شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوازدهم: جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است: دیدگاه های سه گانه صص 583-607
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 583
تعلیم دوازدهم:
جهان بشری محتاج نفثات[1] روح القدس است
«تعلیم دوازدهم حضرت بهاءالله آنکه عالم انسانی به قوای عقلیه و قوای مادّیه ترقّی نکند؛ بلکه بجهة ترقّی صوری و معنوی و سعادت فوق العاده انسانی نفثات روح القدس لازم است و باید قوّه الهیه یعنی روح القدس تأیید کند و توفیق بخشد تا آنکه هیئت بشر ترقّیات فوق العاده نموده بدرجهی کمال برسد. زیرا جسم انسان محتاج به قوای مادّیه است ولی روح انسان محتاج به نفثات روح القدس است و اگر تأییدات روح القدس نبود عالم انسانی خاموش میشد و نفوس انسانی مرده بود ... و این معلوم است که روحی که نصیبی از نفثات روح القدس ندارد آن میت است. لهذا واضح شد که روح انسان محتاج به تأییدات روح القدس است و الّا به قوای مادّیه تنها انسان ترقّیات تامّه ننماید بل ناقص میماند.»[2]
ص 584
مقصود از محتاج بودن جهان بشری به نفثات روح القدس، نیاز جامعهی بشری به دین و الهامات الهی است.
عبدالبهاء میگوید:
«عالم انسانی به قوای عقلیه و قوای مادیه ترقی نکند، بلکه به جهت ترقی صوری و معنوی و سعادت فوق العاده انسانی، نفثات روح القدس لازم است و باید قوه الهیه یعنی روح القدس تاکید کند و توفیق بخشد تا آنکه هیئت بشر ترقیات فوق العاده نموده، به درجه کمال برسد. زیرا جسم انسان محتاج به قوای مادیه است ولی روح انسان محتاج به نفثات روح القدس است و اگر تاییدات روح القدس نبود، عالم انسانی خاموش میشد و نفوس انسانی مرده بود.»[3]
ص 585
همچنین میگوید:
«ملاحظه کنید که این سفائن مدرّعه (کشتیهای آهنین) که شهری را در یکساعت ویران مینماید از نتائج مدنیت مادّی است ... اگر مدنیت مادّیه منضمّ بمدنیت الهیه بود، هیچ این آلات ناریه ایجاد نمیگشت بلکه قوای بشریه جمیع محوّل به اختراعات نافعه میشد ... مدنیت مادّیه مانند جسم است ولو در نهایت طراوت و لطافت و جمال باشد مرده است. مدنیت الهیه مانند روح است. این جسم به این روح زنده است و الاّ جیفه گردد. پس معلوم شد عالم انسانی محتاج به نفثات روح القدس است. بدون این روح، عالم انسانی مرده است و بدون این نور، عالم انسانی ظلمت اندر ظلمت است. زیرا عالم طبیعت عالم حیوانی است تا انسان ولادت ثانویه از عالم طبیعت ننماید یعنی منسلخ از عالم طبیعت نگردد حیوان محض است. تعالیم الهی این حیوان را انسان مینماید.»[4]
صص 586 و 587
بیتالعدل نیز اینچنین ماجرا را تعریف میکند:
«علوم و فنون عصریه که خود از تصرفات آفاقیه این امر اعظم است، چون از روح الهی محروم مانده، جسمی بی جان گشته و رو به تجزیه و متلاشی نهاده. رسوم موهن و عقاید بالیه مستولیه ادیان عتیقه که به افکار دینیه بشریه و امیال اهل هوس ممزوج و ملوث گردیده، جهانیان را به کلی از مبادی معنویه روحانیه دور ساخته و مغرور و مرعوب و محکوم تمدنی نموده که اساسش صرفا بر موازین مادی استوار است، از تایید نفثات روح القدس محروم و بر کنار.»[5]
حال ببینیم مقصود بهاییان از روح القدس چیست؟ در تعریف روح القدس، عبدالبهاء چنین گفته است:
«مقصود از روح القدس فیض الهی است و اشعّه ساطعه از مظهر ظهور.»[6]
عبدالبهاء میگوید روح القدس واسطهای است بین خدا و بندگان:
«روح القدس واسطه بین حقّ و خلق است مثل آئینه است مقابل آفتاب. چگونه آئینه اقتباس انوار از آفتاب کند و بدیگران فیض رساند بهمچنین روح القدس واسطهء انوار تقدیس است که از شمس حقیقت بحقایق مقدّسه رساند و او متّصف بجمیع کمالات الهیه است در هر وقت ظهور کند عالم تجدید گردد و دورهء جدید تأسیس شود و هیکل عالم انسانی را خلعت جدید پوشاند. مثلش مثل بهار است هر وقت بیاید عالم را از حالی بحالی دیگر نقل کند ... همچنین ظهور جمال مبارک (حضرت بهاءالله) مانند فصل ربیع بود و موسم جدید که با نفحات قدس و جنود حیات ابدیه و قوّهء ملکوتیه ظهور و سریر سلطنت الهیه را در قطب عالم نهاد و بروح القدس نفوسی را زنده فرمود.»[7]
ص 588
آیا اعلام نیاز بشر به نفثات روح القدس، تعلیمی جدید است و پیش از اعلان بهاییان، در جهان شنیده نشده بود؟
اینکه جهان بشری نیازمند فردی الهی و هدایت شده از جانب خداست که مردمان را متذکر به مبدأ و معاد خویش سازد و گم گشتگان را به سرچشمهی هدایت رهنمون شود، امری است فطری که هر انسان آزادهای آن را میپذیرد.
دلیل عقلی این امر چنین بیان شده که در قیامت مردم مدعی عدم حضور حجت و راهنما از سوی خدا نشوند و گمراهی خویش را به گردن خدا نیاندازند. با مراجعه به قرآن کریم، شاهد این گفتار خداوند حکیم به خاتم پیامبران هستیم که میفرماید:
«به تحقیق که تو هشدار دهندهای و برای هر قومی هدایت گری قرار دادیم.»[8]
مخاطب و مبیّن حقیقی قرآن، رسول گرامی اسلام، تفسیر این آیه را چنین بیان داشتهاند که خداوند مرا انذار دهنده و علی بن ابیطالب و یازده فرزند من از صلب او را تا قیام قیامت، و تا روزی که بندگان برای حسابرسی اعمال از قبرها خارج شوند، هدایتگران بشر قرار داده است.[9]
ص 589
قرآن کریم، دین را از فطرت انسان میداند و انسانها را به پاسخگویی به این نیاز درونی فرامیخواند:
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمیدانند.»[10]
اسلام به انسانها یادآوری میکند سعادت واقعی فقط با دنیا دوستی و دنیا طلبی به دست نمیآید. این ندای قرآن است که میفرماید:
«آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»[11]
«آنها به زندگی دنیا شاد شدند، در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت متاع ناچیزی است.»[12]
ص 590
روایات متعددی از ائمهی اطهار (علیهم السلام) در تأیید این کلام الهی بر جای مانده است. به عنوان مثال حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند:
«بد معاملهاى است كه خود را به دنیا بفروشى.»[13]
در ادیان دیگر نیز به وضوح بحث نیازمندی انسانها به نفثات روح القدس دیده میشود. در کتاب انجیل میخوانیم:
«اگر تولد تازه پیدا نکنی، هرگز نمیتوانی ملکوت خدا را ببینی.»[14]
این بیان انجیل را مقایسه کنید با این جمله از تعلیم عبدالبهاء که گفته:
«تا انسان ولادت ثانویه از عالم طبیعت ننماید یعنی منسلخ از عالم طبیعت نگردد حیوانمحض است.»[15]
در موضع دیگری از انجیل آمده است:
«زندگی جسمانی را انسان تولید میکند، ولی زندگانی روحانی را روح خدا از بالا میبخشد.»[16]
که میتوان با این جملهی عبدالبهاء، مقایسه نمود که گفته:
«جسم انسان محتاج به قوای مادیه است ولی روح انسان محتاج به نفثات روح القدس است و اگر تاییدات روح القدس نبود، عالم انسانی خاموش میشد.»[17]
ص 591
بنابراین با توجه به نمونههای ذکر شده از ادیان مختلف، اینکه انسانها برای رسیدن به سعادت و ترقّیِ حقیقی نیازمند دین و هدایت الهی هستند، به هیچ عنوان سخن تازه و بدیعی نیست.
ص 592
و
آیا رهبران بهایی، خود به این تعلیم عامل بودند؟
آیا این تعلیم از نظر عقل و منطق صحیح است؟
همان طور که در دیدگاه نخست بررسی شد، نیاز به دین و هدایت الهی توسط ادیان الهی تایید گردیده است و این مطلب، نکته ی جدیدی نیست. امّا بهاییان این جملهی استوار و عقلانی را با مبحثی باطل میآمیزند. آن گاه نتیجه میگیرند چون انسانها علاوه بر نیاز مادی، نیازمند مواردی روحانی هستند که فقط به وسیلهی پیامبران مرتفع میگردد، لذا نیاز به تجدید ادیان وجود دارد.
آنها میگویند:
«همانگونه که مخزن برق باید هر چند بار از نو نیروی جدیدی گیرد بشریت هم در فواصل معین احتیاج به قوه محرکه جدید روحانی دارد.»[18]
در توجیه این ادعا می گویند هر دورهای برای خود اقتضائی دارد و خداوند، مردمان را متناسب با مقتضیات هر زمان از فیض خود بهرهمند میکند. دین باید مطابق مقتضیات وقت باشد.[19] پس جهان بشری محتاج به تجدید نبوت است. باید هر چند وقت یک بار، پیامبری مبعوث گردد.
صص 593 و 594
چون مقتضیات زمانه مدام در حال تغییر و تبدیل است، ختم رسالت و نبوت، منافی تداوم همیشگی فیض الهی است. عبدالبهاء میگوید:
«جمیع امور تجدّد یافته پس باید که حقیقت دین الهی نیز تجدّد یابد تقالید بکلّی زائل شود و نور حقیقت بتابد تعالیمی که روح این عصر است ترویج گردد و آن تعالیم حضرت بهاءالله که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است.»[20]
«ادیان الهی سیر فصول سال را دارند. وقتی کره زمین پژمرده و مرده میشود و بواسطه یخ و سرما اثری از بهار نمیماند آنگاه بار دیگر بهار میدمد و جمیع اشیاء را خلعت حیات میپوشاند. ظهور انبیای الهی بمنزله فرا رسیدن بهار است و هر یک از انبیاء تعالیم پیامبران سلف را تجدید و دوباره احیاء میکند.»[21]
با وجود آنکه خداوند در قرآن، ختم نبوت توسط حضرت محمّد (ص) را رسماً اعلان نموده،[22] به نظر میرسد هدف از بیان این تعلیم، صرفاً کوششی برای توجیه ادعای پیامبری باب و بهاءالله است.
پاسخ این فرضیه را اندیشمندان و محققان در مبحث مربوط به خاتمیت به کرّات داده اند. اما در اینجا به بیان این پرسش اکتفا میکنیم که چرا باید تداوم فیض الهی تنها با عَرضهی دینهای جدید تحقّق یابد؟ آیا این امکان وجود ندارد که خداوند حکیم دین کاملی را به عنوان برنامهی جاودانهی سعادت بشر در اختیار او قرار دهد؟ آیا پروردگار قادر متعال از انجام این کار عاجز است؟
از اینها گذشته، چگونه است که برای تداوم فیض الهی، اسلام باید پس از 1250 سال منسوخ اعلام شود؛ ولی بهاییت با وجود جهشهای علمی و تکنولوژیکی جهان، دست کم تا نیم میلیون سال دیگر میتواند واسطهی فیض الهی باقی بماند؟
جالب اینجاست که بهاءالله در عصری زندگی میکند که هنوز مرکب مردمان استر و الاغ است، خوراک و پوشاک و فرهنگ مردمان بیشتر از اینکه با آنچه امروز هست، همخوانی داشته باشد، به شرایط اوائل ظهور اسلام نزدیک است. لذا بهاءالله بر لزوم نزول آئینی جدید به سبب گذشت اعصار تاکید دارد. اما میبینیم پس از مرگ وی که پیشرفت علم و تکنولوژی در جهان سرعتی پرشتاب گرفته و زندگی مردمان را تحت تأثیر تحوّلات لحظه ای قرار داده، نیازی به تجدید دین در بهاییت دیده نمیشود.
آیا به راستی در عصر انفجار اطلاعات که حجم دانش با سرعتی باور نکردنی رو به تزاید است، باز هم نیازی به تجدید آئین در میان بهاییان به چشم نمیخورد؟ بهاءالله میگوید:
«سوگند به نفس حق من، که همهی ظهورات به این ظهور بزرگتر، پایان گرفت و هر کس که پس از چنین ظهوری، مدعی ظهور جدیدی شود، او دروغگو و افتراء زننده است.»[23]
صص 595 و 596
اینجاست که میتوان از زاویهی دیدگاه دوم به ماجرا نگریست و گفت چگونه است که وقتی نوبت به بهاءالله و بهاییان میرسد، دیگر جهان بشری محتاج نفثات روح القدس و تجدید نبوت نیست؟ چرا هرکس بعد از بهاءالله ادعای نبوت کند، دروغگو شمرده میشود؟چطور میشود که جاودانگی اسلام به خاطر عقیده به عدم قطع فیض الهی، مورد تشکیک قرار میگیرد ولی پس از بهاءالله فیض الهی تا ابد منقطع میشود؟
آنجا که قرار است پیامبریِ بهاءالله را توجیه کنند، عبدالبهاء میگوید:
«اگر بخواهیـم فیوضات الهی را محدود کنیم خود خدا را محدود کرده ایم ... آن خدائی که نفحه روح القدس دمید حال هم قادر است بدمد و خواهد دمید فضل او انقطاعی ندارد این روح همیشه ساری است این فیض الهی است و فیض الهی جایز نیست که منقطع شود ... آیا میتوانید بگوئید ... دریا منتهی باین دریا شد بعد دریائی نیست باران منتهی باین باران شد بعد از این بارانی نیست اشراق شمس منتهی شد و بعد از این اشراق شمس نیست ؟ ممکن است این؟ استغفرالله. ... چگونه توان گفت که آن فیض ربّانی آن قوّهء روح القدس آن فیوضات ابدی منقطع شود.»[24]
امّا به محض اینکه بهاءالله برای بهاییان به مسند پیامبری مینشیند، جایز است فیض الهی قطع شود و مؤسسان بهاییت این مجوّز را صادر میکنند که میتوان گفت بعد از این باران، بارانی نیست و پس از بهاءالله هم پیامبری نخواهد آمد. هر کس هم ادعای نبوت کند، دروغگوست!
شاید بهتر بود مؤسّسان بهاییت، عالم انسانی را با این تناقض فاحش، به حال خویش وا میگذاشتند و درصدد درست کردن اذهان حقیقتپژوهان بر نمیآمدند. چراکه توجیهات ایشان برای اصلاح این اشکال، هر انسان حقیقتجویی را متأسف میکند و به این فکر وا میدارد که: ایشان، انسانها را چه[25] فرض نمودهاند که هر چه میخواهند، میبافند؟
خوب است به جملاتی شگفت انگیز در این رابطه نگاهی بیاندازیم. بهاءالله میگوید:
«هر کس ادعای امری (ادعای نبوت جدید) را، پیش از اتمام هزار سال کامل، مدعی شود، دروغگو و افترا زننده است.»[26]
جالب آنکه عبدالبهاء در توضیح هزار سال، میگوید مراد از این هزار سال، هزار سال عادی نیست، بلکه هر روزش، هزار سال است:
«اما آیهی مبارکه من یدعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة ... بدایت این الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است «انّ کلّ یوم عند ربک کألف سنه و کل سنه ثلاثمائه و خمسه و ستون ألف سنه ... کور جمال مبارک غیر متناهی است بعد از آنکه احقابی بگذرد و بکلی صحف و کتب و آثار و اذکار این اعصار فراموش شود که از تعالیم جمال مبارک چیزی در دست نماند ظهور جدیدی گردد و الا تا آثار صحف و تعالیم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود، نه بروزی و نه صدوری.»[27]
با این حساب، تا 365 میلیون سال دیگر، پیامبر راستینی نخواهد آمد و جهان بشری نیز به نفثات روح القدس نیازی نخواهد داشت. عبدالبهاء، در موضع دیگر چنین اذعان میدارد:
ص 597
«چه که اینکور[28]را امتداد عظیم است و این دور را فصحت و وسعت و استمرار سرمدی ابدی ... لهذا امتدادش بسیار اقلا پانصد هزار سال.» [29]
همان طور که دیدیم، از آنجا که بهاءالله هیچ سوالی را بی پاسخ نمیگذارد، پاسخی دندان شکن (!) به پرسش مطرح شده در دیدگاه دوم داده و گفته: البته پس از هزار سال بعد از ایشان، امکان دارد که پیامبری بیاید.[30] اما این هزار سال بنا به فرمایش پسرش، عبدالبهاء، هزار سال عادی نیست، بلکه هر روزش هزار سال است.[31]
یعنی پس از 365 میلیون سال دیگر یا بنا به قول دیگرشان، نیم میلیون سال (500 هزار سال)[32]دیگر، ممکن است خدا به داد جهان بشری برسد و دینی متناسب با نیازشان بفرستد. البته حتما توجه داشته باشید که وقوع چنین حادثهای قطعی نیست و فقط احتمال وقوع آن میرود. چراکه بنا به فرمایش جناب عبدالبهاء، تا وقتی آثار بهاءالله و تعالیمش در جهان موجود باشد، محال است که این اتفاق روی دهد.[33]
آری! در بهاییت، تعلیم «احتیاج جهان به نفثات روحانی» ابتدا به گونهای بیان میشود که شنونده صرفا برداشت فطری نیاز به هدایتگری آسمانی در هر زمان را دارد. اما چون تعلیم
صص 598 و 599
شکافته میشود، ناگهان با این امر عجیب مواجه میگردد که منظور از احتیاج بشر به نفثات روح القدس، بهاءالله و تعالیم او است. عبدالبهاء صریحا تعالیم بهاءالله را نفثات روح القدس معرفی می کند:
«تعالیم حضرت بهاءالله که مشهور آفاق است و نفثات روح القدس است.»[34]
همان تعالیمی که طی دوازده نوشتار، بررسی و تحلیل گردید و تشخیص صحّت و سُقم آنها به عهدهی خوانندهی حقپذیر جویای حقیقت قرار گرفت.
نکتهی دیگر اینکه به اعتقاد بهاییان، در عصر حاضر، فیض الهی فقط از طریق مؤسسات و تشکیلات جهانی بهاییت میتواند به بشریت برسد. از دید بهاءالله، تصمیمات هیئت نُه نفرهی بیتالعدل، تصمیم خدا و مصون از خطاست.[35] به زعم بهاییان در احکامی که بیتالعدل صادر میکند، هیچ اشتباهی رخ نمیدهد و لذا هیچ بهایی هم حق تمرّد از آن را ندارد.[36]شوقی، دورهی پس از بهاءالله و عبدالبهاء را «عصر تکوین» نام مینهد و دربارهی ادارهی بهاییت پس از بهاءالله چنین میگوید:
«درگذشت حضرت عبدالبهاء عصر اوّل آئین بهایی را که موسوم به «عصر رسولی» است خاتمه داد و عصر دیگری را بنام «عصر تکوین» آغاز نمود. عصر تکوین شاهد ارتفاع نظم اداری بهایی است، نظمی که حضرت باب بآن بشارت داده و حضرت بهاءالله قوانین و قواعدش را وضع فرموده و حضرت عبدالبهاء حدود و کیفیتش را در الواح وصایایش تعیین نموده است و حال پیروان امر بهایی پایه و اساسش را در شوراهای ملّی و محلّی استقرار میبخشند ... این نظم اداری بهایی بر خلاف تشکیلات دیگری که پس از رحلت صاحبان ادیان گذشته بوجود آمد، اساسش الهی است و مبتنی بر حدود و احکام و تعالیم و مؤسّساتی است که حضرت بهاءالله خود صریحاً در آثار مبارکش نازل فرموده و وظایفش نیز کاملاً طبق تبیینات حضرت عبدالبهاء مبین منصوص کتب مقدّسه بهایی بمرحله اجراء در میآید.»[37]
بنابراین در واقع مسوولیت هدایت الهی انسانهای این عصر به دست هیئتی نُه نفره که انسانهایی عادی هستند و با آراء دیگران انتخاب شدهاند، سپرده شده است.[38] فاجعه اینجاست که بر اساس دستور بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی، همین هیئت نُه نفره، بدون وجود ولیّ امرالله مشروعیت ندارد. به زعم شوقی، واسطهی فیض الهی و آگاه به آینده و عواقب امور تنها ولیّ امرالله است. وی فقدان ولیّ امرالله را قطع هدایت تلقی میکند، میگوید:
«بدون این مؤسّسه (ولایت امرالله) وحدت امراللّه در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه فیضی که بر عواقب امور در طی دهور احاطه دارد بالمرّه بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظائف تقنینیهء منتخبین ضروری است سلب شود.»[39]
با این حساب بهاییت میماند و قطع فیض الهی و انتظار تا هزار سال دیگر،[40] یا پانصد هزار سال دیگر،[41] یا 365 میلیون سال دیگر،[42] و یا شاید هم تا الی الابد[43] که پیامبر جدیدی ظهور کند و فیض الهی را دوباره وصل نماید! این است راهکار خلاقانهی دیانت الهی (!) بهاییت برای احتیاج جامعهی بشری به نفثات روح القدس.
صص 600-601
تنها نکتهای که در اینجا باقی میماند، بحث حضرت روح القدس است. آنچه که بهاییان به دنیا نمیگویند این است که بهاءالله عادت داشته با حضرت روح القدس عشق بازی کند. شوقی دربارهی اولین برخورد بهاءالله با روح القدس این چنین مینویسد:
«در چنین لحظهء شدید و ساعت خطیر و رهیب «روح اعظم» الهی بنحوی که آن مظهر مقدّس رحمانی خود تسمیه فرموده و در ظهورات زرتشت و موسی و عیسی و محمّد بترتیب به آتش مقدّس و شجرهء موقده و حمامهء الهیه و جبرئیل امین تعبیر و تشبیه گردیده بر قلب اعزّ اصفایش متجلّی شد و بصورت حوریه ای در مقابل آن هیكل بقا و سبّاح بحر بلا مصوّر و مجسّم گردید.»
در ادامه سه لوح از بهاءالله را ذکر میکنیم که او از معاشقات خود با روح القدس که به صورت حوری است سخن میگوید. پیشاپیش از خوانندگان محترم به علت ذکر این عبارات عذرخواهی میکنیم اما چارهای جز بیان حقیقت نداریم.
اولین لوحی که به آن میپردازیم لوحی است که با عبارت «بسمه المغرد علی الافنان»، یعنی «به نام او که بر شاخهها آواز میخواند»، شروع می شود. بهاءالله در این لوح میگوید:
«ما بر عرش ایستاده بودیم که برگی نورانی وارد شد، در حالی که لباس سفید بلندی بر تن کرده بود و مانند ماه بدر درخشان در افق آسمان شد. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. وقتی روبندش را برداشت، آسمانها و زمین روشن شدند که گویی هستی قِدَم با انوارش بر او تجلی کرده. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. او میخندید و چون شاخبیدمشک در نگاه [پروردگار] رحمان خم میشد. بلند مرتبه است آشکار کنندهی او، هیچ چشمی همانند او را ندیده. سپس رفت و بدون قصد و اراده شروع کرد به چرخیدن. گویی سوزن های عشق از مغناطیس جمال نورانیاَش به سمت صورتش جذب میشدند. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. راه میرفت در حالی که عظمت در خدمت او بود و ملکوت جمال به خاطر زیبایی بدیع و ناز و تناسب اندامش از پشت سرش هلهله میکرد. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. سپس یافتیم موهای سیاهش را که بر گردن سفیدش قرار داشتند که گویی شب و روز در این جایگاه ابهی و مقصد دور همدیگر را در آغوش گرفته بودند. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. وقتی در صورتش دقت کردیم نقطهای دیدیم که در زیر حجاب واحدیت پنهان شده بود و از افق پیشانیاَش نور افشانی میکرد. که گویی توسط آن الواح، محبت خداوند رحمان در عالم امکان و دفاتر عشق در آفاق را از هم جدا کرده بود. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. آن نقطه حکایت از نقطهای دیگر میکرد که بالای سینهی سمت راستش بود. بلند مرتبه است مولای پنهان و آشکار که او را خلق کرده. هیچ چشمی همانند او را ندیده. پس هیکل خداوند بلند شد و او (حوری) پشت سرش به راه افتاد در حالی که گوش فرا داده بود و خود را میجنباند و مجذوب آیات پروردگارش شده بود. مبارک است آنکه خلقش کرده، هیچ چشمی همانند او را ندیده. سپس سرور و شوق و فرحش زیاد شد تا اینکه حالش دگرگون شد و غش کرد. آنگاه که به هوش آمد نزدیک شد و گفت: جانم فدای زندانت ای سرّ غیب در ملکوت انشاء. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. همین طور به مشرق عرش نظاره میکرد مانند کسی که در مستی و حیرت مبهوت است تا اینکه دستش را به دور گردن پروردگارش انداخت و او را به سوی خودش کشید. پس چون نزدیک شد ما هم نزدیک شدیم و از او یافتیم آنچه را در صحیفهی مخزونهی حمراء از قلم من که برتر است نازل شده بود. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. سپس سرش را کج کرد و صورتش را بر انگشتانش تکیه داد مانند هلال ماه که تبدیل به بدر کامل شود. بلند مرتبه است خالقش، هیچ چشمی همانند او را ندیده. در آن حال فریاد زد، تمام وجود فدای بلاهای تو شوند ای سلطان زمین و آسمان ...»[44]
ص 602
این برخورد با در آغوش گرفتن حوری ( که به زعم بهاییان روح القدس است)، به پایان رفت. معاشقهی بعدی کمی سنگینتر است:
«ای قلم، حوریهی فردوس را با خبر کن. به او بگو قسم به خداوند حق، امروز روز توست. پس هر طور که میخواهی آشکار شو. سپس لباس دیبای سفید اسماء را هر طور میخواهی بپوش. سپس از غرفههای بقاء خارج شو مانند خورشیدی که طلوع میکند از پیشانی بهاء. سپس از کمینگاه اعلی پایین بیا و میان آسمانها و زمین توقف کن. سپس حجاب را از صورتت بر گیر شاید که حجابهای بزرگ از صورت این مردمان جدا شود ... طلوع کن از افق رضوان بجمال رحمان و دور سینههایت موهای خوشبویت را آویزان کن تا بر عالمین ارزانی داری بوی خوش پروردگار منانت را. مبادا سینههای[45] صیقلی را از ملاء ظهور پنهان کنی و زلفهای قدسی را از لحظات انس بپوشانی. سپس روبروی عرش وارد شو با موهای آویخته و زلف پریشان و روی سرخ و گونههای زینت شده و چشمهای سرمه زده و با نام بلند مرتبهی من بگیر با دستان حورایت جامهای سفید را ...»[46]
ص 603
لوح آخری که دراینجا ذکر میکنیم لوحی است که در جلد چهارم آثار قلم اعلی چاپ 125 بدیع موجود بوده و در چاپهای بعدی از این کتاب حذف شده است. البته با خواندن این لوح معلوم میشود چرا حضرات بهایی اقدام به حذف این لوح کردهاند. ظاهرا بهاءالله که در لوح قبلی از حوری درخواست میکند سینههایش را از او نپوشاند، این دفعه خود دست به کار میشود:
«سپس پایین آمد و نزدیک شد و آمد تا اینکه در برابرم ایستاد. من در لطایف خلقت و بدایع خُلقش متحیر بودم. درون خود ولهی یافتم به خاطر شوق و جذبهای که از دوستی او داشتم. پس دستم را بلند کردم و پایین مقنعهاش را از روی کتفهایش برداشتم. موهای او را یافتم که موج مانند و مجعّد بر روی کمرش پخش شده بودند و حلقه حلقه تا نزدیک (کف) پایش آویزان بودند ... یک بار او را به صورت آتشی دیدم که در درخت الهی روشن شده بود ... پس وقتی با تمام وجود توجه کردم، صدای خداوند بلند مرتبهی ابهی را از نغمهها و اسم خداوند علی اعلی را از ترنمش شنیدم. در این هنگام مجذوب، حیران، و مست شدم از بدایع لحنش، پس دستم را دوباره بالا بردم وسینهای از سینههایش را که پشت لباسش مستور بود برهنه کردم و در این هنگام آسمان ها از تلألؤ نورش روشن شد ...»[47]
ص 604
تصویری از لوح برهنه شدن سینه ی حوری توسط بهاءالله
با وجود چنین توصیفاتی مشخص میشود چرا بهاءالله و عبدالبهاء اصرار دارند روح القدس برای آنان منشاء حیات ابدی است.
توجه به این نکته ضروری است که طبق بیانات عبدالبهاء چنین توصیفات و مکاشفههایی تمثیل نیستند؛ بلکه به صورت عینی و در عالم بیداری رخ دادهاند:
«کشفیات روحانیه بر دو قسم است یک قسم رؤیای انبیاست و اکتشافات روحانیه اصفیا و رؤیای انبیا خواب نیست بلکه اکتشافات روحانیست و این حقیقت دارد میفرماید که شخصی را در چنین صورتی دیدم و چنین گفتم و چنان جواب داد این رؤیا در عالم بیداری است نه خواب بلکه اکتشافات روحانیست که بعنوان رؤیا میفرماید.»[48]
صص 605 و 606
با وجود عبارات این چنینی در الواح عربی بهاءالله، معلوم می شود چرا شوقی از ترجمه الواح عربی بهاءالله به فارسی وحشت داشته و اجازه ترجمه آن ها را نداده؛ تا آنجا که حتی مقدسترین کتابشان، یعنی اقدس، تا کنون به فارسی ترجمه نشده است.[49] ظاهرا بهاءالله دستور داده بود لوح اخیر که به لوح حوری معروف است نابود شود اما با التماسهای کاتبش از این امر منصرف میشود.[50] اما این تنها لوحی نیست که بهاءالله دستور نابودی آن را داده است:
«نبیل از قول میرزا آقاجان که در آن اوقات کاتب وحی بوده مینویسد «صدها هزار بیت که از سماء مشیت ربّ البینات نازل و اغلب بخطّ مبارک تحریر یافته بودحسب الامر در شطّ زوراء ریخته شد و محوگردید.» میرزا آقاجان میگویدچون حضرت بهاءالله مشاهده میفرمودند که این عبد در اجرای دستورمبارک در ریختن آثار در شطّ دچار تردّد و تحیرم موکّداً فرمودند «بریزدر این احیان احدی لایق اصغاء این نغمات نه» (ترجمه). و این کیفیتمخصوص یکبار و دوبار نبود بلکه بکرّات و مرّات امر بریختن او راق درشطّ میفرمودند.»[51]
معلوم نیست در این الواح دور ریخته شده، بهاءالله چه چیزهای دیگری از حوری نقل کرده بوده که کاتب او راضی شده آنها نابود شوند. البته توجیهاتی که برای نابودی صدها هزار بیت آورده می شود نیز منحصر بفرد هستند: «احدی لایق اصغاء این نغمات نه» یعنی: کسی لیاقت شنیدن این نغمهها را ندارد. اگر کسی لیاقت شنیدن این نغمه را ندارد پس چه عقل و منطقی حکم میکند که صدها هزار قطعه از آن نوشته شوند و فورا به آب ریخته شوند؟! کدام پیامبر الهی دستور به نابودی آموزههای خود میدهد؟ کجا سابقه داشته یک پیامبر صدها صفحه از آسمان، وحی و نوشتهجات نازل کند و سپس آنها را در آب بریزد:
« در طی دوسال اوّل مراجعت مبارک [از کوههای سلیمانیه] در هر شبانه روز معادل تمام قرآن از لسان قدم آیات و الواح نازل میگردید که سواد نمی شد و آنچه که بخطّ مبارک تحریر میگشت و یا در حین نزول امر بکتابت میفرمودند از لحاظ وسعت مطالب و تنوّع مسائل و عظمت بیان غیر قابل تصوّر بود.»[52]
برخی پژوهشگران عقیدهی راسخ دارند که نوشتههایی که بهاءالله نابود میکرده، سیاه مشق و تمرینهای او برای نوشتن الواح بوده و در نهایت نسخهی نهایی را نگهداری و نسخههای تمرینی را به آب میانداخته است.
نوشتههای بهاءالله شباهت ویژهای به سخنان پیامبران ندارد. بلکه بیشتر شبیه نوشتهجات عرفا و صوفی مسلکهاست. البته این عجیب نیست زیرا او دو سال در کردستان به عنوان یک صوفی زندگی میکرده و به گفتهی خواهرش مدتها در تهران با عرفا و دراویش حشر و نشر داشته است.[53]
******
ص 607
باری! جهان بشری قطعا به نفثات روح القدس محتاج است. پس چه نیکوست همگان دست نیاز به سوی خداوند رحمان و هدایتگر حقیقی و زندهاَش در این عصر – یعنی حضرت مهدی، آخرین جانشین رسول خاتم - برداریم و از ایشان هدایت و حقیقت طلب کنیم.
بیاییم پیش از پایان یافتن فرصت کوتاهمان در دنیا به این توصیه عمل کنیم، به این هدایتگر آسمانی مراجعه نماییم و با این کار، خود صحّت وجود دلیل و راهنمای زندهی خدا در زمین را دریابیم. بیاییم توجه و مراجعه به او را فرهنگی نهادینه شده سازیم و از او هدایت طلب کنیم، آنگاه دست دیگر گمگشتگان طریق هدایت را بگیریم و به آن حجت زندهی خدا در زمین راهنمایی نماییم.
امروز سعادت ابدی را در آغوش کشیم که فردا دیر است.
والسّلام علی من اتّبع الهدی
سلام خدا بر هر حقیقت جوی تابع هدایت
[1]- نفثات به معنی الهام است و مراد از نفثات روح القدس، دین است. گاهی به جای نفثات، از عبارت نفخات به معنی دمیدن استفاده میگردد که باز هم منظور از نفخات روح القدس، دین است.
[2]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص150-151.
[3]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، خطابه در مجمع عمومی نیویورک ١٦ جون ١٩١٢ اوّل رجب ١٣٣٠، ص 151.
[4]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، صص 108-109.
[5]- پیام بیتالعدل بهاییان، مورخ اسفند ماه 1344.
[6]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 283 (به نقل از مفاوضات عبدالبهاء).
[7]- عبدالبهاء، خطابات، صص282-283 (به نقل از مفاوضات عبدالبهاء).
[8]- «إِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»: قرآن کریم. سورهی رعد، آیهی 7.
[9]- «أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللّهِ ع إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ ص الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌ الْهَادِی یا أَبَا مُحَمّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیوْمَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا زَالَ مِنْكُمْ هَادٍ بَعْدَ هَادٍ حَتّى دُفِعَتْ إِلَیكَ فَقَالَ رَحِمَكَ اللّهُ یا أَبَا مُحَمّدٍ لَوْ كَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیه عَلَى رَجُلٍ ثُمّ مَاتَ ذَلِكَ الرّجُلُ مَاتَتِ الْآیه مَاتَ الْكِتَابُ وَ لَكِنّهُ حَیٌ یجْرِی فِیمَنْ بَقِی كَمَا جَرَى فِیمَنْ مَضَى» یعنی: «ابى بصیر روایت مىكند كه: به امام صادق (ع) عرض كردم معناى آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» چیست؟ فرمود: رسول خدا (ص) در تفسیر آن فرموده: من منذرم، و على هادى است، حال به نظر تو اى ابا محمد! آیا در امروز هادى و هدایتگرى وجود دارد؟ عرض كردم: فدایت شوم، همواره از شما هادیانى یكى پس از دیگرى وجود داشته تا نوبت به شخص شما رسیده. فرمود خدا رحمت كند تو را اى ابا محمد، اگر این چنین بود كه وقتى آیهاى كه در حق مردى (امامى) نازل شده با مردن آن مرد مىمرد، قرآن مىمرد ولى قرآن كریم در بازماندگان جارى است چنانچه در گذشتگان جارى بود»: کلینی، اصول کافی، ج 1، (باب ان الائمه هم الهداه)، ح3، ص 192.
[10]- «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ»: قرآن کریم. سورهی روم، آیهی 30.
[11]- «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاه الدُّنْیا مِنَ الْآَخِرَهفَمَا مَتَاعُ الْحَیاه الدُّنْیا فِی الْآَخِره إِلَّا قَلِیلٌ»: قرآن کریم. سورهی توبه، آیهی 38.
[12]- « َفَرِحُواْ بِالْحَیاه الدُّنْیا وَمَا الْحَیاه الدُّنْیا فِی الآخِرَه إِلاَّ مَتَاعٌ»: قرآن کریم، سورهی رعد، آیهی 26.
[13]- «وَ لَبِئْسَ المَتْجرُ أَنْترى الدُّنیا لِنَفْسِكَ ثَمَناً»: سید رضی، نهج البلاغه، خطبهی 32، ص 75.
[14]- انجیل یوحنا، باب 3، بند 3.
[15]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 334.
[16]- انجیل یوحنا، باب 3، بند 6.
[17]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، خطابه در مجمع عمومی نیویورک ١٦ جون ١٩١٢ اوّل رجب ١٣٣٠، ص 151.
[18]- کاب، آرامش برای جهان پر آشوب، ص 83.
[19]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص190.
[20]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 332.
[21]- کاب، آرامش برای جهان پر آشوب، ص 86 (به نقل از عبدالبهاء).
[22]- در قرآن کریم در خصوص حضرت محمد (ص) آمده است: «ما کانَ مُحَمَّدً أبا أحَدٍ مِن رِجالِکُم ولکِن رَسُولَالله وَ خاتَمَ النَّبیینَ» (سورهی احزاب، آیهی 40) یعنی: «محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستادهی خدا و پایاندهندهی پیغمبران است.» این آیه و بسیاری از آیات و روایات دیگر به وضوح به ختم نبوت اشاره کرده و اعلام نموده پس از حضرت محمد (ص)، دیگر پیامبری نخواهد بود و ایشان خاتم النبیین هستند.
[23]- «و نفسی الحق قد انتهت الظهورات الی هذا الظهور الاعظم و من یدعی بعده انه کذاب مفتر»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 327. مقصود ازظهور اعظم، آمدن خود بهاءالله است.
[24]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص163-164 (به نقل از عبدالبهاء).
[25]- عبدالبهاء میگوید تمام انسانها گوسفندان خدا هستند: «جمیع بشر خلق یک خداوندند و جمیع اغنام در ظلّ یک چوپان و یک چوپان کلّ را اداره میکند. پس باید گوسفندان الهی با یکدیگر در کمال الفت باشند اگر یکی جدا شود او را بیاورند و همراه نمایند»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 44 (به نقل از عبدالبهاء)؛ و«جمیع خلق، اغنام الهی (گوسفندان خدایی) و خدا شبان مهربان، به جمیع اغنام (گوسفندان)، رأفت كبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 67.
[26]- «من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنةکاملة انّه کذّاب مفترٍ»: بهاءالله، اقدس، بند 37، صص 33 و 34.
[27]- اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 1، صص 320 و 321.
[28]- «کَوْر» (بر وزن دَوْر)به دورهی ظل بهاءالله میگویند. شوقی تلاش نموده تا در معنای «کَوْر» ، تعاریفی را ارائه دهد که هم با این تعلیم و هم با بحث خاتمیت دچار تضاد نشود ولی عملا موفق نشده است.
[29]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، صص 68-76.
[30]- «من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنةکاملة انّه کذّاب مفترٍ» یعنی: هر کس ادعای امری (ادعای نبوت جدید) را، پیش از اتمام هزار سال کامل، مدعی شود، دروغگو و افترا زننده است: بهاءالله، اقدس، بند 37، صص 33 و 34.
[31]- «اما آیهی مبارکه من یدعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة ... بدایت این الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است»: اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 1، ص 320.
[32]- «چه که این کور را امتداد عظیم است و این دور را فصحت و وسعت و استمرار سرمدی ابدی ... لهذا امتدادش بسیار اقلا پانصد هزار سال»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، صص 68-76.
[33]- «تا آثار صحف و تعالیم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود، نه بروزی و نه صدوری»: اشراق خاوری، رحیق مختوم،ج 1، ص 320.
[34]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 332.
[35]- بهاءالله، اشراقات و چند لوح دیگر، ص 79.
[36]- «متجاوزین از اوامر و قوانین بیت عدل عمومی مظهر نفاق و در جرگه معرضین از درگاه الهی محسوبند»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، ص 218.
[37]- شوقی، ندا به اهل عالم، صص 7-8.
[38]- مبحث بیتالعدل و مصونیت اعضای آن از گناه و خطا در دفتر هفتم - «بیتالعدل عمومی و محکمه ی کبری» - به تفصیل بیان گردیده است.
[39]- شوقی، دور بهایی، صص 79-80.
[40]- بهاءالله، اقدس، بند 37، صص33-34.
[41]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 76.
[42]- اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 1، صص 320-321.
[43]- بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 327.
[44]- «انّا کنّا مستویاً علی العرش دخلت ورقة نورآء لابسة ثیاباً رفیعة بیضآء اصبحت کالبدر الطّالع من افق السّمآء. تعالی اللّه موجدها لم تر عین بمثلها. لمّا حلّت اللّثام اشرقت السّموات و الارض کأَنّ کینونة القدم تجلّت علیها بانوارها تعالی اللّه موجدها لم ترعین بمثلها. و هی تبسّم و تمیل کغصن البان فی منظر الرّحمن. تعالی مظهرها لم تر عین بمثلها. ثمّ سارت و طافت من غیر قصدٍ و ارادة من عندها کأَنّ ابرة العشق انجذبت من مغناطیس الجمال المشرق امام وجهها. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. تمشی و الجلال یخدمها و ملکوت الجمال یهلّل ورآئها من بدیع حسنها و دلالها و اعتدال ارکانها. تعالی موجدها لم ترعین بمثلها. ثمّ وجدنا الشّعرات السّودآء علی طول عنقها البیضآء کأَنّ اللّیل و النّهار اعتنقا فی هذا المقرّ الابهی و المقصد الأَقصی. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. لمّا تفرّسنا فی وجهها وجدنا النّقطة المستورة تحت حجاب الواحدیّه مشرقة من افق جبینها کأَنّ بها فصّلت الواح محبّة الرّحمن فی الأمکان و دفاتر العشّاق فی الافاق. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. و حکّت عن تلک النّقطة نقطة اخری فوق ثدیها الایمن. تعالی مولی السّرّ و العلن. الّذی خلقها لم تر عین بمثلها. و قام هیکل اللّه یمشی و تمشی ورآئه سامعة متحرّکة منجذبة من آایات ربّها. تبارک الّذی خلقها لم تر عین بمثلها. ثمّ ازدادت سروراً و فرحاً و شوقاً الی ان تغیّرت و انصعقت فلمّا افاقت تقرّبت و قالت نفسی لسجنک الفدآء یا سرّ الغیب فی ملکوت الانشآء. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. و کانت تنظر الی مشرق العرش کمن بات فی سکر و حیرة الی ان وضعت یدها حول عنق ربّها و ضمّته الیها فلمّا تقرّبت تقرّبنا وجدنا منها ما نزّل فی الصّحیفة المخزونة الحمرآء من قلمی الأَعلی. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. ثمّ مالت براسها و اتّکأَت بوجهها علی اصبعیها کأَنّ الهلال اقترن بالبدر التّمام. تعالی موجدها لم تر عین بمثلها. عند ذلک صاحت و قالت کلّ الوجود لبلآئک الفدآء یا سلطان الارض و السّمآء...»:بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 11، صص 171-172.
[45]- عبارتی که بهاءالله برای سینه ذکر میکند «ترائب» است که به معنی استخوانهای سینه است و مجازا به معنی سینه میآید (لغتنامه دهخدا). در هر صورت، چه معنی حقیقی چه معنی مجازی را در نظر بگیریم بهاءالله از حوری میخواهد قسمتی از بدن خود را نپوشاند که با عدم پوشاندن آن سینهها آشکار خواهند شد!
[46]- «یا قلم فاخبر حوریة الفردوس قل تاللّه الحقّ الیوم یومک فاظهرى کیف تشآء ثمّ البسى استبرق الاسماء و سندس البیضاء کیف تریدین. ثمّ اخرجى عن غرف البقاء کالشّمس المشرق عن جبین البهاء ثمّ انزلی عن مکمن الاعلى و قفى بین الارض و السماء ثمّ اکشفى برقع السّتر من وجهک الحورا لعلّ بذلک تنشقّ حجبات الاکبر عن وجه هؤلاء ... اطلعى عن افق الرّضوان بجمال الرّحمن و علّقى حول ثدییک من جعدک الرّیحان لتهبّ علی العالمین نفحات ربّک المنّان ایاک ان تسترى ترائب المصقول عن ملأ الظّهور و غلالة القدس عن لحظات الانس ثمّ ادخلی تلقاء العرش معلّقة الشّعر مرمولة الفرع محمّرة الوجه مزینة الخدّ مکحولة العین و خذى باسمى الاعلی کاؤب البیضاء على کفّک الحوراء»:بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 11، صص 575-576.
[47]- «ثمّ بعد ذلک نزلت و تقرّبت و جائت حتّى وقفت تلقائى و کنت متحیراً فى لطائف خَلقها و بدایع خُلقها و وجدت فى نفسى ولهاً من شوقها و جذبةً من حبّها رفعتُ یدى الیها و کشفتُ ذیل القناع عن کتفها وجدت شعارها مرمولةً مرغولةً مجعّدةً علی ظهرها محلّقةً معلّقةً حتّى بلغت الی قرب رجلها ... مره وجدتها نارا اوقدت فی شجره الالهیه ... فلمّا توجّهت بتمام کینونتى سمعت ذکر اللّه العلىّ الابهى من نغماتها و اسم اللّه العلىّ الاعلی من ترنّماتها. حینئذٍ صرت مجذوباً موّلهاً سکراناً من بدایع لحنها رفعت یدى مرّةً اخرى و کشفت ثدیاً من ثدییها الّذى کان مستورا خلف قمیصها. اذاً اشرقت السّموات من تلئلاء نوره...»:بهاءالله، آثار قلم اعلی. تهران: موسسهی ملی مطبوعات امری، 125 بدیع. ج 4، صص 383-384
-[48] عبدالبهاء، مفاوضات، ص 190.
[49]- “Regarding his instruction to the N.S.A. of Iran to the effect that Bahá'u'lláh's writings in Arabic should not be translated into Persian; this applies to the translation of the revealed words into Persian only. Your Assembly, therefore, may proceed with its plan for the rendering of the Tablet of Ahmad, the three daily obligatory prayers and other Tablets, into Urdu,” Shoghi Effendi, Dawn of a new day (Bahá’í Publishing Trust of India, n.d.), p. 85.
یعنی: «در رابطه با دستور او (یعنی شوقی افندی) به محفل ملی ایران مبنی بر اینکه آثار عربی بهاءالله نباید به فارسی ترجمه شوند، این دستور صرفا مخصوص ترجمه آثار نازل شده (از عربی) به زبان فارسی است. لذا، محفل شما می تواند به برنامه خود برای ترجمه لوح احمد، سه نماز واجب روزانه، و دیگر الواح به زبان اردو ادامه دهد.»
[50]- این ادعا توسط پروفسور والبریج از دانشگاه اندیانا آمریکا در مقالهی زیر مطرح شده است:
“Erotic Imagery in the Allegorical Writings of Baha’u’llah”: http://bahai-library.com/walbridge_erotic_allegory (retrieved 2/8/2014).
[51]- شوقی، قرن بدیع، صص 284-285.
[52]- شوقی، قرن بدیع، ص 284.
[53]- «جناب میرزای ابوی که از بدایت عمر که به حد بلوغ رسید بواسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب، اشتغال بدرس و اهتمام بمشق داشته آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمیگذاشتند. پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت، بعلم و حکمت و مطالب عرفان مایل گردیده که بفواید این دو نائل آیند. چنانکه اغلب روز و شب ایشان معاشرت حکمای ذیشأن و مجالست عرفاء و درویشان مشغول بود. وقتی صور اسرافیل ظهور دمیده شد، ایشان مردی بودند که اکثر کلمات و عبارات عرفاء و حکما را دیده و اغلب علائم آثار ظهور را شنیده و فهمیده تا اینکه امر الهی کالشمس فی رابعه النهار آشکار شد ... بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه ی شیخ طبرسی همواره شبانه روز بمعاشرت بزرگان دین و اصحاب عرفان و یقین اوقاترا مصروف داشته و همیشه بذر خیال ریاست و هوای سلطنت در اراضی دماغ و دل می کاشتند»: عزّیه خانم، شاه سلطان. تنبیه النائمین، صص 5-6.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دوازدهم: جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است: دیدگاه های سه گانه صص 583-607
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دوازدهم: جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است: بخوانیم و بیاندیشیم صص 608-612
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم یازدهم: صلح عمومی و تحریم جنگ: بخوانیم و بیاندیشیم صص 574-582
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،