اَوْ کَشَجَرِ بِلاَ ثَمَر.»[5]
3. برخورد بهاییان با معرضین و منکرین
در تبلیغ بهاییت به جملات زیبایی مبنی بر «لزوم ترک تعصّب» بر میخوریم:
«از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیه و وطنیه و دینیه كه به تمامه مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید ... و به هر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طایفه و هر جنس و هر دیار ادنی كرهی نداشته باشید بلكه در نهایت شفقت و دوستی باشید.»[6]
اما وقتی برخی سخنان بهاءالله را بررسی میکنیم، با رویکرد متعصّبانهی ایشان مواجه میشویم:
«باید از معرضین در کل شئون اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را میگدازد چنان که نارحطب یابسه را و حر ثلج بارده را.»[7]
ص 317
در تعلیم دوم عبارات متعدد دیگری که معانی مشابه داشتند را ذکر کردیم.
4. بهاییان تعصّب ندارند اما به اعتقاد ایشان غیر بهاییان حرامزاده هستند
عبدالبهاء میگوید:
«حمد کنید خدا را که در این امر عظیم که نورانیت آفاق و مروّج وحدت عالم انسانیست داخل شدید و از هر تعصّبی بیزار گشتید و بجمیع ادیان نهایت محبّت و مهربانی مینمائید جمیع بشر را دوست دارید.»[8]
عبدالبهاء در حالی ادعا میکند که به میمنت ظهور بهاءالله همهی بهاییان از تعصّب بیزار شدهاند و نسبت به تمامی ادیان، مهر میورزند که پدرش آنان که بهاءالله را انکار نمودهاند، حرام زاده میشمارد:
«هر کس که این فضل ظاهر متعالی منیر را انکار کند، شایسته است برای او که حالش را از مادرش بپرسد پس به پایین جهنم خواهد رفت.»[9]
به راستی چه کسی توان و هنرِ آن را دارد که متعصّبانهتر از این کلام، جملهای بسازد؟
ص 318
جالب اینجاست که عبدالبهاء میگوید:
«ما نباید خود را بپسندیم بلکه سایرین را بهتر بدانیم حتّی نفوسی که مؤمن نیستند ... باید هر نفسی را بر خود ترجیح دهیم ... هر قصوریکه در نفسی میبینیم آن را از قصور خود دانیم زیرا اگر ما قاصر نبودیم آن قصور را نمیدیدیم. انسان باید همیشه خود را قاصر و دیگریرا کامل بیند.»[10]
آن هنگام که عبدالبهاء میگفت حتی غیر مؤمنین را بهتر و برتر از خود بدانید، آیا دیدگاه متعصّبانهی پدرش مبنی بر حرام زاده بودنِ غیر بهاییان را اعلام میکرد؟
5. بهاییان تعصّب ندارند اما به اعتقاد ایشان غیر بهاییان حیوانند
بهاءالله گفته است هرکس از بهاییت روی گردان باشد، حیوان چهارپا است:
«نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم، و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور.»[11]
در فصل دوم موارد متعدد دیگری که نشان دهنده ی این امر بودند ذکر کردیم. باید از زبان پسر (یعنی عبدالبهاء) به پدر (یعنی بهاءالله) یادآوری نمود که:
«این قرن، قرن ترقّیات است. این تعصّبات سزاوار نیست. اینها منبعث از جهل است.»[12]
ص 319
آیا وقت آن فرا نرسیده است که بهاییان تکلیف خود را با تناقضات درون و بیرون بهاییت روشن کنند؟ بالاخره باید به دیانت بهایی تعصّب داشت یا باید از هرگونه تعصّب مذهبی دوری کرد؟
6. بهاییان تعصّب ندارند اما بهاییان گوهر و غیر بهاییان سنگریزه هستند
آیا اگر فرقه یا مذهبی غیر از بهاییان ادعا میکرد همهی عالم سنگریزه هستند و فقط خودشان گوهر گرانبهایند، بهاییت با تأسف بر این همه تعصّب سر تکان نمیداد؟ پس چگونه است که مؤسس بهاییت با غرور اعلام میکند:
«دوستداران من مروارید و غیر ایشان سنگ ریزههای زمین اند ... و هرکدام از این (بهاییان) نزد خدا بهتر از هزار هزار نفر از غیر آنها هستند.»[13]
آیا این تعصّب نیست که بهاییان را هزار هزار برابر بالاتر از غیر بهاییان بدانیم؟ بنا به فرمودهی عبدالبهاء، انسان چقدر باید نادان باشد که اسیر تعصّبات اینچنینی شود:
«نباید بدگوئی و نزاع نمود باید دانست که همه بندگان یک خداوندند و در بحر رحمت او مستغرق ... ملاحظه نمائید انسان چقدر نادان است که اسیر این تعصّبات است.»[14]
با وجود این همه تعصّب در بهاییت، معلوم نیست عبدالبهاء به خاطر راحت شدن از کدام تعصّب صد هزار بار خدا را شکر میکند:
ص 320
«باید در هر دم صد هزار شکرانه نمائیم که الحمد للّه از تعصّبات جاهلیه راحت یافتیم و بجمیع اغنام الهیه مهربانیم.»[15]
7. بهاییان تعصّب ندارند اما غیر بهایی از بهایی ارث نمیبرد
اگر در بهاییت، تعصّب دینی و مذهبی مذموم است و فارغ از دین و مسلک افراد، همه دارای حقوق واحدند، پس چرا غیر بهایی از بهایی ارث نمیبرد؟[16]
این حکم در حالی است که عبدالبهاء دربارهی تعالیم پدرش میگوید:
«سادساً مساوات بین بشر است و اخوّت تامّ. عدل چنین اقتضا مینماید که حقوق نوع انسانی جمیعاً محفوظ و مصون ماند و حقوق عمومی یکسان باشد و این از لوازم ذاتیهء هیئت اجتماعیه است.»[17]
مگر نه این است که بهاءالله بین همهی بشر مساوات و اخوت قائل است و حقوق همه را یکسان میداند؟ پس چرا مثلا یک دختر یتیم غیر بهایی باید از ارثیهی پدر بهاییاَش محروم شود؟
8. بهاییان تعصّب ندارند اما فقط بهاییان عاقل و عالمند
همان طور که در فصل اول نشان دادیم، از نظر بهاءالله فقط بهاییان عاقل[18] و عالم[19] هستند.
صص 321 و 322
اگر اسم این طرز فکر تعصّب نیست، پس چیست؟ آیا ترک تعصّب و مواساتی که عبدالبهاء از زبان پدر در کوی و برزن جار میزند معنایش این است که فقط بهاییان میفهمند و دیگران نادان هستند:
«از جمله تعالیم بهاءالله مواسات بین بشر است و این مواسات اعظم از مساواتست و آن اینست که انسان خود را بر دیگری ترجیح ندهد بلکه جان و مال فدای دیگران کند»؟[20]
9. تعصّبات نژادی در بهاییت
همان طور که در بحث وحدت عالم انسانی اشاره گردید، بهاییت دچار تعصّبات نژادی نیز هست. برای نمونه میتوان به سخنان عبدالبهاء دربارهی ترک ها، سیاهان آفریقیایی، و بومیان آمریکایی اشاره کرد. اما تعصّب نژادی در بهاییت فقط به این موارد ختم نمی شود. بهاییان نسبت به کشور ایران و نژاد و زبان فارسی هم تعصّب بسیاری از خود نشان میدهند. به عبارات عبدالبهاء دقت کنید:
«همچو گمان نرود که اهالی ایران در ذکاء خلقی و فطانت و دهاء جبلّی و ادراک و شعور فطری و عقل و نهی و دانش و استعداد طبیعی از مادون دون و پستترند استغفر اللّه بلکه در قوای فطریه سبقت بر کلّ قبائل و طوائف داشته و دارند و همچنین مملکت ایران بحسب اعتدال و مواقع طبیعیه و محاسن جغرافیا و قوّهء انباتیه منتهی درجهء تحسین را داشته.» [21]
قدر مسلّم در تمام نژادها و اقوام افراد باهوش و با استعداد و با ذکاوت وجود داشته و دارد. همیشه در طول تاریخ، اندیشمندان و دانشمندان متعدد از میان اقوام مختلف برخاسته و جوامع بشری را تکان دادهاند. این طور نیست که یک نژاد خاص از استعدادهای ذاتی و فطری برخوردار باشد و دیگران نباشند. آیا سخنان عبدالبهاء دربارهی استعدادهای فطری و ذاتی ایرانیان جز تعصّب کور بر روی سرزمین آباء و اجدادیاَش چیز دیگری هستند؟
در بهاییت، تعصّب خاصی بر روی زبان فارسی نیز وجود دارد. با اینکه بهاءالله ادعا میکند زبان عربی بهتر است اما تاکید دارد که زبان فارسی شیرینتر است:
«اگرچه لسان عربی احسن است ولکن گفتار پارسی احلی.»[22]
او از پیروانش می خواهد به علت ملیح بودن این زبان از آن استفاده کنند:
«انشاءالله کلّ بلسان ابدع فارسی مقصود عالمیان را ذاکر شوند چه که این لسان ملیح[23] بوده و خواهد بود.»[24]
ص 323
زبان مادری هر کس برای خود او شیرین و ملیح است. اما اینکه بخواهیم زبان مادریمان را به علت شیرین و ملیح دانستن برای دیگران هم وسیلهی ارتباطی قرار دهیم، جز تعصّب چیز دیگر نیست و در بسیاری از موارد آموزش و استفاده از زبان غیر مادری ایجاد دردسر میکند. جالب این است که عبدالبهاء آن چنان دربارهی زبان فارسی اغراق کرده که مدعی شده به زودی در جمیع عالم تقدیس خواهد شد:
«تا توانی همّت نما که زبان پارسی بیاموزی زیرا این لسان عنقریب در جمیع عالم تقدیس خواهد گشت و در نشر نفحات الله و اعلاء کلمة الله و استنباط معانی آیات الله مدخل عظیم دارد.»[25]
این پیشگویی عبدالبهاء همانند بسیاری دیگر از پیشگوییهایش اشتباه از آب در آمد تا جایی که خود بیت العدل هم زبان فارسی را کنار گذاشته و برای مراودات و مکاتبات رسمی از زبان انگلیسی استفاده میکند.
جالبتر اینجاست که جناب عبدالبهاء، در محافل تبلیغی بهاییت، اندر مذمّت تعصّب نژادی در آیینشان چنین گفته است:
«جمیع بشر از یک عائلهاند بندگان یک خداوندند از یک جنسند تعدّد اجناس نیست مادام همه اولاد آدمند دیگر تعداد اجناس اوهام است. نزد خدا انگلیزی نیست فرنساوی نیست ترکی نیست فرسی نیست جمیع نزد خدا یکسانند جمیع یک جنسند این تقسیمات را خدا نکرده بشر کرده لهذا مخالف حقیقت است و باطل است هر یک دو چشم دارد دو گوش یک سر دارد دو پا.»[26]
ص 324
10. تعصّب جنسی
بر خلاف شعارهای فریبندهی تساوی حقوق زن و مرد در بهاییت، تعصّبها و تبعیضهای فاحشی بین این دو جنس قابل رؤیت است.
مگر عبدالبهاء نمیگوید همه، گوسفندان خداییم و خدا به هیچ وجه امتیازی بین ما نگذاشته؟[27] مگر نمیگوید خدا همه را یکسان خلق کرده و در هیچ فضل و رحمتی تفاوت قائل نشده؟[28] پس چگونه است که در بهاییت ارثیهی زنان از مردان کمتر است[29] و زنان اجازهی عضویت در بیت العدل را ندارند؟[30]
در بررسی تعلیم دهم (تساوی حقوق رجال و نساء)، به تفصیل به این مباحث و تفاوت گذاشتن بین زن و مرد پرداخته میشود. فقط در این مجال این پرسش را مطرح میکنیم که مگر عبدالبهاء نگفته است:
«تعصّب، مخرّب اساس نوع بشر است. از هر قبیل باشد»؟[31]
پس چرا در تعالیم بهایی تعصّب جنسی دیده می شود؟
ص 325
11. تعصّب در تحصیلات
تعصّب در بهاییت به حدی است که حتی دربارهی مدرسه رفتن اطفال بهایی هم تعصّب به خرج دادهاند. به سخنان عبدالبهاء دربارهی مدرسههای غیر بهایی توجه کنید:
«اطفال احباب در سائر مکتبهای ملل مختلفه فرستادن و تربیت نمودن سبب جمودت و خمودت گردد.»[32]
«جمودت» به معنی جامد و بی روح شدن و «خمودت» به معنی افسردگی، سستی و ضعیف شدن است. کدامین آیین و مکتب دربارهی مدارس غیر مکتب خود این چنین سخن رانده که بهاییان به خود اجازهی اظهار چنین سخنانی را میدهند؟ جالب اینجاست که عبدالبهاء جمودت و خمودت را به عنوان مرگ مجسم تعریف کرده:
«ای یاران حقیقی آفتی اعظم از خمودت و جمودت نیست زیرا موت مجسّم است.»[33]
آیا این تعصّب نیست که رفتن به مدارس غیر بهایی را مرگ مجسّم بدانیم؟!
از آنجا که موارد نقض این تعلیم در بهاییت بسیار زیاد است و امکان نقل تمامی آنها در این مجال نمیگنجد، به ذکر همین چند نکته بسنده مینماییم. خوانندگان حق پژوه، خود دربارهی حقیقت این کلام عبدالبهاء قضاوت خواهند نمود:
«ما برای این مقصد عزیز (ترک تعصّبات) میکوشیم ... ولی سائرین فقط حرف میزنند.»[34]
صص 326-327
12. تعصب بر مبنای دوستی و دشمنی بهاءالله
در بهاییت، دوستی و یا دشمنی با بهاءالله نیز دستاویزی برای برخورد متعصبانه است. بهاییان موظفند از هر کس که کوچکترین دشمنی با بهاءالله دارد دوری کنند:
«جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز بجویند.»[35]
و از طرف دیگر عبدالبهاء دستور میدهد، تحت هر شرایطی، احترام کسی که کوچکترین دوستی نسبت به بهاءالله دارد نگه دارند:
«چشمی خطا پوش داشته باشید. به محض اینکه کوچکترین اثر از دوستی نسبت به بهاءالله را در نفسی یافتید، تحت هر شرایطی احترام او را نگه دارید.»[36]
البته نه عبدالبهاء، نه شوقی و نه سایر بهاییان به این دستور عمل نکردهاند و دیگر گروههای بهایی را، با وجود داشتن محبت شدید نسبت به بهاءالله، با انواع توهین و تحقیر یاد میکنند.
بهاییان آنقدر در باب دوست داشتن بهاءالله متعصب هستند که محبت او را معیار قبولی اعمال و نرفتن به جهنم میدانند:
«قسم به خدا امروز از هیچ کس هیچ چیز پذیرفته نمیشود مگر بعد از محبت داشتن به او (یعنی بهاءالله) و خداوند برای این امر به عنوان شاهد و آگاه کافیست. اگر کسی از اولی که برای آن ابتدایی نیست تا آخری که شمارندگان نمیتوانند آن را بشمارند (یعنی از ازل تا ابد)، خداوند را عبادت کند اما در قلبش محبت این غلام (یعنی بهاءالله) نباشد، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، بلکه فرشتگان اعمالش را بر سرش می کوبند تا اینکه او را به جایگاه مشرکان در پستترین نقطه جهنم بازگردانند.»[37]
ص 328
آیا اساساً این تعلیم از نظر عقل و منطق، صحیح است؟
اولاً: هرگونه غیرتمندی و اصراری لزوما تعصّب نیست. ثانیاً: هر تعصّبی هم لزوما جاهلانه و مذموم نیست. امّا به نظر میرسد جناب عبدالبهاء دچار خطا گردیده است. برای مثال براساس گفتهی عبدالبهاء تفاوتی میان تعصّب و غیرتمندی که مورد تأکید همهی انبیا بوده است، وجود ندارد. آیا باید به واسطهی احکامی مانند عدم تعصّب وطنی، و یا عدم تعرض به ظالم و متعرض، نسبت به نوامیس مختلف مادی و معنوی خود کاملاً بی تفاوت باشیم؟
بهاءالله میگوید:
«برای کسی که وطن را دوست میدارد، افتخاری نیست، بلکه افتخار برای کسی است که کل عالم را دوست دارد.»[38]
در واقع، منظور این است که حب وطن ارزشی ندارد و فخر در این است که حب جهان داشته باشی. با این دیدگاه، دیگر اصطلاح «وطن فروشی» معنایی ندارد، چه برسد به اینکه امری ناپسند شناخته شود.
آیا واقعا علاقمندی به سرزمینی که در آن زندگی میکنیم و دفاع از آن در مقابل حملهی دشمن، تعصّب جاهلی وطنی محسوب میگردد؟ آیا این تعلیم، راه را برای غارت گران، هموار نمیسازد؟
ص 329
عبدالبهاء نیز در تایید حرف پدر، چنین گفته:
«هر قطعه محصوره را که نام وطن مینهیم و باوهام خویش مادر مینامیم و حال آنکه کره ارض مادر کلّ است نه این قطعه محصوره خلاصه ایامی چند روی این زمین زندگانی مینمائیم و عاقبت در آن دفن میشویم قبر ابدی ماست آیا جائز است بجهت این قبر ابدی بخونخواری پردازیم و همدیگر را بدریم حاشا و کلّا نه خداوند راضی نه انسان عاقل اذعان این کار مینماید ملاحظه نمائید که وحوش مبارک (!) ابداً منازعه وطنی ندارند با یکدیگر در نهایت الفتند و مجتمعاً زندگانی میکنند مثلاً اگر کبوتری شرقی و کبوتری غربی و کبوتری شمالی و کبوتری جنوبی بالتصادف در آن واحد در جائی جمع شوند فوراً بیکدیگر الفت نمایند و همچنین جمیع حیوانات مبارکه از وحوش و طیور ولکن حیوانات درنده بمجرّد تصادف با یکدیگر در آویزند و بپرخاش بر خیزند و یکدیگر را بدرند و ممکن نیست در بقعه واحده زندگانی کنند همه متفرّقند و متهوّر و متحاربند و متنازع.»[39]
با این حساب، وطن فقط یک تکه از زمین است که چند روزی در آن زندگی میکنیم و سرانجام درونش دفن میشویم. لذا ارزش نگاهبانی و محافظت هم ندارد. درنتیجه چرا به خاطر یک تکه خاک بی ارزش با متجاوزان به وطن وارد جنگ شویم و خون به راه اندازیم؟
این سخن بهاءالله و عبدالبهاء به قدری غیر منطقی است که صدای اعتراض هر مستمع صاحب عقلی را بلند میکند. لذا، مبلغان بهایی برای دفاع از آبروی بهاییت به تکاپو افتادند و منظور از تعصّب وطنی را چنین بیان کردند:
«مقصود از تعصّب وطنی آنست که انسان بنام محبّت وطن خود بخرابی و ویرانی اوطان دیگران بپردازد و محبّت بوطن خویش را بهانهء تطاول باوطان دیگران قرار دهد ... (بهاییان) محبّت بوطن دارند ولی تعصّب وطنی ندارند.»[40]
صص 330 و 331
چه کسی اسم ظلم و چپاول وطن دیگران را تعصّب به وطن خویش میگذارد که بهاییان چنین توجیهی ارائه میدهند؟ بدیهی است تعدّی به سرزمین دیگران تحت هر عنوانی قبیح و ناپسند است. اما تعصّب وطنی به معنای دفاع از عِرض و تمامیت ارضی وطن، در مقابل زیاده خواهان چطور؟ آیا این هم امری قبیح و نادرست است؟
از این گذشته، اگر بهاییان به وطن خویش محبت دارند، چرا جناب عبدالبهاء در جنگ انگلیس و عثمانی مردمان فلسطین را بابت حب وطن تشویق و تحریص نمینماید؟ چرا در آن جنگ شاهد حب وطنی از جانب بهاییان ساکن در فلسطین نبودیم، بلکه بالعکس شاهد محبت بهاییان به دشمنان وطن هستیم؟
چرا بهاءالله در تایید دولت روس که دشمن ایران بوده و هنوز به صورت غیررسمی با ایرانیان در جنگ بود، الواح صادر میکند و تایید (یاری) خدا را برای امپراطور آن دولت میخواهد:
«در ایامی که این مظلوم در سجن معذّب بوده سفیر دولت بهیه (نورانی) ایده الله تبارک و تعالی (خدای تبارک و تعالی تایید و یاریش نماید) بهمّت تمام بر نجات این مظلوم قیام نمود ... حضرت امپراطور اعظم ایده الله تبارک و تعالی لوجه الله حمایت فرمود»؟[41]
آیا این که برای دشمنان کشورمان از خدا در خواست تایید الهی کنیم و در مورد دولت ظالم و استعماری آنها از الفاظی مانند نورانی (بهیه) استفاده نماییم، معنایش حب وطن است؟
به راستی چه سَر و سِرّی بین بهاءالله و دولت روس وجود داشته که حاکمان روس اینچنین برای خلاصی او از زندان تلاش میکنند. آیا میتوان باور کرد، همان طور که بهاءالله گفته، حاکم روسیه «لوجه الله» و در راه رضای خدا این کار را انجام داده است؟ یا اینکه سرّی پنهان وجود دارد که ما از آن بی خبریم؟ چرا سفیر روسیه در حمایت از کسی که به جرم آشوبگری در زندان است - آن هم زمانی که مملکت به شدت به هم ریخته - این قدر تلاش و کوشش میکند؟
به هر حال، باید به بهاییانِ حقیقت جو یادآوری کنیم تعصّب، همیشه و همه جا بد نیست. اتفاقا پافشاری روی حق و حقیقت و همچنین فضایل اخلاقی و کمالات انسانی، بسیار هم پسندیده است. حضرت امیر چه نیکو فرمودهاند:
«اگر قرار است روی چیزی تعصّب داشته باشید، روی صفات پسندیده و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی تعصّب بورزید. همان صفات و فضائلی که اهل شرف و انسانهای سربلند از آن بهره جستند و بر آن سبقت گرفتند. پس روی آن کمالات و فضایل اخلاقی تعصّب داشته باشید؛ همانند حفظ حقوق و حدود همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کارهای خوب و ارزشمند و دوری از تکبر و گردنکشی، کسب خوبیها، دوری از ظلم و ستم، بزرگ شمردن گناه آدم کشی، داشتن انصاف با مردم، فرو بردن خشم و دوری از انجام فساد روی زمین.»[42]
-[1] «الباب الخامس من الواحد الخامس فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین الا فی البلاد التی لایمکن الاخذ» یعنی: « باب پنجم از واحد پنجم که در باره ی بیان حکم گرفتن اموال کسانی است که به باب ایمان نیاورده اند و اگر ایمان آوردند دوباره به ایشان بازگردانید مگر در سرزمینهایی که امکان توقیف اموال وجـود نداشته باشد (به علت عدم تسلط به آن ها)»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 5، باب 5.
[2]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266.
-[3] «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (الّا اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین» یعنی: «تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آنها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 4، باب 10.
-[4] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 18 (به نقل از عبدالبهاء).
-[5] قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 1 (به نقل از اقتدارات عبدالبهاء).
-[6] قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، صص 366-367 (به نقل از مکاتیب عبدالبهاء).
-[7] اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، مطلب 53 (شجره یابسه لایق نار است)، ص 39.
-[8] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، صص 81 و 82.
-[9] «من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، باب منکرین امرالله، ص 355 (به نقل از بهاءالله)؛ و اشراق خاوری، گنج شایگان، ص 78.
-[10] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 49، صص 326-327 (به نقل از عبدالبهاء).
-[11] بهاءالله، بدیع، ص 213.
-[12] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 25 (به نقل از عبدالبهاء).
-[13] «احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض ... و واحد من هؤلاء عند الله خیر من الف الف نفس من دونهم»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، باب مقام احبای الهی، ص 353 (به نقل از بهاءالله).
-[14] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 25 (به نقل از عبدالبهاء).
-[15] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 43.
-[16] بهاءالله، اقدس، بخش جزوه (تلخیص و تدوین حدود و احکام کتاب اقدس)، حکم 12-3-3 و 13-3-3، ص 93.
-[17] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 30 (به نقل از عبدالبهاء).
[18]- «میزان کلّیه اینمقام است که ذکر شد هر نفسی بآن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل اگر چه بزعم خود خود را دارای عقول عالم شمرد»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 160. «بعضی عقول شاید که بعضی حدودات مذکوره در کتب الهیه را لاجل عدم اطّلاع بر مصالح مکنونه در آن تصدیق ننمایند و لکن آنچه از قلم قدم در این ظهور اعظم در اجتماع و اتّحاد و اخلاق و آداب و اشتغال بما ینتفع به النّاس جاری شده احدی انکار ننموده و نمینماید مگر آنکه بالمرّه از عقل محروم باشد»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 168.
-[19]«اگر نفسی الیوم بجمیع علوم ارض احاطه نماید و در کلمه بلی توقّف کند لدی الحقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب (به بیان سادهتر: اگر امروزه کسی به همهی علوم زمین اشراف داشته باشد، اما بهاییت را نپذیرد، نزد خدا جاهلترین مردمان خواهد بود)»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 111. «الیوم اطلاق اسم عالم بر احدی نخواهد شد مگر آن نفوسی که بقمیص ایمان امر بدیع مزین شده اند»: بهاءالله، بدیع، صص 138 و 139.
-[20] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 107.
[21]- عبدالبهاء، رسالهی مدنیه، ص 12.
-[22] اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، مطلب 125 (لسان پارسی)، ص 110.
[23]- برای ملیح در فرهنگ لغت معانی متعددی ذکر شده از جمله: با نمک، شیرین، فصیح، خوش...
-[24] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص111. (به نقل از بهاءالله)
-[25] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص114 (به نقل از عبدالبهاء).
-[26] اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص 45-46 (به نقل از عبدالبهاء).
-[27] «جمیع خلق، اغنام الهی (گوسفندان خدایی) و خدا شبان مهربان، به جمیع اغنام (گوسفندان)، رأفت كبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 67 .
-[28] «خداوند عالم جمیع را از تراب خلق فرمود و جمیع را از یک عناصر خلق کرده کلّ را از یک سلاله خلق نموده جمیع را در یک زمین خلق کرده و در ظلّ یک آسمان خلق نموده و در جمیع احساسات مشترک خلق فرموده و هیچ تفاوتی نگذاشته. جمیع را یکسان خلق کرده جمیع را رزق میدهد جمیع را میپروراند جمیع را حفظ میفرماید بجمیع مهربان است. در هیچ فضل و رحمتی تفاوتی بین بشر نگذاشته»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 42 (به نقل از عبدالبهاء).
-[29] برگرفته از: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، صص 118-119.
-[30] بهاءالله میگوید: «یا رجال العدل كونوا رعاه اغنام الله ...» و عبدالبهاء میگوید: «امناء بیتالعدل رجالی هستند كه باید...» و «اعضای بیت عدل عمومی باید از رجال باشند»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، ص 219.
-[31] عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 147.
[32]- عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 6، شماره 451.
[33]- عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 6، شماره 7.
-[34] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 99 (به نقل از عبدالبهاء).
-[35] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 70، ص 450 (این جمله را عبدالبهاء از طرف بهاءالله نقل قول نموده).
[36]- “Have a sin-covering eye. As soon as you see a trace of the Love of BAHA'O'LLAH in a soul, revere that soul under all conditions,” Star of the West, vol. 4, issue 2, p. 41.
[37]- «تاللّه لن یقبل الیوم من احدٍ شیئ الّا بعد حبّه و کفى اللّه بذلک لشهید و خبیر. و لو احدٌ یعبد اللّه من اوّل الّذى لا اوّل له الی آخر الّذى یعجز عن احصائه المحصین و لم یکن فى قلبه حبّ هذا الغلام لن یقبل ابداً بل یضربون الملئکة اعماله علی رأسه الی ان یرجعه الی مقرّ المشرکین فى اسفل الحجیم»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 81، صص 474-475.
[38]- «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم»: بهاءالله، اشراقات و چند لوح دیگر، صص 20-21.
[39]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، صص 105-106.
[40]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، پاورقی ص 105.
-[41] شوقی، قرن بدیع، صص 227 و 228.
-[42] «فان کان لابدّ من العصبیة فلیکن تعصّبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التی تفاضلت فیها المجداء و النجداء من بیوتات العرب و یعاسیب القبائل، بالاخلاق الرغیبه، والاحلام العظیمه، و الاخطار الجلیله، والاثار المحموده فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذمام، و الطاعه للبر، والمعصیه للکبر، و الاخذ بالفضل، والکف عن البغی، و الاعظام للقتل، والانصاف للخلق، والکظم للغیظ واجتناب الفساد فی الارض ...»: سید رضی، خطبهی 192 (قاصعه)، ص 295.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم پنجم: ترک تعصبات: دیدگاه دوم: بهاییان و سرانشان در برخورد با این تعلیم چگونه عمل می کنند؟ صص 314-331
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم پنجم: ترک تعصبات: بخوانیم و بیاندیشیم صص 332-342
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم پنجم: ترک تعصبات: دیدگاه نخست: آیا این تعلیم تازگی دارد؟ صص 309-313
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،