شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم هفتم: بیتالعدل و محکمهی کبری: دیدگاه های دوم و سوم: آیا سران بهایی به این تعلیم عمل نموده اند؟ آیا این تعلیم، منطقی است؟ صص 393-410
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
ص 393
و
آیا سران بهایی به این تعلیم عمل نموده اند؟
آیا این تعلیم، منطقی است؟
آیا ابعاد مختلف این تعلیم توسط بهاییان، رعایت میگردد؟ آیا اصولا راهکارهای ارائه شده برای تحقق صلح و داوری عمومی توسط بهاییان، منطقی است؟
1- حل مشکلات ملتها یا دولتها؟
اگر مقصود بهاییان از عبارت «تشکیل مجمعی ازنمایندگان سراسر دنیا به منظور حل مسائل جهانی» مجمعی شبیه سازمان ملل کنونی است، باید گفت چنین سازمانی الزاماً نمیتواندبرای ملتها باشد؛ چرا که نمایندگان آن از سوی دولتها برگزیده میشوند.
در واقع، این سازمان و نظایر آن، بیشتر برای حل مناقشات دولتها با یکدیگر است. از آنجا که لزوما دولتها منتخب ملتها نیستند، این امر با رسالت ادیان الهی که بایدمتکفل امور ملتها باشند، در تضاد است. اینکه به جای حل مسائل مردم، مشکلات دولتها حل شود و نهایتا هم به نفع دولت قدرتمندتر حکم صادر گردد، عقلانی نیست.
ضمناً، مگر پس از تأسیس سازمان ملل تاکنون، جهان چند دقیقه رنگ صلح را بـه خـود دیـده است که حـال محکمهی جدیـدی با همـان شیـوه و سیـاق به راه اندازیم؟ حقیقت این است که سیستمهای پیشنهادی بهاءالله و عبدالبهاء در عمل فاقد کارایی لازم هستند و مردودند.
ص 394
2- جدایی دین از سیاست
عبدالبهاء معتقد است یک حکومت باید مافوق حکومتهای دیگر جهان را اداره کند. وی میگوید:
«در تشكیل اتحادیه آینده ملل یك نوع حكومت مافوق حكومتها باید تدریجاً به وجود آید كه دارای تأسیسات و تشكیلات و سیعه است.»[1]
اکنون این سؤال پیش میآید که حکومت مذکور توسط چه کسانی باید ایجاد و اداره گردد؟ توسط بهاییان؟ شوقی دربارهی آیندهی جهان، ادعا میکند بالاخره تمامی عالم را حکومت و سلطنت بهاییان فرا میگیرد. وی میگوید:
«سرانجامش حلول دوره ذهبی هزار ساله یعنی یومی که سلطنتهای عالم به سلطنت الهیه که سلطنت حضرت بهاءالله است مبدّل گردد.»[2]
مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که بهاییان دین را از سیاست جدا میدانند و به هیچ وجه اجازهی پرداختن به امور سیاسی را ندارند. رهنمونهای بهاءالله و پسرش دربارهی عدم دخالت در سیاست به صورت زیر خلاصه میشوند:
- بهاییان به هیچ وجه اجازهی دخالت در امور سیاسی - چه آن امور درست باشند چه غلط - و حق اعتراض به حکومت را ندارند.
- بهاییان حق هیچ گونه صحبت کردن از امور سیاسی و حتی اجازهی رد و بدل کردن یک حرف سیاسی بین خودشان و به صورت خصوصی را ندارند.
ص 395
- اگر یک شخص بهایی بخواهد دربارهی سیاست صحبت کند باید دیگر بهاییان مانع او شوند.
- تنها کاری که بهاییان اجازهی انجام آن در رابطه با امور سیاسی دارند دعا کردن است.
- صحبت از سیاست میان بهاییان حتی به صورت خصوصی مساوی است با خارج شدن از مسلک بهایی.
سخنان عبدالبهاء به خوبی این موضوع را نشان میدهند:
«احبّای الهی را کاری باختلاف و اتّفاق اولیای امور نه ابداً چنین اذکار را حتّی بر زبان نباید برانند. تکلیف احبّای الهی اطاعت اوامر و احکام اعلیحضرت پادشاهی است آنچه امر فرماید اطاعت کنند و همچنین کمال تمکین و انقیاد بجمیع اولیای امور داشته باشند. ولی در بین آنان اگر برودتی حاصل چه تعلّق باحبّای الهی دارد «حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس. مقصود» این است که احبّاء نباید کلمهای از امور سیاسی بر زبان رانند زیرا تعلّق بایشان ندارد بلکه بامور و خدمات خویش مشغول شوند و بس. در فکر آن باشند که بخدا نزدیک شوند و برضای الهی قیام نمایند و سبب راحت و آسایش و سرور و شادمانی عالم انسانی گردند و هر نفسی بخواهد در نزد احبّاء ذکری از امور حکومت و دولت نماید که فلان چنین گفته و فلان چنین کرده آن شخص که از احبّای الهی است باید در جواب گوید ما را تعلّق باین امور نه ما رعیت شهریاری هستیم و در تحت حمایت اعلیحضرت پادشاهی. صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند و بس .... علی الخصوص که بنصّ قاطع الهی ممنوع از مداخله و محاوره در امور حکومتیم. شما اینمطلب را بجمیع احبّاء تفهیم و توضیح نمائید... بکلّی اینگونه امور مباین رضای ربّ غفور است.»[3]
ص 396
«نفسی از احبّاء اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند اوّل بهتر است که نسبت خود را از این امر قطع نماید و جمیع بدانند که تعلّق باین امر ندارد خود میداند.» [4]
«میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کسی در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید همین برهان کافیست که بهائی نیست دلیل دیگر نمیخواهد.» [5]
«ابداً در مجلس شور از امور سیاسیه دم نزنند بلکه جمیع مذاکرات در مصالح کلیه و جزئیه اصلاح احوال و تحسین اخلاق و تربیت اطفال و محافظه عموم از جمیع جهات باشند. و اگر چنانچه نفسی بخواهد کلمهای از تصرّفات حکومت و اعتراضی بر اولیای امور نماید دیگران موافقت ننمایند زیرا امرالله را قطعیاً تعلّق بامور سیاسیه نبوده و نیست. امور سیاسیه راجع باولیای امور است چه تعلّقی بنفوسی دارد که باید در تنظیم حال و اخلاق و تشویق بر کمالات کوشند. باری هیچ نفسی نباید که از تکلیف خود خارج شود.»[6]
«خامساً منع عموم از آنچه سبب فتنه و فساد و عدم مداخله در امور سیاسیه بالکلّیه و عدم مکالمه در این خصوص ولو بشقّ شفه و دلالت بر تمکین در جمیع احوال و سکون و محبّت و دوستی با عموم.» [7]
این قوانین و دستورات، آن قدر دور از واقعیت و افراطی هستند که شوقی مجبور شد آنها را دستکاری کند و نسخهی جدیدی از آن به بهاییان ارائه دهد. در نسخهی جدید شوقی، به بهاییان در امور سیاسی آزادی عمل قابل توجهی داده شده تا آنجا که اجازه دارند در رای گیریهای سیاسی شرکت کنند البته به شرطی که وارد دعواهای حزبی نشوند:
ص 397
«هیچ رأیی که در صندوق انداخته میشود و هیچ سمتی که توسط یک بهایی پذیرفته میشود به این معنی نیست که او حتما باید با تمامی برنامههای یک حزب موافق باشد. هیچ بهایی را نمیتوان [عضو یکی از احزاب] جمهوری خواه یا دموکرات در نظر گرفت. او بالاتر از هر چیز دیگر باید طرفدار اصول بیان شده توسط بهاءالله باشد که من مطمئن هستم برنامهی هیچ حزب سیاسی به صورت کامل با آن هماهنگ نیست.»[8]
«با توجه به غیر سیاسی بودن آئین (بهایی) ... احباء میتوانند در رای گیری شرکت کنند به شرطی که خود را به عنوان طرفدار یک حزب یا دیگری معرفی نکنند. ورود به حوزهی سیاستبازی حزبی مسلما به منافع آئین (بهایی) ضربه میزند و موجب ضرر میشود.»[9]
دستورات فوق الذکر - مخصوصا در محافل غربی - به عنوان الگوی سیاسی بهاییان شناخته میشوند در صورتی که این رویه در تضاد کامل با دستورات عبدالبهاء و بهاءالله هستند و تقریبا هیچ کدام از متون اصلی بهاییت در این رابطه به مخاطب غربی ارائه نمیشوند.
در هر حال معلوم نیست وقتی هدف و غایت بهاییان، بهایی شدن کل دنیاست، و از طرفی بهاییان حق دخالت در امور سیاسی را ندارند، چه کسانی متولّی این حکومت جهانی خواهند شد.
ص 398
3- عصمت بیتالعدل
اگر دینی الهی باشد، قطعا تشریع احکامش باید توسط منبعی الهی و متصل به وحی صورت گیرد. در بهاییت، وظیفهی تشریع احکام و قوانین، به عهدهی بیتالعدل است. بهاییان معتقدند آنچه بیتالعدل به آن حکم کند، قطعا همان چیزی است که اراده ی خداست و اعضای بیتالعدل همگی به الهامات غیب مجهّزند. در واقع بهاییان معتقدند تصمیمات گروهیِ عدهای از افراد خطاپذیر که خود توسط گروهِ خطاپذیر دیگری انتخاب شدهاند خالی از خطا خواهد بود:
«امور ملت معلق است به رجال بیت عدل الاهی ... چون كه هر روز را امری و هر حین را حكمتی مقتضی. لذا امور به بیت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند، معمول دارند. نفوسی كه لوجه الله بر خدمت امر قیام نمایند، ایشان ملهماند به الهامات غیبی الاهی. بر كل اطاعت لازم. امور سیاسیهی كل راجع است به بیت عدل و عبادات بما انزل الله فی الكتاب.»[10]
ص 399
از آنجا که اعضـای بیتالعدل، از طریق انتخـابات و رأی گیری از میـان انسان های معمولی انتخاب میشوند[11] و نه به واسطهی وحی الهی، این سؤال پیش میآید که کدام دلیل عقلانی و منطقی میتواند توجیه عصمت این اعضا باشد که توسط مردان عادی و از بین همانها انتخاب شدهاند؟
البته پاسخ این سوال نیز با درایت تمام (!) از سوی عبدالبهاء داده شده است که:
«مثلاً بیتالعدل عمومی اگر به شرایط لازمه، یعنی انتخاب جمیع ملت، تشكیل شود، آن عدل در تحت عصمت و حمایت حق است آنچه منصوص كتاب نه و بیتالعدل به اتفاق آراء یا اكثریت در آن قراری دهد، آن قرار و حكم محفوظ از خطاست حال اعضای بیت عدل را فرداً فرد عصمت ذاتی نه و لكن هیأت بیت عدل در تحت حمایت و عصمت حق است.»[12]
اگر بیتالعدل عمومی با رای مردم تشکیل شود دارای عصمت خواهد بود و مورد حمایت خداست. آنچه در کتاب نیامده ولی بیتالعدل با توافق آراء و یا با اکثریت رأی اعضایش تصویب میکند مصون از خطا و معصوم است. البته اعضای بیتالعدل به صورت فردی معصوم نیستند ولی جمع ایشان تحت حمایت و عصمت حق هستند.
ص 400
بهتر است احباءالله خود دربارهی عقلانی بودن این حکم، قضاوت کنند. چگونه از مجموعهی نُه نفری انسانهای غیر معصوم و بعضا خطاكار،[13] همیشه اكثریتشان معصوم و مصون از خطا باشند؟
پاسخ بهاییان این است که، وقتی این نه نفر جمع میشوند -طبق گفتهی عبدالبهاء - خدا آنها را حفظ خواهد کرد. اما این پاسخ قابل قبول نیست. به اعتراف شوقی این امکان وجود دارد که بیتالعدل، حکمی اشتباه صادر کند. اگر بیتالعدل، مصون از خطا میبود، شوقی نمیگفت در صورتی که دستورات صادره توسط بیتالعدل اشتباه بود، ولیّ امرالله باید مانع تشریع چنین حکمی گردد.[14] البته، شاید جملهی شوقی بدین معنی است که بیت العدل تنها با حضور ولیّ امرالله معصوم است. یعنی ولیّ امر توان تشخیص اشتباه این گروه نه نفره را دارد و به آنها تذکر میدهد تا اصلاح کنند. حتی اگر چنین امری مدّ نظر شوقی بوده، باز هم بیت العدل خطاپذیر است زیرا عامل عصمت آن - یعنی ولیّ امرالله - با مرگ شوقی برای همیشه از میان رفت.
4- مشروعیت بیتالعدل به شرط وجود ولیّ امرالله
عبدالبهاء در وصیتنامه اش به تمامی بهاییان امر میکند بعد از او گوش به فرمان شوقی افندی و اولیاء امر دیگر از نسل شوقی (بكراً بعد بكر) باشند. به عقیده ی او عدم اطاعت از این دستور، سبب متلاشی شدن بهاییت و بروز تفرقه است. وی میگوید:
صص 401-402
«ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدرهی مباركه و ایادی امرالله و احبای جمال ابهی توجه به ... شوقی افندی نمایند؛ زیرا آیتالله و غصن ممتاز ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباءالله است و مبین آیات الله و من بعده بكراً بعد بكر ... اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود، مخالفت به حـق كـرده و سبب تشتیت امرالله شود و علت تفریق كلمهالله گـردد و مظهری از مظـاهر نقض شود.»[15]
بنابر دستور بهاءالله و عبدالبهاء، بیتالعدل اعظم، تنها تحت ریاست ولیّ امرالله مشروعیت دارد. عبدالبهاء، حفظ بهاییت را در گرو وجود ولیّ امرالله میبیند و به همگان حتی اعضای بیتالعدل، دستور تمکین از ولیّ امر را میدهد. وی میگوید:
«حصن متین امر اللّه به اطاعت من هو ولی امر اللّه محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امر اللّه باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولی امر اللّه داشته باشند.»[16]
در واقع، ولیّ امرالله عضو دائمی و عزل نشدنی بیتالعدل است.[17] همهی بهاییان حتی اعضای بیتالعدل باید از او اطاعت کنند و حکم او بر تمامی آرا و نظرات اعضای بیتالعدل، ارجح است. از جملهی اختیارات ولیّ امرالله، اخراج اعضای خاطی بیتالعدل است. عبدالبهاء میگوید:
«ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل و اگر در اجتماعات بالذات حاصل نشود، نائب و وكیلی تعیین فرماید و اگر چنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتكاب نماید كه در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امرالله صلاحیت اخراج او دارد. بعد ملت شخص دیگر انتخاب نماید. و حقوق الله راجع به ولی امرالله است تا در نشر نفحات الله. و ارتفاع كلمه الله و اعمال خیریه و منافع عمومیه صرف گردد.»[18]
با اینکه وظیفهی تشریع احکام جدید، بر عهدهی بیتالعدل است، به شدت تاکید شده این احکام زمانی مشروعیت خواهند داشت که ولیّ امرالله، آنها را مغایر با احکام بهایی نداند. در این رابطه شوقی چنین میگوید:
«ولیّ امر رئیس لاینعزل این مجلس فخیم است ... هر گاه تصمیمی را وجداناً مباین با روح آیات منزله تشخیص دهد، باید ابرام و تأكید در تجدید نظر آن نماید.»[19]
بالاخره اگر فرامین صادره از بیتالعدل، مصون از خطا هستند، پس چرا وظیفهی ولیّ امرالله، تطبیق فرامین صادره با نصوص است؟ و چرا ولیّ امرالله می تواند فرامین بیتالعدل را بی اعتبار بداند؟ و اگر بنا بر گفتهی عبدالبهاء و شوقی، عصمت بیتالعدل بر پایهی وجود ولیّ امرالله محقق میگردد، پس معصومیت بیتالعدل فعلی که ولیّ امر ندارد، چه میشود؟ و چرا بهاییان اصرار دارند بیت العدل فعلی و بدون ولیّ امر مصون از خطاست؟
با توجه به موارد یاد شده، ولایت امرالله در نظام حقوقی بهاییت، اهمیت ویژهای دارد، به گونهای که سازمان تشریع را نیز تحت الشعاع قرار میدهد. بنابراین حذف ولیّ امرالله از این
ص 403
نظام، باعث ایجاد خدشهای جبران ناپذیر به تار و پود بهاییت میگردد. شوقی افندی ولایت امر را ركن اعظم نظم بدیع بهایی دانسته است و جدایی آن را از این نظم، سبب نابودی بهاییت میشمارد:
«این نظم بدیع كه از انظمه با طله سقیمه عالم ممتاز و در تاریخ ادیان فرید و بیمثیل و سابقه، بنیادش بر دو ركن ركین استوار؛ ركن اول و اعظم، ركن ولایت الاهیه كه مصدر تبیین است؛ و ركن ثانی، بیت عدل اعظم الاهی كه مرجع تشریع است. هم چنانكه در این نظم الاهی تفكیك بین احكام شارع امر و مبادی اساسیهاش كه مركز عهد و میثاق تبیین نموده، ممكن نه. انفصال ركنین نظم بدیع نیز از یكدیگر ممتنع و محال.»[20]
شوقی افندی، ولیّ امرالله را واسطهی فیض الهی و آگاه به آینده و عواقب امور معرفی میکند. او فقدان ولیّ امرالله را قطع هدایت میداند و میگوید:
«بدون این مؤسّسه (ولایت امرلله) وحدت امر اللّه در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه فیضی که بر عواقب امور در طی دهور احاطه دارد بالمرّه بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظائف تقنینیهء منتخبین ضروری است سلب شود.»[21]
عبدالبهاء در وصیتنامه اش میگوید بعد از شوقی افندی، مقام ولایت امرالله به فرزندان ذکور ارشد وی میرسد. اما اگر احیانا فرزند ارشدی، خلف نبود و لیاقت این مقام را نداشت، این شأن به یکی دیگر از فرزندانش تعلق میگیرد. به هر حال، ولیّ امر قبلی حتماً باید ولیّ امر بعد از خود را تعیین نماید (که لزوما هم باید از فرزندانش باشد)[22] تا پس از او بین بهاییان، اختلاف و شبههای پیش نیاید. متن وصیتنامهی وی چنین است:
ص 404
«و من بعده (یعنی بعد از شوقی) بكراً بعد بكر یعنی در سلاله او و فرع مقدس ... ای احبای الاهی، باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعود وی اختلاف حاصل نگردد ... اگر ولد بكر ولی امر اللّه مظهر ألولد سرّ ابیه نباشد یعنی از عنصر روحانی او نه و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را انتخاب نماید.»[23]
اما نه بهاءالله که پیامبر بهاییان محسوب میشود توانسته بود عقیم بودن شوقی را پیشبینی کند و نه جانشین او (عبدالبهاء).
شوقی فرزندی نداشت و کسی را هم به جانشینی خود تعیین نکرده بود، لذا پس از مرگش، بهاییان بدون ولیّ امرالله ماندند و به اختلاف افتادند. از سال 1336 شمسی که شوقی از دنیا رفت، بهاییت دیگر ولیّ امری ندارد و بیتالعدل نیز بنا بر عبارات صریح بهاءالله، عبدالبهاء، و شوقی که ارائه گردید، فاقد مشروعیت و اعتبار ندارد.
پس از فوت شوقی، برخی از بزرگان بهاییت به رهبری همسر شوقی افندی (روحیه ماكسول) کوشیدند تا به هر وسیلهی ممكن، شالودهی بهاییت را نگاه دارند. بدین جهت، در سال 1342 شمسی كنفرانسی در لندن تشكیل دادند و در آن كنفرانس، نه نفر را به عنوان اعضای بیتالعدل اعظم برگزیدند. بیتالعدل منتخب، در حیفای اسرائیل تشكیل شد و تاکنون نیز به فعالیتش ادامه میدهد.
لیكن به استناد مدارکی که به آنها اشاره شد، مجمع فعلی بههیچ وجه، مشروعیت و اعتبار ندارد. زیرا از داشتن رئیس دائمی و عضو برتر ممتاز و پشتیبانی سازمان تبیین محروم است و بدون ولیّ امرالله حق قانون گذاری در بهاییت را ندارد. برخی بهاییـان در پاسخ به این اشکـال میگویند که بیتالعـدل فعلی، وظیفهی ولیّ امر را نیز انجام میدهد و دیگر نیازی به وجود او نیست. لیكن، باید کلام زیر را از جانب جناب شوقی به آنها متذکر شد که:
ص 402
«هیچ یك از این دو نمیتواند به حدود مقدسهی دیگری تجاوز نماید و هرگز نیز تعدی نخواهد نمود هیچ یك در صدد تزئیف سلطه و اختیارات منصوصه مسلمه دیگری كه از طرف خداوند عنایت گشته است، بر نخواهد آمد.»[24]
شوقی میگوید هم وجود ولیّ امرالله ضروری است، هم وجود بیتالعدل؛ چراکه وظایفشان تکمیل کنندهی یکدیگر است:
«اختیارات و وظائفشان مکمّل یکدیگر است.»[25]
همچنین شوقی افندی اجازهی جدایی بیتالعدل از ولیّ امرالله را تحت هیچ شرایطی مجاز نمیداند و میگوید:
«انفصال ركنین نظم بدیع (ولایت امرالله و بیتالعدل) نیز از یكدیگر ممتنع و محال.»[26]
برخی دیگر از بهاییان میگویند در نصوص الواح وصایا پیرامون فرزندان حضرت شوقی، بداء حاصل شده است. در پاسخِ این توجیه باید گفت: بداء در مورد پیشبینی آینده استفاده میشود، نه حکم. در مورد حکم، از واژهی نسخ استفاده میشود.ضمنا، ادعای وقوع بداء در الواح وصایا، در حكم تأویل وصیتنامه و مخالف نصوص بهایی خواهد بود که بهاییان به شدت از آن منع گردیدهاند:
ص 406
«این كلمات را مبادا كسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقص ناكثی بهانهای كند و عَلَمِ مخالفت برافرازد و خودرأیی كند و باب اجتهاد باز نماید. نفسی را حق رأیی و اعتقاد مخصوصی نه.»[27]
به هر حال، چون پیشبینی بهاءالله اشتباه از کار درآمد و شوقی عقیم ماند، بهاییان زیادی دچار اختلاف شدند. برخی از ایشان «چارلز میسن ریمی» را كه در زمان شوقی رئیس هیئت بین المللی بهایی بود، به ولایت امری انتخاب کردند و فرقهی ریمیها را تشکیل دادند. پس از تأسیس بیتالعدل حیفا، ریمی ضمن بیانیهای مشروعیت آن را به دلیل نداشتن ولیّ امرالله، باطل اعلام نمود و خود را ولیّ امر ثانی خواند:
«من ولیّ امرالله دیانت سامیه ظهور اعظم الهی هستم. ولیّ ثانی امرالله معصوم و مظلوم دیانت جهانی بهایی رشته اصل و حبل المتین ولایت نازنین امرالله تحت هیچ شرائطی قطع و گسسته نشده و این عبد مستمند از حین صعود (وفات) شوقی افندی و ربانی ولایت اولای امرالله به مقام ثانی امرالله الهی تسمیه گشتهام. بر محفل روحانی ملی بهاییان دول متحده فرض است که در اولین فرصت با این عبد به مکاتبه پرداخته و مرا در مصائب و در دریای پر تلاطم مسؤلیتهای شدیده و باهظه امرالله معاضدت و معاونت نمایند. جامعه اسم اعظم در خطه امر یک بایستی بدانند که از میان کلیه محافل ملیه در سراسر عالم محفل روحانی و ملی آمریکا به این موهبت عظمی مخصص گردیده تا بتواند در صف اول دلیران مضمار منطه اله حرکتی و جنبشی عاشقانه داشته باشد و با این عبد در اجرای نوایای سامیه و روحانیه تشکیلات جهانی امر هماهنگ و همداستان شوند. مسئولیت و امتحاناتی که از طرف حی ولایت بر دوش این محفل روحانی ملی در کلیه قارات عالم است که این ودیعه مورعه الهیه در سبیل اعانت و معاضدت این عبد به آنان واگذار شده است.
ص 407
با تقدیم تحیات ابدع الهی
میسن ریمی - ولی امر ثانی بهایی
رضوان 117 بدیع»
در حال حاضر رابطهی بهاییان و ریمیها به شدت غیر دوستانه است. بهاییان ایشان را باطل میپندارند و خواندن کتب ایشان را حرام میدانند. ریمیها نیز در گوشه و كنار دنیا، مطالبی در اثبات مقام ریمی و ردّ بیتالعدل حیفا نشر میكنند.
ولیّ امر کنونی ریمیها، جوئل مارنجلا است که در زمان ریمی، رئیس محفل ملی بهاییان فرانسه بود. وی به اتفاق پنج نفر از اعضای این محفل به میسن ریمی ابراز وفاداری کرد. به همین علت ایشان توسط بیتالعدل مستقر در حیفا طرد و به ناقضین عهد معروف شدند. مارنجلا نیز پس از انتصاب ولایت امری، بیانیهی مفصلی خطاب به بهاییان عالم صادر کرد و در آن بر غیر مشروع بودن بیتالعدل حیفا با استناد به منابع بهایی دلیل آورد. سران بهایی، برای جلوگیری از اعتراضات مشابه، حتی دست به تحریف آثار دست اول رهبران خویش زدهاند.
به طور نمونه میتوان به تحریفات کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهایی»[28] اشاره نمود. چاپ اول این کتاب، به تایید شوقی افندی رسیده بود[29] اما در چاپ های بعدی پس از مرگ شوقی در مطالب آن دست بردند.[30] اگر چاپ پنجم این کتاب با چاپهای قدیمی مقایسه شود، به وضوح
ص 408
تلاش عدهای در راستای کمرنگ نمودن نقش ولیّ امرالله دیده میشود. نظر خوانندگان را به دو نمونه از این تحریفات جلب میکنیم:
چاپ سوم،صفحهی ۳۱:
«اختلاف استنباط و سوءتفاهم در معانی و حقایق آیات چه برای اشخاص و چه برای محافل روحانی در هر زمان محول به ولی امرالله است و بیان مبین و نظر ولی امرالله رافع هر اختلافی است.»
چاپ پنجم،صفحهی ۳۱:
«اختلاف استنباط در نصوص چه برای اشخاص و چه برای محافل روحانی در هر زمان محول به مرکز منصوص یعنی بیتالعدل اعظم است و بیان و نظر آن مرجع که از طرف شارع بهایی تعیین شده، رافع هر اختلافی خواهد بود.»
چاپ سوم، صفحهی ۸۷:
«راجع به حقوق الله: و بوسیله امین حقوق الله به ولی امرالله در هر زمان که مرجع مقدس امر بهایی است تقدیم و به اختیار آن حضرت مصرف میگردد.»
چاپ پنجم، صفحهی ۱۰۵:
«راجع به حقوق الله: و بوسیله امین حقوق الله به بیتالعدل اعظم که مرجع مقدس و منصوص امر بهایی است تقدیم و با صوابدید آن مقام منیع مصرف میگردد.»
آنانی که داعیهی نشر نفثات روح القدس دارند و تحرّی حقیقت را اصل اصیل خود میدانند، چگونه به این راحتی دروغ میگویند و دست به تحریف آثار میزنند؟
به هر حال، جا دارد بار دیگر این هشدار به بهاییت داده شود که بیتالعدل فعلی فاقد مشروعیت و معصومیت است. چراکه:
ص 409
- به اعتقاد رهبران بهاییت، عصمت بیتالعدل به سبب حضور ولیّ امر در آن است. زیرا وظیفهی ولیّ امرالله است که تصمیمات نادرست و مخالف نصوص را بیاعتبار اعلام كند و دستور تجدید نظر دهد.[31]
- ولیّ امرالله بر اعضای بیتالعدل ریاست دائمی دارد و آنها موظفاند فرمانهای وی را به جان و دل بپذیرند.[32]
- اوست كه میتواند اعضای مجرم و گنهكار را از آن مجلس اخراج كند.[33]
- اوست كه واسطهی فیض الهی است و بر سرانجام و عاقبت امور در آیندهی دهور آگاهی دارد.[34]
- نبودن ولیّ امر در رأس بیتالعدل، لطمهی غیر قابل جبرانی بر پیكر این مؤسسه وارد میآورد و آن را از اعتبار و اهمیت میاندازد.[35]
اگر بخواهیم مطالب ارائه شده در دیدگاههای دوم و سوم را خلاصه کنیم، میتوان گفت:
ص 410
نه تنها راهکارهای ارائه شده توسط بهاییان، برای برقراری محکمهی کبری جهت حل اختلاف جمیع بشریت، عقلانی نیست (مانند بحث عصمت اعضای بیتالعدل)، بلکه خود بهاییان نیز به آن عامل نبودهاند و نمیتوانند باشند، چرا که بیتالعدل، اصولا بدون ولیّ امرالله، مشروعیت و اعتبار ندارد.
-[1] جامعه عمومی دنیا، ص 18.
-[2] شوقی، دور بهایی، ص 96.
-[3] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 52 (در نهی از دخالت در سیاست)، صص 335-336.
-[4] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 52 (در نهی از دخالت در سیاست)، ص 336.
-[5] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 52 (در نهی از دخالت در سیاست)، ص 336.
-[6] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 52 (در نهی از دخالت در سیاست)، ص 337.
-[7] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 52 (در نهی از دخالت در سیاست)، ص 337.
[8]- “…no vote cast or office undertaken by a Baha’i should necessarily constitute acceptance, by the voter or office holder, of the entire programme of any political party. No Baha’i can be regarded as either Republican or Democrat, as such. He is above all else, the supporter of the principles enunciated by Baha’u’llah, with which, I am firmly convinced, the programme of no political party is completely harmonious . . . (From a letter of Shoghi Effendi to the National Spiritual Assembly of the United States and Canada, January 26, 1933: Baha’i News, No. 85, July, 1934, p. 2),” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. XXXIX, no. 1442.
[9]- “As regards the non-political character of the Faith,... The friends may vote, if they can do it, without identifying themselves with one party or another. To enter the arena of party politics is surely detrimental to the best interests of the Faith and will harm the Cause … (From a letter written on behalf of Shoghi Effendi to the National Spiritual Assembly of the United States and Canada, March 16, 1933),” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. XXXIX, no. 1443.
-[10] بهاءالله، اشراقات و چند لوح دیگر، ص 79.
-[11] این انتخابات، معمولا هر 5 سال یکبار در حیفا برگزار میشود. از تعدادی از اعضای محافل ملی کشورها به عنوان نمایندهی جامعه بهاییان آن کشورها دعوت میگردد تا اعضای بیتالعدل را انتخاب نمایند. دربارهی مدت زمان عضویت یا استخدام اعضای بیتالعدل حکم صریحی وجود ندارد و این امر به صلاحدید بیتالعدل واگذار شده است: «مدّت استخدام امنای بیتالعدل باید بقرار بیتالعدل در مستقبل داده شود. زیرا نصّ الهی غیر موجود و آنچه که منصوص نه بقرار بیتالعدل باید تقرّر یابد. و اگر عضوی از اعضای بیتالعدل غائب شود یا آنکه وفات کند یا آنکه ساقط گردد در انتخابِ ثانی عمومِ اعضای بیت اکمال گردد»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، ص 220.
-[12] عبدالبهاء، مفاوضات، ص122.
-[13] امکان خطاکار بودن این افراد آنچنان واضح است که حتی یکی از وظایف ولی امرالله اخراج اعضای خاطی در بیتالعدل است: «اگر چنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتكاب نماید كه در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امرالله صلاحیت اخراج او دارد»: عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 16.
-[14] «... ولی امر رئیس لاینعزل این مجلس فخیم است ... هر گاه تصمیمی را وجداناً مباین با روح آیات منزله تشخیص دهد، باید ابرام و تأكید در تجدید نظر آن نماید»: شوقی، دور بهایی، ص 83.
-[15] عبدالبهاء، الواح وصایا، صص 11-12.
-[16] عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 12؛ و شوقی، دور بهایی، ص 81.
-[17] «ولی امر رئیس لا ینعزل این مجلس فخیم است»: شوقی، دور بهایی، ص 83.
-[18] عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 16.
-[19] شوقی. دور بهایی، ص 83.
-[20] شوقی، توقیعات مبارکه خطاب به احباء شرق، ص 301.
-[21] شوقی، دور بهایی، صص 79-80.
-[22] چرا که عبدالبهاء در وصیتنامه اش گفته: «اگر ولد بكر ولی امر اللّه مظهر ألولد سرّ ابیه نباشد ... باید غصن دیگر را انتخاب نماید»: عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 11-13؛ و اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 291.
-[23] عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 11- 13؛ و اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 291.
-[24] شوقی، دور بهایی، ص 82-83.
-[25] شوقی، دور بهایی، ص 79.
-[26] «این نظم بدیع كه از انظمه باطله سقیمه عالم ممتاز و در تاریخ ادیان فرید و بی مثیل و سابقه، بنیادش بر دو ركن ركین استوار، ركن اول و اعظم ركن ولایت الهیه كه مصدر تبیین است و ركن ثانی بیت عدل اعظم الهی كه مرجع تشریع است هم چنان كه در این نظم الهی تفكیك بین احكام شارع امر و مبادی اساسیه اش كه مركز عهد و میثاقش تبیین نموده ممكن نه، انفصال ركنین نظم بدیع نیز از یكدیگر ممتنع و محال»: شوقی، توقیعات مبارکه خطاب به احباء شرق، ص 301.
-[27] عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 28.
-[28] نوشتهی یکی از نویسندگان و مبلغین معروف بهایی به نام احمد یزدانی. این کتاب از متون مهم بهاییت محسوب میشود و در کلاسهای درس اخلاقشان تدریس میگردید.
-[29] ابتدای کتاب چنین نوشته شده است: «حضرت ولی امرالله ارواحنا لعنایاته الفداء راجع به کتاب موسوم به نظراجمالی در دیانت بهایی تألیف جناب آقا میرزا احمد یزدانی فرمودند: بنویس مطالعهاین کتاب مفید و امید چنانست که نتایج کلیه در انتشارش حاصل گردد.»
-[30] این کتاب برای اولین بار در سال 107 بدیع مطابق با سال 1329شمسی به تصویب لجنه ملی نشریات امری رسید و چاپ شد. سه سال پیش از انتشار یعنی در سال104بدیع نیز به تایید شخص شوقی(ولی امرالله) رسیده بود. اما چاپ پنجم آن در سال 129 بدیع صورت گرفت و چون شوقی در سال 114 بدیع فوت کرد تغییرات چاپ پنجم بدون تایید شوقی چاپ شد!
-[31] «ولی امر رئیس لاینعزل این مجلس فخیم است، ... هر گاه تصمیمی را وجداناً مباین با روح آیات منزله تشخیص دهد، باید ابرام و تأكید در تجدید نظر آن نماید»: شوقی. دور بهایی، ص 83.
-[32] «حصن متین امر اللّه به اطاعت من هو ولی امر اللّه محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امر اللّه باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولی امر اللّه داشته باشند»: عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 12؛ و شوقی، دور بهایی، ص 81.
-[33] «اگر چنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتكاب نماید كه در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امرالله صلاحیت اخراج او دارد. بعد ملت شخص دیگر انتخاب نماید»: عبدالبهاء، الواح وصایا، ص 16.
-[34] «بدون این مؤسّسه (ولایت امرالله) وحدت امراللّه در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه فیضی که بر عواقب امور در طی دهور احاطه دارد بالمرّه بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظائف تقنینیهء منتخبین ضروری است سلب شود»: شوقی، دور بهایی، صص 79-80.
-[35] شوقی، دور بهایی، صص 79-80.
شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم هفتم: بیتالعدل و محکمهی کبری: دیدگاه های دوم و سوم: آیا سران بهایی به این تعلیم عمل نموده اند؟ آیا این تعلیم، منطقی است؟ صص 393-410
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم هفتم: بیتالعدل و محکمهی کبری: بخوانیم و بیاندیشیم صص 411-417
برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم هفتم: بیتالعدل و محکمهی کبری: دیدگاه نخست: آیا این تعلیم تازگی دارد؟ صص 377-392
آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيتالعدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،